🔻ماجرای ظهور یکی از بی نظیر ترین #شهدایِتاریخ👌🏼!
همراهِماباشید ؛ با #شهیدیونسِزنگیآبادی ...♥️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴با پیروزی انقلاب اسلامی برای درگیری با ضد انقلاب به کردستان رفت و در سال ۱۳۶۰ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. تدبیر، اخلاص و شجاعت او در عملیاتهایی چون فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، خیبر و بدر باعث شد تا سردار قاسم سلیمانی، فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان ؛ حاج یونس ۲۳ ساله را به فرماندهی تیپ امام حسین (علیه السلام) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان برگزیند و در ۲۵ /۱۰/ ۶۵ در عملیات کربلای ۵ با ریختن خون خود ؛ مصداق آیه عندربهمیرزقون شود ...
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
با مطالعه روایات شگفتانگیز و تأثیرگذار از نحوه زندگی و ظهور دوبارهاش پس از شهادت ؛ میتوان وی را یکی از بینظیرترین شهدایِ تاریخ نامید !👌🏼
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ماجرایِظهورشهید 🌺٫
ماجرا از آنجا آغاز میشود ...
که قرار بر این میشود آقای صفایی خاطرات شهید زنگی آبادی را تدوین و به صورت یک کتاب درآورد و در حالی که مشغول خواندن این خاطرات بوده و ناامیدانه از اینکه آیا میتواند این کار را انجام دهد یا نه؛ و آیا میشود در خاطرات شهید دست برد و یک قصه داستانی را به قلم درآورد ؟!✍🏻
ناگهان با صدای زنگهای متوالی تلفن بعد از 25 بار که سعی میکرد جوابی ندهد بالاخره مجبور میشود گوشی را بردارد تا ببیند این آدم سمج کیست که افکارش را میپراند !🧠
که ناگاه متوجه میشود او کسی نیست جز همان صاحب خاطرات یعنی شهید حاج یونس زنگی آبادی ... 🙂
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🖐🏻این دیگر زنگ نیست ؛ بلکه زینگ است !
🔺و اصلا بگذارید ببینیم این کیست که دست برنمیدارد و با سماجت منتظر و امیدوار است که یکی از این سوی خط پس از زنگ بیست و پنجم او گوشی را بردارد :
بله ! سلام علیکم✋🏻 علیک ...
میخواستم بگویم شما میتوانی برای رفع این به ظاهر مشکل از صناعات داستانی برای پرداخت خاطره استفاده کنی و جای دست بردن در آن کاری کنی که خواندنیتر شود !
سکوت … سنگین شدم... حیرت کردهام🤯
ـ شما؟
ـ من زنگی آبادی هستم 🖐🏻
ـ ببخشید ؛ کی ؟! 😳
ـ یونس زنگی آبادی ✋
وحشت زده گوشی را گذاشتم و با چشمانی از حدقه درآمده به پنجره خیره شدم که در پس خود از میان تاریکی دو چشم را خیره من کرده بود 😳!!!
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
راستش ؛ آن دو چشمی را که در پس پنجره دیدم یا بهتر است بگویم احساس کردم، به نظرم مهربانتر از آن آمدند که بترسانند و داستان مرا پر از سه نقطه و کلمات سنگین و نثر بریده کنند ...👌🏼
برعکس چنان فروغی داشتند که بر تاریکی غالب آمدند و فضا را به شدت دوستانه کردند 🌸
و من حتی وقتی آن دو چشم را در طرح سری دیدم که بدن نداشت یا از بدن جدا افتاده بود، نه تنها نتر سیدم که از لبخندش فهمیدم اگر این سر به بدنی وصل بود، دست راست آن بدن به سویم دراز میشد تا دست مرا به مهر بفشارد :)
و این همه سریعتر از آن بود که به ثانیهای درآید؛ آن قدر که من آن را به قدرت تخیل خود نسبت دادم، چون آنچه به چشم آمد، محو شد و بلافاصله زنگ تلفن به صدا درآمد !
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴آنکه دریافته بودم جایی برای ترس نیست !
این دریافت هنوز از ذهن به جسم منتقل نشده بود، انگار باید جسم من فاصله ابری میان برق و رعد را برای آنکه به چشم بیاید و سپس گوش بشنود، طی کند تا گوشی را بردارم، طول کشید و وقتی برداشتم ؛ شنیدم : 🔻
ـ خواب نمیبینم؟
شهید: هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی که شمشیری است در نیام که باید برآید. من این شمشیر را در دست تو میگذارم، زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بیدست شدم و یک بار چون حسین شدن بیسر. مرا از پاهایم شناختند. اینها را میدانی …خواندهای ….
ـ یعنی من انتخاب شدهام؟
شهید: ما خود را تحمیل نمیکنیم بلکه در دلها جا میکنیم.
ـ باید چه کنم؟
شهید: حق را ادا کن. حق این اثر آن است که مرا طوری در یادها برانگیزد که در قیامت برانگیخته میشوم، کامل، و نه شرحه شرحه، آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بودهام، چنینم. پس تو خاطرات مرا که اینکه چون جسم دنیاییام شرحه شرحه است، همچون جسمی که در قیامت برانگیخته میشود، به اندام کن، با سر و دست. بخواهی میتوانی. میخواهم، پس حتما میتوانم.
شهید: مرا نه ناظر خود که خوانندهای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش میآید و به هر جملهات قد میکشد. اگر کتاب تو جسم باشد، من روح آنم.
ـ من مفتخرم.
شهید: از تعارف کم کن.
ـ حرف دلم را زدم.
شهید: برای آنکه به مکان مسلط شوی، به روستای زنگی آباد برو …
ـ آیا ارتباط یک طرفه است؟
شهید: تو اراده کن من میآیم.
ـ همین طور تلفنی؟
شهید: به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم.
ناگهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن، انگار در بند شمارهای نبوده است. گوشی را گذاشتم و به طرف پنجره رفتم. تاریکی حجیم بود و سنگین. به نظرم آمد به هزاران چشم پاییده میشوم؛ یعنی خواب میبینم؟ از آن خوابهایی که سخت واقعی مینماید؟ باید در این باره سکوت کنم یا دربارهاش با هر کسی سخن نگویم. چه نیازی است اتفاقی را که افتاده ….
منظورم این است که …صدایی را که شنیدهام و… چهرهای را که دیدهام، با قسم و آیه به دیگرانی که باور نمیکنند، ثابت کنم؟
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#ظهور خاطرهنویسیاز ... 🔻
آخرش که کتاب را میبندی ؛ زمزمه میکنی :
زندهای و کبوترانه میآییای شهید …♥️
همه حسن کتاب «ظهور» همین است که تمام احساست را درگیر زندگی و شهادت حاج یونس زنگیآبادی میکند
ظهور ؛ کتابی خواندنی با نگاهی به زندگی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی 🌸:)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•
بسیجۍ شدید مبارڪھ...🦋
#ھفته_بسیج_گرامۍباد🖐🏻
#مقام_معظم_رهبری🎧
#استوری📲
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید است که مصداقِ شیدایی است !♥️
(شین) او شوق وصال را می نماید ✋🏻
و (حاء) او حریم وصل را نمایان است ✨
و (یاء) او یار را تجلی می کند 🌺
(دال ) او هم دلالت بر حق بودنش است🖐🏻…
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR