🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
💎@SMHM212
⚠️عامل اصلی ناکامی
جمهوری اسلامی ایران؛
سرطانی بنام کارشناس!
باتلاقی بنام کارشناسی!
(قسمت پنجم):
ادامه اپیزود اول:
برای آنکه میرزایی را متهم به دروغ و تزویر نکرده باشم، این احتمال هم هست که وی با تعدادی از آن کارشناسها واقعاً از قبل، جلسه داشته است ولیکن تعدادی از آنها هم همزمان با ورود بنده به طبقه وی، وارد سالن کنفرانس شدند.
در هر حال، میرزایی برای تعدیل تندی من و تلطیف جلسه، صحبت کوتاهی کرد و بدان مفهوم بود که بنده اگر واقعاً طالب مساعدت سازمان نهضت هستم، ناچارم با کارشناسان آن هم کنار بیایم! زیرا هم رویه سازمان است و هم مورد تأکید آقای قرائتی و اینکه بدون مصوبات این عده از کارشناسان نهضت، هیچ اتفاقی در سازمان و مأموریتهای آن، رخ نخواهد داد!
در واقع این لُجنه کارشناسی حکم مجلس برای دولت را دارد و مدیریت حق ندارد بدون نظر اکثریت آنها قدم از قدم بردارد!
لذا بنده بر سر دو راهی قرار گرفتم که یا بیخیال همکاری با سازمان و رئیس سرطانزده آن به #آفت_کارشناسی بشوم و یا اینکه سعی بکنم به نحوی آنها را متقاعد نمایم که طرح مرا بصورت آزمایشی هم که شده، تصویب نمایند.
زیرا وقتی که طرح، اجرای موفقی داشت، بزرگترین مشت عملی بر دهان کارشناسجماعت خواهد بود!
در عینحال افزودم:
... بنابراین سنخیتی بین طرح خلاقانه بنده و قالبهای فکری خانمانسوز و ضد #منافع_ملی شما کارشناسها وجود ندارد و...
و عباراتی از این قبیل که زدن پنبه کارشناسی بود تا اگر بدنبال مرعوب کردن بنده هستند، بدانند که خودشان در موضع اتهام و دفاع هستند و نمیتوانند خیلی حقبجانب با بنده برخورد نمایند!
بقول معروف گربه را دم حجله سر بریدم!
یکی از آنها که لهجه اصفهانی داشت و شیرینزبانی میکرد گفت: اوه اوه چه دل پری از کارشناسها دارند این آقاسید!!
دو سه نفری شدیداً رفتند به حالت قهر و نفرت و خودخوری که تا آخر ماجرا هم عبوس ماندند! گویی که دیگر شاخی برایشان باقی نمانده بود که بخواهند از آن بهره بگیرند!
میرزایی خیلی سعی میکرد، نقش میانجی را بازی کند و مشاورش هم کمکش میکرد.
آنها با لطایفالحیل (از قبیل ربط دادن تندی من به ترافیک و ناهار نخوردن و چایی نخوردن و امثالهم) مرا بنظرشان رام و آرام کردند تا دقایقی کنار آنها بنشینم و یک چایی با آنها بخورم و بیشتر با هم آشنا بشویم و از این جور حرفها که من هم با اکراه و قدری هم رودروایسی نشستم و آن جلسه تا ساعت ۱۶ طول کشید!
جلسهای که میرزایی میگفت در ساعت ۱۴ به پایان خود رسیده اما همگی تا ساعت ۱۶ نشستند تا در واقع مرا #تخلیه_اطلاعاتی بکنند که ببینند طرح من چیست؟ و با چه روشی آنرا میخواهم اجراء بکنم؟
اما من هم مصمم شدم که بدون لو دادن روش خود، آنها را متقاعد بکنم و از همان ابتدای امر هم گفتم: لزومی نمیبینم جزئیات روش خود را برای شما توضیح بدهم. صریحاً عرض میکنم که ما میخواهیم با هم معاملهای بکنیم! شما یک کلاس آموزشی با تعدادی فرضا ۱۰ الی ۲۰ نفر بیسواد را (تأیید بیسوادی آنها با شما) یکی دو هفته در اختیار بنده قرار میدهید و در آنجا یکی دو تا دوربین فیلمبرداری هم تعبیه میکنید ولیکن فیلمبردارها را من خودم میآورم تا کلیه دقایق آموزشی بنده را مستندسازی بکنند. نسخهها در اختیار بنده خواهد بود.
شما در پایان دوره میآئید و از نوآموزها امتحان دلخواه خودتان را میگیرید. اگر آنها قادر به خواندن متون مختلف (کتاب، مجله، روزنامه و...) و همچنین موفق به نوشتن اسامی خودشان، دوستانشان و اعضای خانواده خودشان شدند، نشانه موفقیت #روش_تدریس بنده خواهد بود. در این دوره قرار نیست نوآموزان انشاء هم بنویسند و حتی چهار عمل اصلی ریاضی را هم انجام بدهند که اگر قادر به انجام آنها شدند، از فضائل دوره خواهد بود نه از اهداف اصلی آن.
ما در دوره آزمایشی فقط یک هدف داریم؛ «توانافزائی بیسواد به خوانش انواع جملات و نوشتن اسامی» (نه جملهنویسی) و فعلاً بیشتر از این را قول نمیدهم!
وقتی که امتحان گرفتید و باسواد شدن آنها ظرف دو هفته را تأیید کردید آنگاه برمیگردیم سراغ قرارداد اولیهای که لازمست امروز با هم ببندیم!
پرسیدند: کدام قرارداد؟!
گفتم: قراردادی مبنی بر اینکه یک میلیارد تومان به بنده پاداش تعلق بگیرد! بنده فیلمهای مستند کلاس را در اختیار شما قرار میدهم که بنشینید جزئیات روش مرا از آن استحصال کنید و در روشهای آموزشی خودتان بر اساس روش بنده، لحاظ کنید.
بنده هم میروم سراغ آن یک میلیارد تومان که به حساب مشترکی واریز میشود (بنام بنده و حاجآقا قرائتی و نفر سومی که طرفین به او اعتماد بورزیم). این یک میلیارد تومان، اسمش پاداش بنده است ولیکن صرف پیشبرد ۹ طرح فرهنگی دیگری خواهد شد که عناوین آنها را به آقای قرائتی دادم و ریالی به خود من نمیرسد!
...ادامه دارد.
✍سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۵/۶
🆔@chelcheraaqHM
🎲چلچراغ
🙏