#وصیت مادر به دختر..
مادر از او خواست كه نزديك بستر آيد سپس به او امانت گرانبها سپرد و فرمود:((دخترم زينب ! بقچه ای به تو میدهم كه در آن پيراهنى براى #حسين است . اما بدان هرگاه كه او، اين پيراهن را از تو طلب نمايد، وقت وصل و همراهى شما سر رسيده و حسين براى #شهادت مهيا مى گردد.))...
#روزهای_بیقراری_زهرا...
این شبا، شبای #وصیتِ مادره..
اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیلاً...
علی جان؛
مرا شبانه غسل بده و كفن كن و بر جنازه ام نماز بگزار و در تاریكى شب به خاكم بسپار، و هیچ كس را خبر نكن، تو را به خدا میسپارم...