♦️خاطره ای جالب از سرلشکر شهید مهدی باکری
🔹در عملیات بیت المقدس، مقر قرارگاه فتح یک، کانتینری بود و سردار احمد کاظمی که آن زمان مسئولیت فرماندهی تیپ نجف اشرف و قرارگاه فتح را داشت. ما برای توجیه نسبی به منطقه و آخرین هماهنگی ها به آنجا رفته بودیم.
🔹داخل کانتینر نشسته بودیم و صحبت های احمد کاظمی را گوش می کردیم. در همین حین، یک تویوتا جلوی کانتینر توقف کرد و چون درب کانتینر باز بود، من بلند شدم و به راننده گفتم: ماشین رو خاموش کن. اینجا جلسه است.
🔹راننده گفت: خدا خیرت بده، بیا این طناب ها رو از عقب ماشین خالی کنیم. بار ماشین طناب های کلفتی بود که آن زمان برای عبور از میدان مین استفاده می کردند. به او گفتم راننده تویی و وظیفه خودته که بار ماشین رو خالی کنی، یه مقدار که کمتر بخوری، می تونی برای خودت نوکر بگیری.
🔸راننده حرفی نزد و رفت بالای تویوتا و مشغول خالی کردن طناب ها شد، من هم رفتم داخل جلسه. ده دقیقه، یک ربعی گذشت که دیدم همان راننده آمد و توی جلسه نشست. مدتی بعد، همان راننده چند روز پیش سر و کله اش پیدا شد و وقتی شهید کاظمی او را معرفی کرد، تازه فهمیدم با چه کسی آن طور برخورد کردم. شهید کاظمی گفت: ایشون آقا #مهدی_باکری، جانشین تیپ هستند.
📌به نقل از مصطفی مولوی
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️خاطرهای از سرلشکر شهید مهدی باکری هنگام مواجهه با جنازه دشمنان
🔹مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر صدام و سران حزب بعث بود نه بر سربازان و مردمانش. از کشته شدن کسی خوشحال نمیشد. از آن طرف اگر یک عراقی برای بچه ها ایجاد خطر می کرد هر طوری بود او را می زد تا آسیبی به بچه ها نرساند. طوری طراحی میکرد و نقشه میکشید که دشمن در محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود.
🔹میگفت: تا دیدین تسلیم شدن، دیگه شلیک نکنید. دیدن کشته های عراقی ناراحتش میکرد طوری که روی جنازه های آن ها پا نمیگذاشت. گاها میآمد که مجبور بودیم از داخل کانال که پر از جنازه های دشمن بود عبور کنیم. آقا مهدی آرام میآمد و به هیچ عنوان روی این جنازه ها پا نمیگذاشت و میگفت: هر کدوم از اینها عزیز یه خانواده هستند. خدا میدونه زن و بچه هاشون و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی جنازه عزیزانشون رد می شیم و پا روی اونا میذاریم.
📌به نقل از محمد جعفر اسدی
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️روایتی از معرفت سرلشکر شهید مهدی باکری؛ به همه از همین غذا دادند؟
🔹آقا مهدی خیلی کم غذا می خورد. من یک بار هم ندیدم آقا مهدی نصف بشقاب غذا بخورد. همیشه می گفت: اگه خداوند متعال یه تدبیری می کرد و یه اتفاق می افتاد که ما از این غذا خوردن نجات پیدا می کردیم، وقتمون تلف نمی شد.
🔹بیشترین غذایی که می خورد نان و ماست و پنیر بود. با این حال نسبت به غذا های بسیجی ها بسیار حساس بود و از حق آن ها نمی گذشت.
🔹در یکی از عملیات ها، برای ناهار چلوکباب آوردند. بوی برنج ایرانیاش، هوش از سر آدم میبرد. ما سفره را انداختیم و نشستیم که آقا مهدی آمد. تا چشمش به غذاها افتاد، اخم کرد. رو به من گفت: این غذاها از کجا اومده؟ گفتم: از آشپزخونه آوردم آقا مهدی. گفت: یعنی به همه از همین غذا دادند یا فقط برای فرماندهی آوردند؟ گفتم: نه برای همه همینه. ناهار امروز چلوکبابه.
🔹باز هم قانع نشد. بیسیم را برداشت و یکی یکی با فرماندهان گردانها تماس گرفت. و پرسید: غذا چی آوردن براتون؟... کم نیومد؟ ظاهرا یکیدوجا غذا کم اومده بود. سریع هماهنگ کرد تا برایشان ببرند. وقتی مطمئن شد غذای همه همین است و به تک تک رزمندگان غذا رسیده و کسی گرسنه نمانده، آنوقت شروع به خوردن کرد. همیشه به فرماندهان میگفت اول رزمنده ها غذا بخوردن و اگر رسید بعدا شما شروع کنید.
📌روایتی از مصطفی مولوی و غلامحسن سفیدکاری
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
از تمام آذری های ایران، از رزمندگان بپرسید شجاع ترین شما، با معنویت ترین شما، با اخلاص ترین شما که بود میگویند باکری
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️نصیحت تذکر آمیز سرلشکر شهید مهدی باکری در مورد بیت المال
🔹آقا مهدی باکری وقتی به محوطه گردان من در لشکر ۳۱عاشورا آمد سه حبه قند را که مشخص نبود توسط چه کسی و چطور لای خاکها افتاده را دید، آنها را از خاک جدا کرد و رو به من گفت: «از خدا نمیترسی، از شهدا خجالت نمیکشی، جواب خدا را چه میدهی؟ من از تو راضی نیستم.» وقتی اصرار من را دید، گفت: «برو توبه کن.»
🔸صحبت درباره بیت المال پیش آمد، آقا مهدی گفت: ببینید، من نگرشم نسبت به بیت المال اینه که برای یه سوزن ته گرد به اندازه یه تانک ارزش قائلم. یه سوزن ته گرد هم مال بیت الماله، یک تانک هم مال بیت الماله.
🔹آنقدر راجع به بیت المال حساس بود که یک سوزن ته گرد را که ارزش مادی اش تقریبا صفر بود، مانند یک تانک که آن زمان ۵۰۰ - ۴۰۰ میلیون تومان ارزش داشت، می دانست.
📌راوی: رحیم نوعیاقدم و قهرمان زارع
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت!
🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه میکردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه مبلغ سی هزار تومان هم به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان برداخت شود.
🔹به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهرداری بودی و اختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندا میدادی؟ بعدشم گفتم: اگه اجازه بدی حقوقت رو حساب کنیم تا بری از حسابداری بگیری. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را گرفتم.
📌راوی: علی عبدالعلی زاده
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️دقت سرلشکر شهید مهدی باکری برای استفاده نکردن از اموال بیتالمال؛ حتی چند لیتر بنزین!
🔹آخر شب بود و بعد از جلسات متعدد از پادگاه دزفول به سمت محل سکونت فرمانده لشکر عاشورا راهی شدیم. چند شب بود که آقا مهدی به منزل نرفته بودن و ماشین سپاه بنزین نداشت. سر راه به پمپ بنزین رفتم. بنزین رو که زدم داشتم پولشو حساب میکردم که متصدی جایگاه گفت آقا رسید.
🔹با تعجب گفتم از کجا رسید؟! گفت همون آقایی که جلوی ماشین نشسته حساب کرد. پول بنزینو بردم و مقابل آقا مهدی گذاشتم و گفتم آقا زحمت کشیدی بفرما پولو... گفت نمیخواد بزار جیبت!
🔹گفتم من قبض مینویسم و این پولو میگیرم. گفت نه نیازی نیست نمیخوام! گفتم آخه چه دلیلی داره نمیگیرید. برگشت گفت غلامحسن الان من این پولو دارم بدم، اگر روز قیامت به من گفتند مهدی تو به اندازه پادگان تا خونه هم حق نداشتی از ماشین بیت المال استفاده کنی. چی دارم بگم؟ اونجا که من پولی همراهم نیست که بدم، الان این پول همراهمه و میتونم بدم.
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
🔹ابلاغیه سرلشکر شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش!
🔹بعد از همه نیروها غدا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد، در داشتن مواد غذایی، چادر و پتو فرقی با بقیه نداشته باشید.
#مهدی_باکری
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
آقا #مهدی_باکری یک تنه زیر آن آتش بیامان عملیات رمضان پشت نفربر نشسته بود و شهدا را به عقب میفرستاد. وقتی گفتند دستور قرارگاه اینست که برگردی، گفت:
”تا تک تک بچههای مردم رو از اینجا جمع نکنم بر نمیگردم عقب، چطور تو روی پدرمادرهاشون نگاه کنم“
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa
♦️اینم به عشق فرمانده لشکر!
🔹یکی از رزمنده ها تعریف میکرد: داشتم تو جاده میرفتم، دیدم یه جوان بسیجی کنار جاده داره میره زدم کنار سوار شد، سلام وعلیک کردیم و راه افتادیم، داشتم میرفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰ تا
🔹بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینهای لشکر حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر!
🔸تو راه که میرفتیم دیدم خیلی تحویلش میگیرن و همه سلام میدن بهش! میخواست پیاده بشه بهش گفتم: اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز میکنن لااقل اسمتو بگو؛ یه لبخندی زد و گفت: همونکه به عشقش دنده چهار رفتی
💬خاطره یکی از رزمندگان لشکر عاشورا از سردار شهید #مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۴١عاشورا
کانال رسمی صابرین نیوز👇🏼
▪️ @Saberin_fa