🥀 #بر_بال_خاطره_ها 🕊
🌹شهید بسیار مهربان و خوشرو و متواضع بودند . در امانتداری و حفظ اسرار بسیار کوشا بودند .
🌹صفا و صمیمیت، حجب و حیا، نظم و انضباط از دیگر ویژگیهای شهید بود و در نمازجماعت شرکت میکرد و به حق و حقوق دیگران احترام میگذاشتند و در انجام واجبات مانند نماز و روزه و دعا و راز و نیاز بسیار مقید بودند و از محرمات دوری میکردند .
🌹 به اهل بیت بسیار ارادت داشتند و پیرو خط امام و ولایت بودند.
🌴 #شهید_علیرضا_احمدپور 🕊
🌴 #بهشهر
🦋 #بر_بال_خاطره_ها 🕊
🌸خواهران شهید از خصوصیاتش می گویند:
بسیار مهربان و دوست داشتنی بود، اوقات فراغتش را با فوتبال و کمک به خانواده میگذراند. خاصی به علاقه روحانیت داشت و اکثر اوقات در نماز جماعت حضور داشت.
🌼با این که سن و سالش کم بود ولی دفاع از میهن و مملکت و ناموس را بر خودش واجب می دانست. عاشق انقلاب بودو به همه توصیه می کرد که از انقلاب اسلامی پیروی کنند و دست از انقلاب نکشند.
🥀 #شهید_حسینعلی_احمدنژاد 🕊🌷
🥀 #بابلسر
🕊 #بر_بال_خاطره_ها
🌴از همان زمان کودکی بسیار مقید بود ، یادم می آید اگر برای نماز صبح بیدار نمی شد یا نمازش قضا می شد، به من می گفت:« صورتم را آب بزن تا بیدار شوم و نمازم را بخوانم.»
🌴فردی بسیار مهربان و دلسوز بود ، چنانکه برادر شهید – محمد ابراهیم – می گوید : آنقدر دلسوز و مهربان بود که به مادرم می گفت :« مادر من در سرما می خوابم ، شما سهمیه ی نفت مرا به آنهایی که محتاج هستند بدهید.»
🌴در میان مردم از جاذبه و محبوبیت بسیاری برخوردار بود ، چنانکه ، روزی در منزل یکی از دوستان نشسته بودیم، صاحب آن خانه تعریف می کرد ، شعبانعلی آنقدر مهربان و دوست داشتنی بود که به دیگران در انجام کارهایی مثل ساخت منزل و مغازه ، بدون دریافت اجرت کار می کرد. و در ادامه صاحب خانه گفت ، این خانه یادگار سه شهید است که در ساخت و ساز آن زحمت کشیدند، که یکی از آنها شعبانعلی است.
🥀 #شهید_شعبانعلی_احمدنیا_مرزونی 🌷
🥀 #بابلسر
🕊 #بر_بال_خاطره_ها
🍁 زمان اعزام ایشان به جبهه دوتا از برادرانم نامزد داشتند ایشان وقتی می رفتند به مادرم گفتند: « امکان دارد من نیایم . شما عروسی را تا موقع سالگرد من بگیرید و تاخیر نیندازید که زندگی آن ها عقب بیافتد برای شان عروسی بگیرید .» مادرم ناراحت شد و گفت خدا نکند این چه حرف هایی است که می زنی . ایشان اعزام شد ۱۰ روز مانده بود که بیایند به شهادت رسیدند .
🍁ایشان زمانی که به جبهه می خواستند بروند باید از پدرم اجازه می گرفتند پدرم به ایشان گفت شما بمان من می روم . شهید گفت: « من سهم خودم را می روم شما هم به سهم خودت برو و یا اگر می آیید بیایید با هم برویم» که بالاخره ایشان راهی شدند. آن روز ما ایشان را از مسجد امام رضا تا امامزاده ابراهیم بدرقه کردیم و همین طور اشک ریختیم . یکی از دوستان ما که با ما برای بدرقه آمد وقتی به خانه رسیدیم ایشان گفت شهید حال و هوای خاصی داشت که بعد همین اتفاق افتاد و شهید شد.
🍁ایشان خیلی مهربان، شوخ طبع، همیشه خنده بر لب ، اهل مسافرت ، اهل مطالعه کتاب های دینی بود . هر کسی یاد ایشان به ذهنش می آید لبخند بر لبانش نقش می بندد چرا که همه شیرینی و خنده های او را به یاد دارند.
🌺 #راوی: خواهرشهید
🌴 #شهید_شعبان_احمدزاده_صفاری 🕊🌹
🌴 #آمل
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃