هدایت شده از سهشنبههایمهدوی رجاییشهر
هدایت شده از سهشنبههایمهدوی رجاییشهر
🔺۴ آبان اربعین ۹۷
همراه دوستان در پیادهروی کربلا بودیم که دیدیم دختر بچهای با چادر عربی خیلی سخت راه میرود، چند قدم میرود و چند قدم میایستد، با خود گفتیم که لابد خسته شده است، وقتی که برای نماز ایستادیم، معلوم شد پاهایش مجروح شده است، دلمان برایش سوخت، گفتیم: «بیا کمکت کنیم تا مسیر رو طی کنی»، که اشک در چشمانش جمع شد، و زد زیر گریه، سپس گفت: «توی این راه منو تحویل میگیرن، ازم پذیرایی میکنن، کمکم میکنن، اما سه ساله امام حسین (ع) با بار گرانِ مصیبت بابا و عمو، چند برابر این راه را پیاده رفت، روی خار رفت، تازه کسی هم نبود که کمکش کنه.»، روضه رقیه از زبان دختر بچه، شنیدن دارد...
بهاره سادات حسینی/ شهرستان محلات
#اربعینی_ها
#مسابقه
#خاطره_نگاری
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
🔺اربعین سال ۹۸
سر ظهر بود که رسیدیم کربلا، تا اومدیم موکبمونُ پیدا کنیم شب شد🤗
وقتی رسیدیم اصلن جا نداشت همون دم در کنار کفشا سَرمُ گذاشتم رو کوله امُ خوابیدم😪
صبح از گلو دردُ سرفه بیدار شدم، یکمی به خادمین موکب کمک کردم ولی حالم بدتر شدُ از سر دردُ تب افتادم🤕
انقد حالم بد شد که یه گوشه موکب افتاده بودمُ فقط آب میخوردم🤒
حتی توان بلند شدن نداشتم، صدای زائرا تو گوشم میپیچید که از حرمُ زیارتُ بین الحرمین میگفتن
داغی اشکامُ روی صورتم حس میکردم، نزدیک یک هفته میشد که کربلا بودم ولی نمیتونستم برم حرم😭
موکب ما نزدیک حرم بود،
بلاخره روز آخر ب خودم گفتم پاشو...
هر جور شده خودتو برسون به حرم حتی شده چاردستُ پا😐
به سختی از جام بلند شدم.
پاهام میلرزید.
دستمُ دادم به دیوارُ با قدمای کوچیک حرکت کردم
چند قدم میرفتم و مینشستم و با ذکر یا علی دوباره پا میشدم و حرکت میکردم😣
نمیدونم چطوری به حرم رسیدم، بخاطر شرایط جسمی و ضعف شدید نمیتونستم برم تو صف که به ضریح ارباب میرسید بایستم😓
رفتم یه گوشه به میله ها تکیه دادمُ از دور ضریح آقا رو میدیدم😞
خیلی سخت بود، مثله این بود که به یه فرد تشنه آب خنکُ گوارا نشون بدن😭
تو اون ایام تنها چیزی که به دادم رسید صوت استاد شجاعی بود که قبل از سفر اربعین گوش داده بودم و باعث شد ناشکری نکنم و راضی باشم به رضای خدا...😇❤️
نسرین ندیمی/ شهرکرد
#اربعینی_ها
#مسابقه
#خاطره_نگاری
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
🔺خاطره اربعین ۹۸
توی مسیر پیاده روی که طی میکردیم یکی از برادران عراقی ازمون خواست که به خونش برای استراحت وخوابیدن بریم ما اول نمی خواستیم ولی خیلی اصرار کرد وما هم پذیرفتیم بعد سوار ماشینش شدیم بعد از چند دقیقه به خونهی برادرِ عراقی رسیدیم. همسر و بچههای صاحبخونه با احترام به استقبالمون اومدن و تنها اتاقی رو که داشتن، به ما دادن. سفرهای رنگارنگ و پُر از غذاهای متنوع پهن شد.
به جرات میتونم بگم همهی داراییشون رو برای فراهم کردنِ این سفره، خرج کرده بودن. من و داداش عباس اینقدر خسته و گرسنه بودیم که هر چی دَمِ دستمون بود خوردیم و همونجا کنار سفره دراز کشیدیم.
چشمم افتاد به ظرف آقا سید. ظرف تقریباً دست نخورده بود. شاید فقط یک لقمه خورده بود. بعد از صرف غذا، سید مشغول جمع کردن سفره شد. هر جا که میرسیدیم کمک میکرد. آشنا و غریبه براش فرق نمیکرد. من و داداش عباس از فرطِ خستگی خوابمون بُرد.
با صدای نجوای شیرینی از خواب بیدار شدم. چشمام رو باز کردم. دلم نمیخواست خواب از سرم بپره، فقط فهمیدم آقا سید داره زیارت ناحیه مقدسه میخونه و پهنای صورتش از اشک خیس شده. تا حالا کسی رو ندیده بودم اینطوری دعا بخونه. سعی کردم بلند شم ولی نفهمیدم چطور شد دوباره خوابم برد...
محمود ثانوی
#اربعینی_ها
#مسابقه
#خاطره_نگاری
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
پارسال اربعین ۹۸برای اولین بار بود که در پیاده روی اربعین شرکت می کردم،
با همسرم و دو فرزند کوچکم راهی این سفر پر از معجزه شدیم ،از اول سفر چون می دونستم راه سختی در پیش داریم ،به حضرت زهرا سلام الله متوسل شدم وقبل از رفتن به نیت خانم آش پختم به بچه های مدرسه نذری دادم ،وبه خانم فاطمه سلام الله عرضه داشتم که خانم جان،مابا بچه هام دارم میام این راه رو خودتون یاری کنید مارو ،شرمنده که این خواسته رو ازتون دارم و خجالت می کشم که این رو می گم چون شما بچه های عزیزتون تو این راه پرپر شدن😭😭😭😭😭
مابا ماشین شخصی به مرزمهران رفتیم توی راه همش صوت های استاد شجاعی رو گوش می کردیم،تا بتونیم قدر این سفر رو بیشتر بدونیم ،،
همش با خودم می گفتم خیلیا آرزوی اینو دارن که جای تو باشن........
ازاینجا بود که رفتارم رو سعی می کردم درست کنم چون حس می کردم امام حسین علیه سلام باهامون همراهه ....
بعد از مرز مستقیم به کربلا رفتیم چون از شب قبل تو راه بودیم و یک روز هم پیاده روی داشتم ،خیلی خسته بودیم وموقع شام به کربلا رسیدیم.
واقعاازصمیم قلبم خوشحال بودم و باورم نمیشد که دارم گنبد امام حسین رو می بینم ،با همسرم رفتیم برای بچه ها غذا بگیریم که با یه خانواده عرب که درایران زندگی می کردن آشنا شدیم و گفتن جا دارین؟؟
انگار برای من بهترین سوال عمرم بود،
گفتن ما در یه خانه عراقی هستیم از دوستانمون هستم اگه دوست دارید شما هم بیاید،خلاصه ما سه روز مهمان خانواده خوب وصمیمی عراقی بودیم که بهترین خاطرات برامون رقم خورد .
محبوبه گودرزی پور/ کرج
#اربعینی_ها
#مسابقه
#خاطره_نگاری
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
اربعین سال 1397 بود همون موقع که عراق کرایه هارو زیاد کرده بود سال دومی بود که من میرفتم پیاده روی اربعین ، (هر سال من و داییم دوتایی میرفتیم ). اون سال که رفتیم پولمون کم بود یعنی نداشتیم دیگه وضع مالی خوب نبود قرار شد مثل هر سال اول بریم کاظمین بعد دیگه به سامرا نریم چون پول کرایه نداشتیم تو حرم امام موسی کاظم بودیم شب بود دلم بدجور شکسته بود پیش خودم گفتم امام زمان کجایی داداش پول کرایه نداریم من خونتو خیلی دوس دارم ردیف کن بیایم سامرا ، نمیدونم چجوری درست میکنی این همه راه از ایران اومدیم کرایه نداریم بیایم پیشت خودت جورش کن زائر امام حسینیم - به همون امام حسین قسم به همون امام حسین قسم هنوز حرفم تو دلم تموم نشده بود یه مرد عراقی پشت داییمو زد گفت سلام میشه بیاین خونمون به اصرار زیاد رفتیم خونشون عجب پذیرایی کرد از ما دمش گرم بعد از پذیرایی گفت فردا شما رو رایگان میبرم سامرا زیارت...یا علی یاعلی ای وای بر من ای وای برمن
سید حسین حسینی
#اربعینی_ها
#مسابقه
#خاطره_نگاری
@S_MAHDAVIRAJAEESHAHR
#عطر_سلام
#مسابقه
به مناسبت ایام معصومیه مسابقه معارفی #عطر_سلام در سه بخش کودک ، نوجوان و عمومی برگزار می گردد.
💠هدایا:
۱۷ پک متبرک فاطمی
۱۷ تابلو فرش متبرک فاطمی
۱۷ پک فرهنگی آموزشی
📅مهلت شرکت در مسابقه:
از ۱۲آبان الی ۳۰ آبان
🌐لینک شرکت در مسابقه بخش نوجوان فاطمی:
http://eitaa.com/joinchat/3295150098C8f44199aee
🌐لینک شرکت در مسابقه بخش کودک فاطمی:
https://eitaa.com/joinchat/3295936530C48bf6893ac
🌐لینک شرکت در بخش عمومی:
https://fatemi.amfm.ir/aso-2/
🌐لینک شرکت در بخش همسران فاطمی:
https://fatemi.amfm.ir/?p=12486