اتفاقی عجیب در زندگی یک طلبه😳
❤️این داستان کاملا واقعی و جذابه❤️
🔰مربوط میشه به یکی از دوستان نزدیک بنده
🔻ان شاء الله هر شب ساعت ۲۲ بخشی از این داستان جذاب، عاشقانه و واقعی رو تقدیم میکنم
🔹بخش اول: ارادت نابجا !😍
بسم الله الرحمن الرحیم
🔻 مدتی در یکی از مناطق محروم به امر تبلیغ مشغول بودم زمانی که مأموریتم تمام شد و بازگشتم، خانمی تماس گرفتند که فلانی!
انشاءالله کی دوباره برمی گردید نزد ما ؟
تماس های مشابهی نیز در هفته های بعدی تکرار شد تا آنجا که ناچار شدم به وی عرض کنم از این پس هر گونه صحبتی داشتید با خانواده ام مطرح کنید.
باز هم تماس گرفت و من این بار گوشی را به خانواده دادم تا به او پاسخ دهند.
در گفتگو با خانواده ام احوالپرسی مختصری کرده بود و هیچ حرفی هم از آن اشتیاقی که اهالی نسبت به بازگشت ما داشتند به میان نیامده بود!
بعد از این اقدام ، پیامی فرستاد و گله کرد که من با شما کار دارم چرا گوشی را به خانمت میدهی؟!
گفتم من گرفتاری های فراوانی دارم و فرصت پاسخگویی ندارم شما هر کاری داشتید به خانواده بگوئید و لطفا بعد از این با بنده تماسی نداشته باشید!
تماس ها قطع شد ولی پیام های گله آمیز آغاز شد که چرا با من چنین رفتار تندی دارید؟! مگر دوست داشتن، جرم است؟!
و مگر چه اشکالی دارد که انسان به سربازان امام زمان علیه السلام عشق بورزد و از اینگونه اظهار ارادت های معنوی و نورانی!😉
در دلم از اینهمه رشد و کمال، لذت برده و محظوظ می شدم! ولی ناگزیر بودم در راستای وظیفهٔ دینی و اخلاقی (و نه ترس از خانواده!) به وی تذکر بدهم که مراقب رفتار و گفتارش باشد!
بنابراین به او پاسخ دادم که: فلانی ! اینگونه گفتگوها بین دو نامحرم مجاز نیست و شما هم بهتر است رعایت کنید و این بحث را هم تمامش کنید و والسلام !
باز هم به خرجش نرفت و برایم استدلال کرد که این عشق ، در واقع عشق به دین و پیامبر اسلام است نه زبانم لال، چیز دیگری!
گفتم به هر حال لطف بفرمائید عشق خود را به هیچ وجه نه برای من و نه برای هیچ کس دیگری اظهار نفرمائید.
مدتی گذشت ولی دوباره گویا که استدلال جدیدی به ذهنش رسیده باشد پیام داد که: خب اگر مشکل شما حرمت گفتگو با نامحرم است میتوانیم محرم شویم!
شادی خود را پنهان کرده و با تندی پاسخش را دادم!
پیام داد که شما روی منبر از اخلاق پیامبر (ص) حرف میزنید و آنوقت با یک خانم دلشکسته چنین رفتار خشنی دارید؟!
گفتم همان پیامبر فرموده زن و مرد نامحرم نباید گفتگوی محرمانه داشته باشند .
باز هم آسمان و ریسمان به هم بافت که من دنبال هوای نفس نیستم بلکه در پی معنویت و معرفت هستم و خلاصه با هیچ قیمتی حاضر نبود بی خیال معنویت و صراط مستقیم شود!
وقتی دیدم خیلی از خدا و دین و معنویت سخن می گوید گفتم اگر شما راست میگی که دنبال خدا و بندگی خدا هستی بسیار خوب اولین قدم، اطاعت از خداست؛ پس فرمایش خدا را گوش بده و بخاطر رضای خدا دیگه با من تماس نگیر چرا که این کارتان باعث رنجش خاطر من و خانواده ام میشود و رنجانیدن دیگران گناه و معصیت است .
در پاسخم ، باز هم شروع کرد تا با الفاظ و استدلال های مختلف مرا متقاعد کند که رفتارم با او اخلاقی و اسلامی نیست و با آنچه در منبر و محراب جلوه میکردم مغایرت دارد!
کم کم استدلال ها جایش را به جملات احساسی و محبت آمیز داد و او که مدعی بود دنبال دین و معنویت و اخلاق است، سعی میکرد صراط مستقیم را از بیراهه دنبال کند!
وقتی دیدم تذکراتم بی نتیجه است ، ناگزیر شدم با برادرش صحبت کنم تا وی را مهار کند.
برادرش ضمن عذرخواهی فراوان به بنده اطمینان دادند که دیگر مزاحمتی از سوی خواهرشان متوجه ما نخواهد بود.
یکی دو هفته در آرامش گذشت ولی دوباره آتش بس شکسته شد و یک پیام از سوی همان فرد، آرامش ما را بر هم زد که : تو خیال میکنی من با دوتا سیلی خوردن دست از تو بر خواهم داشت؟!
و بعد اضافه کرد که برادرم کتکم زده و گوشی ام را پرت کرده و شکسته ولی همهٔ اینها بخاطر تو برایم سهل است!
کم کم فهمیدم در بد مخمصه ای افتادم و او با این تهدیدها و تنبیه ها دست از هدایت نخواهد کشید!
با روحانی سرشناس آن منطقه که بسیار مورد احترام و اقبال مردم آنجا است صحبت کردم تا بلکه بتواند او را متقاعد کند دست از مزاحمت و اذیت و آزار ما بردارد چرا که دیگر خانواده نیز نسبت به رفتار او حساس شده بود و از پیامهای گاه و بیگاه او رنج میبرد.
✅پایان قسمت اول
✅ادامه دارد انشاءالله ✍...
======🇮🇷======
#طلبگی #عشق
به #شاه_کِلید بپیوندید❣
📚@SHkelide_zendegi