خوشا آنان که زینب یارشان شد
صداقت در عمل گفتارشان شد
به عباس اقتدا کردند و رفتند
علمدار حسین سردارشان شد
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خواب زیبا
یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم که با پسرم وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم که رهبر معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند.
با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم.
آقا به عباس اشاره کردند که: پیش من بیا.
عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند.
🎙راوی: مادر شهید
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دی ماه 94 بود. یکبار از تهران آمد سمنان و گفت: میخواهم به سوریه بروم.
راستش را بخواهید به فکر فرو رفتم.
اما گفتم: برو، خدا پشت و پناهت.
پدرش هم راضی بود.
عباس خیلی خوشحال شد شاید باور نمیکرد، ما اینقدر زود راضی شویم. میخندید و میگفت: آفرین به شما. خانواده دوستانم به این راحتی راضی نشدند. فقط خواهرش و همسرش خیلی راضی نبودند. که خودش با همسرش صحبت کرد تا رضایتش را جلب کند.
🎙راوی:مادر شهید
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✅مردونگی عباس
دشمن منطقه را گرفت. نفوذ آنها سریعتر از چیزی بود که فکرش را میکردیم.
رفته بودیم تا منطقه را آزاد کنیم اما در کمین دشمن قرار گرفته بودیم.
25 نفر بودیم.
در واقع بچههای پشتیبانی به ما ملحق شده بودند. مقاومت میکردیم. عمار در جریان همین مقاومتها و درگیریها تیر خورد. قبل از این که نیروهای پشتیبان بیایند، کار به جایی رسید که باید بین مرگ و زندگی انتخاب میکردیم.
دختر پنجسالهام یک سربند با نقش «یا ابالفضل العباس(ع)» به من داده بود. گفته بود:«بابا این سربندو ببر، هروقت اوضاع خیلی خطرناک شد، اینو ببند به پیشونیت.»
آن سربند توی جیبم بود.
با خودم گفتم، اینجا همانجایی است که باید آن سربند ببندم.
سربند را به پیشانیام بستم و با خودم فکر میکردم که این لحظات آخر زندگی من است.
رحمان پشت بیسیم میگفت:«امروز عاشورا و اینجا کربلاست.»
در چنین شرایطی، عباس پشت بیسیم اعلام کرد که با امیر به کمکمان میآیند.
با خودم گفتم:«دم عباس گرم! بازم مردونگیشو ثابت کرد.»
▪️🎙نقل از :ح ج-همرزم شهید
#شهيدعباسدانشگر🌷
#جوان_مومن_انقلابي
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹یک فرمانده در تهاجم
🔹عباس؛ اولین تجربهاش در فرماندهی جنگ بود. در اولین تجربه دهها نیرو را سپردند به یک جوان.
عباس مراقب نیروهایش بود همان کاری که فرماندهان جنگ میکردند. هم رزمانش میگفتند که نیروهایش عاشقش بودند. چون برای نیروهایش میمُرد فرماندهی که برای نیروهایش نمیرد بدرد نمیخورد. فقط همین؛ نه. وقتی قناسه را کشید و داعشی را میزد وقتی تکفیری و النصرهای رو میزد بچههایش باور کردند ایمان آوردند که عباس فقط یک فرمانده که هوای نیروهایش را دارد نیست. فقط یک فرمانده مدیر در سنگر یا در خط پدافند نیست، ،
بلکه یک فرمانده در تهاجم است.
🎙راوی: همرزم شهید
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#مرد_عمل
▪️قبل از اعزام میگفتیم باید از خدا بخواهیم که حرف و عملمان یکی شود و آنوقت برویم.
حالا در حلب وقت آن رسیده بود که نشان بدهیم چقدر حرف و عملمان یکی است. انگار باید تأثیر تمام این بیست و چند سالی که زیارت عاشورا خوانده بودیم و سینهزنی کرده بودیم را در چند روز عملا نشان میدادیم.
کسی که حرف و عملش یکی است، یک قدم هم به سمت عقب برنمیدارد.
صبح روز اول در حلب، رفتیم برای گرفتن تجهیزات. آن روز عملیات انجام و درگیریها کمتر شد اما پیکر یکی از نیروهای عباس در زمین دشمن مانده بود.
عباس بیقرار بود؛ انگار که چیزی گم کرده باشد. میخواست هرطور که شده خودش را به خط درگیری برساند و پیکر نیروی جامانده را بیاورد. آنجا بود که با خودم گفتم عباس مردِ عمل است.
🎙 راوی : حسين جوينده _همرزم شهيد
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
برشی از کتاب " تاثیر نگاه شهید "
🍃ما حرف زدیم و او عمل کرد
سال ۱۳۹۳ در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) با موضوع شاخصه های انقلابی گری سخنرانی داشتم. قبل از سخنرانی حدود یک ساعتی با سه نفر از دانشجویان که زحمت و مسئولیت برنامه به عهده آنان بود، در مورد مسائل کشور و مشکلات جبهه انقلاب صحبتی صمیمانه داشتم.
یکی از آن سه نفر عباس دانشگر بود.
چهرۀ عباس را خوب بخاطر دارم. از صحبت هایش مشخص بود بصورت منسجم و با دقت سخنرانی هایم را گوش می کند.
بعد از شهادتش به زادگاهش رفتم. پدرش سررسید سال ۱۳۹۴ شهید را به من داد
وقتی برنامه عبادی اش را دیدم بر خود لرزیدم.
مداومت بر نماز شب(حداقل سه رکعت نماز شفع و وتر)،
خواندن هرروز حداقل یک صفحه قرآن با تفسیر،
مناجات حضرتامیرالمومنین(علیهالسلام) و زیارت حضرت زهرا(سلام الله علیها)،
ذکر روز چند مرتبه...
ما حرف زدیم و او عمل کرد.
در دلم گفتم خداوند متعال به درجاتش بیفزاید و او را با اولیاءش محشور فرماید.
🎙راوی: استاد رائفیپور
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃🌸
🌹سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم بهسمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده.
انسان کر میشود، کور میشود، نفـهم میشود، گنگ میشود و باز هم زندگـی میکند،
بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی،
و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.
درد را انسان باهوش و بیـدار میفهمد.
📜فرازی از #وصیت_نامه
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
▪️عباس تازهداماد بود. رفقاي عباس در سوريه همقسم شده بودند كه از او مراقبت كنند و او را سالم به ايران برگردانند.
بعد از شهادتش گفتيم خدا براي او نقشه كشيده بود. عباس درس عاشقي را چشيده بود و بايد ميرفت.
▪️عباس از ماهی لیزتر بود، هر جایی که خبر میرسید آتش جنگ بالاتره عباس سراسیمه میخواست خودش را به آنجا برساند.
🎙راوی: پدر شهید
#شهیدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
▪️عباس با اینکه قرار بود برود اما ماموریتش را تمدید کرده بود و ماند و دوباره به خط رفت.
گفته بود:«حضور من اینجا خیلی واجبتره. مسائل ایرانو میشه یه کاریش کرد اما اینجا رو نه.»
تعداد بیشتر نیروها و ارتباط قلبی و عاطفی میان نیروها بسیار کمککننده بود. بالاخره شب عملیات فرارسید.
عمار گفت:« عباس! تو توی مقر بمون پای بیسیم و مشغول کارای مخابراتی باش. امیرم وایسته مواظب عباس باشه که نیاد تو منطقه. نوربالا میزنه، آخرش شهید میشه.»
فکر ما این بود که میتوانیم جلوی شهادت عباس را بگیریم. عملیات انجام شد و موفقیتآمیز هم بود.
عباس هم که از پشت بیسیم صدای ما را میشنید خیلی خوشحال بود.
راوی :ح ج-همرزم شهید
#شهيدعباسدانشگر🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠 سرنوشت
وقتی در کمین دشمن بودیم، عباس پشت بیسیم به ما روحیه میداد و میگفت:«بچهها! نگران نباشید، ما هستیم، بهتون کمک میکنیم.»
اینها در حالی بود که فرمانده نمیگذاشت عباس به خط بزند و او بسیار ناراحت شده بود.
فرمانده گفته بود:«اگه قراره کاری بکنن، همین سه نفر میکنن و اگه قراره شهید بشن، همین سه تا شهید کافیه. تو جلو نرو عباس»
وسط درگیریها، مافوق فرمانده ما، مأموریتی اعلام میکند مبنی بر این که روستایی در آن حوالی را پوشش بدهند تا حرامیها به روستاهای بعدی نرسند. جمعی از نیروها به سمت روستایی که فرمانده بود حرکت میکنند و عباس هم به کمک آنها میرود.
با خودشان میگویند عباس را میبریم تا جلو نرود! خیالمان راحت باشد که پیش ماست و او را سالم تحویل میدهیم.
اما سرنوشت چیز دیگری برای عباس نوشته بود.
🎙راوی:همرزم شهید
#شهيدعباسدانشگر 🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR