6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزی که آمد خداحافظی برای اعزام، دست انداختم دور گردنش و گفتم: " دیدی آخر راهی شدی؟".
گفت: "تو رو #خدا دعا کن مشکلی پیش نیاد!".
گفتم: "خیالت راحت! فقط رفتی #حرم حضرت زینب(س) دعام کن؛ یه دونه پرچم هم برام بیار".
.
چشم انداخت توی چشمم و گفت: " من که دیگه برنمیگردم!".
رو ترش کردم و گفتم: " تو بچه داری دلت میاد؟"
دستش رو زد به گردنش و گفت: " این رو میبینی؟ بابِ بریدنه...💔.
📚برشی از کتاب سربلند
#سالروز_شهادت #شهید #شهید_محسن_حججی
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
یه چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و...نشسته بودیم ...
شهید صدرزاده با حالت خیلی جدددی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش...
خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و...
خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست، خیلی غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم...
با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده )اومدی و خیلی سبک بال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی...
خلاصه، رسیدیم دم در بهشت...
تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی...
نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار.... رو ببند دم در...😂😂😂
کل بچه ها از خنده ترکیدن...
اینقدر جدددی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه...
خاطره ای از همرزم شهیدصدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#سالروز_شهادت
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری|شهید_همدانی
🔻خداوند به ما توفیق بده که ما هم در کنار شهیدان،سر سفره شهیدان بهره مند بشیم از این بزرگانی که همه هستیشان را برای رضای تو دادند.
#سالروز_شهادت🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Rahianenoor_News