جذب نیرو در تشکیلات به شیوه ی شهید محمد خانی✅⚡️
محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العادهای داشت. همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند.
او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم میگرفت و دعوتش میکرد. او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم میگرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافهشان به مذهبی ها نمیخوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! در برگزاری کنگرههای شهدا این تیپ جوانها را زیاد میدیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب میکرد.»
هیچوقت حوزه کاریاش را محدود نمیکرد.
محمدخانی تلاش میکرد نیروهایش را در دل کار بسازد و رشد بدهد.
کادر بسیجی که در دوره مسئولیتش تشکیل داد، کادر منسجمی بود. خاص و یکدست و منسجم کار میکردند. به نوعی اعضای شورا و کادر بسیج، زبان همدیگر را فهمیده بودند و با همدلی کار میکردند.»
او در رشته مدیریت فرهنگی در مقطع کارشناسی ارشد مرکز علوم و تحقیقات تهران پذیرفته شد.
🍃🌹هنوز مدت زمان زیادی از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را نگذرانده بود که به آرزوی دوران نوجوانیاش، یعنی استخدام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از دوران دبیرستان به اردوی راهیان نور می رفت ...🏴
🌱 مدتی هم در منطقه «شرهانی» جزء تیم تفحص بود. به همه شهدا علاقه داشت اما به چندشهید به طور «ویژه» علاقمند بود؛ یکی «شهید همت» بود که محمدحسین عاشق او بود . به شهید همت خیلی ارادت داشت و برای خود ما هم خیلی جالب بود که پس از شهادتش ، سردار سلیمانی درباره محمدحسین گفتند: «من همت خودم را با این شهید در منطقه پیدا کردم.» و گفته بودند محمدحسین برایشان مثل همت بود. و این سخن سردار سلیمانی، من را به یاد این جمله انداخت که « هرچیز که در جستن آنی، آنی»✨
🎙(مادرشهید)
#همتِحاجقاسم
#شهیدمحمدحسینِمحمدخانی 🌹🌱
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
درباره شهیدمحمدحسینِمحمدخانی ♥️🥀
🔴محمدحسین این کتاب، کشته مرده کله پاچه بوده. یه جورایی شکمو بوده. عشق ریش داشته و روی ریش بلند تعصب! گاهی پاشنه کفشش رو میخوابانده و در قید و بند ظاهرش نبوده. شوخیهای عجیب و سرکار گذاشتنهای باحالی داشته. حتی وقتی نصفه شب ساعت ۳ بامداد از مزار شهدا خلد برین برمیگشتند، وقتی به تور گشت نیروی انتظامی میخورند، آنجا هم دست از شوخی و سرکار گذاشتن ماموران بر نمیدارد و روانه پاسگاه میشود و تعهد میدهد و خلاص میشود! حتی در معرکه سوریه هم دایم بیسیماش را گم میکرده و بیسیم رفقا را برمیداشته و برنمیگردانده و حسابی برایشان دردسر درست میکرده! در جلسات فرماندهان حتی آنجا که “حاج قاسم” هم بوده بدون جوراب میرفته و حرص فرماندهاش را در میآورده و …✋
📣(برگرفته از کتاب عمار حلب)
#شهیدمحمدحسینِمحمدخانی🌹🌱
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
درباره شهیدمحمدحسینِمحمدخانی ♥️🥀
🌱اما همین شهید عزیز در کار و فعالیت و دوندگیاش برای اهل بیت علیهم السلام، آن همه کشش و جاذبه دارد که کلی آدم غیر درست و حسابی را مجذوب میکند و به راه می آورد. عاشق روضه و بلکه شیدا و دیوانه روضه اهل بیت بوده. سرش درد میکرده برای گریه گاه و بیگاه و سینه زنی برای ارباب حسین (علیه السلام). با این سن و سال نسبتا کم و با همه جوانیاش، به هیچ وجه از پا نمینشیند و صبح و شب مشغول است و دایما در همه جا از هیأت و بسیج و اردو و خانواده و انتخابات و جنگ سوریه و… دارد بدو بدو میکند ...✋
📣(برگرفته از کتاب عمار حلب)
#شهیدمحمدحسینِمحمدخانی 🌹🌱
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
اعتقاد داشت که بچههای هیئتی باید ولایتپذیری را یاد بگیرند . . . ✋🌱
♥️✨ باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد . . . 👌🏴
#شهیدمحمدحسینِمحمدخانی 🌹🌱
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
همیشه می گفت:
واسه کی کار میکنی؟!
می گفتم: امام حسین علیه السلام
می گفت: پس حرف ها رو بیخیال کار خودت رو بکن جوابش با امام حسین...
#شهید_محمد_حسین_محمدخانی🕊🌹
#شهیدان
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✍🏼دستنوشتهای زیبا از شهیدمحمدخانی :
«مولای یا مولای، انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الّا العزیز»🌱
🥀و من گمشده در این ذلالت ضلیل و در جرگهی ضالین این ذلالتم و تو نور هدایت هستی، عالم تاب! عاجزانه میگویم و میخواهم: «کریمانه بر من بتاب» که محتاج این تابش کریمانه هستم و «یا ایُّها العَزیزُ مَسَّنا و ...» و پر کن کیل بیچیزی را از نور هدایت کریمانهات و مرا از سجن و زندان این هوای نفس رها کن که عمری را در این زندان، به نادانی و جهت جهالت محبوس گشتهام، ای کسی که برآوردندهی دعاها هستی قبل از دعا.
معنی «لَأغویَن» رو آدم وقتی احساس میکنه که هی به خودش میگه: دیگه تموم شد محبوس شدنم در بند و بعد دچار بند بزرگتری میشه. مگر اینکه حضرت عزیز، عزیزی کنه و نجاتش بده. من که خودم بد اسیرم، اسیر خودم. همیشه میگم: حالا تموم میشه! اما ... کاش کرمی بشه و گرنه منم یادم میره که اوسا کریمی هم هست!
بعضی وقتا فکر میکنم که خیلی تنها شدم در این عالم امکان، ولی بازم یادم میاد که نفسم منو از همه چی غافل کرده، از همه کس، از همهی خوبا و از همهی خوبیها، ای خوبترین خوبان، خوبم کن!
عَشَقَ: میگن عشق از ماده عَشَقَ گرفته شده که به گیاهی میگن که وقتی دور چیزی میپیچه، اونو توی خودش حل میکنه و با خودش یکی میکنه. پس هنوز نه عاشق شدم و نه بلدم عاشقی کنم. عشق بعد از وجد، عرف و احب آمده ولی من توی کدومش گیرم ... (:
#دستنوشته
#شهیدمحمدحسینُمحمدخانی 🌹🌱
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR