12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹احساس امنیت در قیامت...
امام خامنهای 🎙
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌹🌷 گرامی باد 🌷🌹
یاد و خاطره
شهدای
هشت سال دفاع مقدس
🌷🌹آغاز هفته دفاع مقدس🌹🌷
🌹🌷شادی ارواح طیبه امام و شهدا صلوات🌷🌹
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔰 #پیام_فرمانده | #یاد_شهیدان
🔻امامخامنهای:
آنجایی که یاد شهادت، یاد و ذکر شهیدان،
تمجید از عظمت شهیدان وجود دارد، هر انسانی، هر دلی احساس عظمت و استغنای
از غیر خدا میکند.
۱۳۹۰/۱۲/۱۰
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷شهید است که مصداق شیدایی است .🌷🍃
🍃(شین ) او
شوق وصال را می نماید
🍃 (حاء) او
حریم وصل را نمایان است
🍃 (یاء) او
یار را تجلی می کند
🍃(دال ) او
هم دلالت بر حق بودنش است…
#شهید🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
میدانی ،تولد آمدن برای آموختن است؛
آموختن
پرنده بودن🕊
در قفس خاکی تن و در جمع خاکیان اگر پرنده باشی هنگام کوچ می گویند پرواز کرد.
در
هر روز زندگی اگر بال و پر نگشایی، در وقت رفتن
می گویند مرد
و خوشا به حال کسی که پروازی سرخ داشته باشد آنگاه به هنگام مرگش میگویند شهید
شد...🌷
🍃به یاد شهید عزیز دفاع مقدس شهید#محسندینشعاری
فرزند اسماعیل
🔸تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۰۵/۰۱
🔸محل تولد: تبریز
(از تبریز به تهران آمدند
شناسنامه اش صادره از تهران است و در محله خونگاه منیریه ساکن شدند.)
🔸 سن: ۲۸ سال
🔸شهادت: پانزدهم مرداد ۶۶ در سردشت مصادف با عید قربان
🔸مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
محسن در یکی از روزهای زیبای سال ۱۳۳۸ در جمع گرم و صمیمی خانواده دینشعاری به دنیا آمد، روزهای پرنشاط کودکی را زیر سایه تعالیم پدر و مادر گرامی و در پناه تعالیم دین اسلام گذراند.
او از همان اوایل نوجوانی علاقه عجیبی به اهلبیت (علیهمالسلام) داشت و در۱۳یا ۱۴ سالگی بود که هیئتی به نام شهدای کربلا تأسیس نمود و خود به تنهایی مسئولیت آن را بر عهده گرفت.
با شروع امواج خروشان انقلاب به صف مجاهدین راه حق پیوست و همواره در تظاهراتهای سال ۱۳۵۷ حضوری فعال داشت در همان ایام به همراه برادرش به خدمت در پزشکی قانونی پرداخت و مدت ۶ ماه به صورت شبانهروزی در کار جابجایی و تحویل اجساد مطهر شهدا شرکت داشت
محسن جزء اولین سربازانی بود که به فرمان امام خمینی (ره) به پادگانها برگشتند و خودشان را معرفی کردند
او همواره فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر را انجام میداد و برای سربازان پادگان به خصوص آنهایی که در انجام فرائض تعلل میکردند برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود.
او سالهای ۵۷ و ۱۳۵۸ خدمت مقدس سربازی را انجام داد و پس از آن در سال ۱۳۶۰ به خیل سبزپوشان سپاهی پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهههای نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر۲۷ محمدرسولالله (صلیاللهعلیهوآله) مشغول به خدمت شد
در سال ۱۳۶۳ به سفر حج رفت.در عملیاتهای طریقالقدس و کربلای یک یادآور دلاوریها و رشادتهای خالصانه او در راه دفاع از میهن است زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیتهایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال ۱۳۶۶ درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیلوار جان خویش را در حین خنثیسازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت مزار مطهر او در قطعه ۲۶ بهشتزهرای تهران قرار دارد.
#شهیدمحسندینشعاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حاج محسن جانشین گردان تخریب بود اما دست کمی از یک فرمانده نداشت. فرمانده ای خوش سیما
و خوشدل که با عطوفت پدرانه اش به نوعی
نیروهای نوجوان را بزرگ کرد.
به خاطر ویژگی هایش اگر بگوییم یک تخریب چی یا فرمانده
بود کم است
دین شعاری در زندگی همه بچه های
گردان یک جریان سیال و روان بود.
هر که برای
اولین بار او را میدید عاشقش میشد.
شوخیهایش زبانزد خاص و عام بود و همین شوخ طبعی اش او را فردی متمایز از دیگران ساخته بود.
خلاقیت و جدیت در کار ،مسئولیت پذیری و حضور همیشگی اش در خط مقدم او را نماد و آرم حقیقی
گردان تخریب لشکر ۲۷ حضرت رسول
(صلی الله علیه وآله )کرده بود.
#شهیدمحسندینشعاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹عزیز کرده خانواده
تازه از تبریز به تهران آمده بودیم که برادر بزرگم، حاج اصغر آقا من و برادرهایم را به کارخانه بافندگی برد.
خانواده ما ۱۳ نفره بود و ۸ برادر و ۳ خواهر بودیم که دوستانه و صمیمی در کنار هم درس میخواندیم و هم کار میکردیم.
پدرم مداح بود و من به ذوق راه پدر و شوق اهل بیت مداحی میکردم.
محسن فرزند آخر خانواده و عزیز کرده اهل خانه بود اما از بُعد معنوی از همه ما بزرگتر بود.
🎙راوی: برادر شهید
#شهیدمحسندینشعاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸اولین تجربه امر به معروف و نهی از منکر
🔹ورقه های تصنیف!
وقتی محسن به کلاس اول رفت، با هم به دبستان
هدایت که پشت خانه مان بود میرفتیم سال بعد به
مدرسه علوی اسلامی که مدیرش روحانی بود
رفت .درسش خوب و نمراتش خیلی عالی بود هنوز کارنامه هایش هست.
انگار این بچه در خانواده ما
انتخاب شده بود که از اول متدین بار بیاید.
همه
دوستانش ،هیئتی محلی یا از بچه های مدرسه بودند.
آن زمان ورقه هایی به اسم تصنیف
میفروختند که داخلش ترانه نوشته شده بود سال
۵۴ - ۵۳ مدیر مدرسه ما را خواست که آقا بیایید این
داداش شما...
برادرم حاج عباس رفت و از محسن
پرسید چی شده؟ گفت: "چند تا برگه ترانه دست یکی از بچه های دبیرستان دیدم اونها رو گرفتم و
به او گفتم اینجا جای این طور چیزا نیست، اینا
دست تو چی کار میکنه؟ چه کسی بهت فروخته؟
همان موقع مدیر ما رو دید و هر دویمان را به دفتر برد و بازخواست کرد هر چی گفتم اینها مال من نیست، مال این پسره ست و این داشت از این ترانه ها میخوند مدیر قبول نکرد.
حاج عباس گفت آقای مدیر این برادر ما اهل این حرفها
نیست .
این اولین تجربه امربه معروف و نهی از منکر
محسن بود.
🎙راوی: برادر شهید
#شهیدمحسندینشعاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR