[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد]
🔹در اين ميان، زنان آزاده ديگري هم بر حسب تكليف الهي خود در اين نهضت حضور پيدا كرده و نقش زرين فداكاري هاي خودشان را با تارُك مقدس نهضت به يادگار گذاردند، از آن جمله «طوعه» بود.
🔸نهضت با حركت امام حسين علیه السلام از مدينه به مكه آغاز شد، امام براي بررسي و تحقيق دعوت كوفيان، سفيري شجاع به نام مسلم بن عقيل (ع) بر كوفه فرستاد، تا از نزديك اوضاع كوفه را براي امام گزارش دهد. در ابتدا عده بسياري از مردم با مُسلم بيعت كردند و مسلم بر آن اساس، نامه اي براي امام (ع) نوشت تا امام به كوفه بيايند.
🔻ولي با تهديد عبيدالله مردم خيلي زود، رنگ عوض كردند و هويت اصلي خود را به نمايش گذاردند. آن قدر بي وفايي كردند كه شبانگاهي مُسلم پس از نماز خود را تنهاي تنها ديد، نه رفيقي نه منزلي، غريب و آواره كوچههاي كوفه شده بود، درست وقتي كه او بود و تنهايي اش و سكوت و خفقان شب كوفه، از بس از اين كوچه به آن كوچه رفته بود، خسته شده بود، به ديواري تكيه كرد تا اندكي استراحت كند، آن ديوار، خانه زني بود به نام طوعه، او مؤمن پرهيزگاري بود كه بايد نقش تاريخي خود را در اين شب تاريك ايفا كند. او منتظر پسرش بود، مسلم به وي سلام كرد. پس او جواب مسلم را داد. البته باسنگيني و وقار و مواظبت! سپس گفت: چه حاجتي داري؟ مسلم گفت: كمي آب بده (اسقني ماءً) او مقداري آب آورد و مسلم نوشيد.
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد] 🔹در اين ميان، زنان آز
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد]
🔻اما مسلم هم چنان ايستاده بود! طوعه گفت: مگر آب نخوردي؟ فرمود: چرا! گفت پس چرا نمي روي به سوي اهل و عيالت. اين جا كه ايستادي قدري براي من زشت است، اما مسلم سكوت كرد. زن گفتارش را دوباره تكرار نمود، باز سكوت كرد. مرتبه سوم قدري فرياد كشيد: پناه بر خدا، من راضي نيستم نزد خانه من بنشيني! (اني لااحل لك الجلوس علي بابي! ) اين جا ديگر مسلم چاره اي نداشت، بايد ميرفت، اما با صداي حزيني گفت: من را در اين شهر نه اهل وعيالي است نه خانه اي و نه كاشانه اي، آيا ميشود امشب مرا پناه بدهي و ميهمان كني؟ فردا ميروم!
🔹در اين هنگام طوعه فهميد كه اين مرد غريب است، سؤال كرد: كيستي؟ فرمود: من مسلم بن عقيل هستم، اين مردم دروغ گو مرا فريب داده اند، پيمان شكني كرده اند! طوعه در نهايت بُهت زدگي و دهشت گفت: راستي تو مسلم هستي؟ طوعه خوب ميدانست اين ميهماني و پناه دادن به قيمت سنگيني تمام خواهد شد، اما فرصت رامغتنم شمرد، بار خدايا، اين من و ميزباني نماينده حسين بن علي (ع)؟ من كجا و سفيرنهضت حسين كجا؟ گر خانه محقّر است و تاريك بر ديده روشنت نشانم خانه را براي او آماده كرد و به وي غذا داد؛ ولكن ناراحتي مسلم و نگراني اش از اوضاع اجازه نمي داد غذا بخورد، حتي مختصري! بعد از ساعتي چند پسرش كه انتظارش را ميكشيد آمد، صدا زد: مادر آيا مهماني در خانه داري؟
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد] 🔻اما مسلم هم چنان ايست
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد]
🔻گفت: آري، اما به تو نمي گويم، كيست. مگر قول بدهي و قسم بخوري كه افشا نكني! او قول داد و قسم خورد كه كتمان كند و به كسي خبر ندهد، و رازداري كند. مسلم شب را در اين خانه در تفكر قضاياي به وجود آمده سپري كرد، ناراحت از اوضاع و ناخرسند از حوادث؛ لكن با خواندن قرآن و دعا و ثنا به مصاف اين وضع دردناك رفت، طوعه اين زن فهيم و دانا، خدا را شكر كرد بر اين نعمت بزرگ، اين را توفيق بزرگي براي خود ميدانست؛ اما پسرش بلال افكار شيطاني در سر داشت.
🔻او ميدانست همه جا سخن از مسلم و دستگيري او است. رؤياي جايزه در سر داشت. او بر عكس مادرش فرصت شيطاني را مغتنم شمرد. و البته نفسش اين عمل را برايش زيبا جلوه ميداد، جايزه، پول، ثروت و... همه چيز با يك افشا كردن جاي مسلم، تحقق مييابد؛ خيلي سريع شيطان در اواثر گذارد. صبح زود بيرون رفت و به ابن زياد امير كوفه خبر داد، لشكر دور خانه طوعه را گرفتند، «طوعه» اداي ِ وظيفه كرده بود و از امتحان سرافراز بيرون آمده بود، نامش درتاريخ جاودان شد، زيرا در آن مقطع حساس كه همه اشباه رجال به مسلم پشت كرده بودند، و او را تنها گذارده بودند، صحنه را خالي نكرد، او در آن زمان از مردان جلوتر بود، برتر بود و در اداي ِ وظيفه انقلابي خويش موفق تر! او رستگار تاريخ، فرزندش نابكار تاريخ.
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد] 🔻گفت: آري، اما به تو ن
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد]
🔹مسلم، هم چنان رجز ميخواند، و بي باكي خود از مرگ را ميسرود، خيلي طول نكشيد او را نابكارانه و ناجوان مردانه به طرز فجيعي به شهادت رساندند، و پيكر مطهرش را از بالاي بام «دارالاماره» به زير افكندند. مسلم شهيد شد و طوعه در غم از دست دادن ميهمان غريبش آرام و قرار نداشت، آفرين به اين احساس مسئوليت.
🔻يزيد بن معاويه تمام سرزمين وحي را براي امام حسين نا امن كرده بود، حتي حرم امن الهي را! ناگزير امام راه عراق را پيش گرفت در مسير راه ناملايمات زيادي قلب امام را به درد آورد. مثلاً همين خبر شهادت مسلم را در محلي به نام «زباله» به امام (ع) دادند.
🔹امام، در حالي كه آيه شريفه (من المؤمنين رجال... ) را قرائت فرمود،
خبر را به اهل بيت و بني هاشم رسانيد و به اصحاب نيز فرمود: هر كس به خيال آسودگي و آسايش و زندگي برخوردار از امنيّت در كوفه با ما همراه شده است، بداند از اين خبرها نيست، مردم آن جا ما را ذليل كرده اند. بيعت شكسته اند و چون اسلاف پيمان شكن خود به ما بي وفايي كرده اند. همه چنين ميپندارند، كه وقتي به كوفه رسيديم، آن جا همه تحت دستور حسين بن علي (ع) اند، ما هم شكمي از عزا در ميآوريم. آگاه باشيد! اين طور نيست، آن جا همه اش خون و قيام است، تير و شمشيراست، نيزه و خنجر است، خيليها متفرق شدند و دنيا طلبان امام را تنها گذاردند.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - طوعه بانويي كه يك تنه جور مردان كوفه را بر دوش كشيد] 🔹مسلم، هم چنان رجز مي
[زنان در نهضت عاشورا - دلهم؛ همسر فداكار زهير]
🔹در همين منزل كه ريزش اول در نهضت امام حسين علیه السلام صورت پذيرفت و عده اي از همراهان جدا شدند، يك رويش سبزي به وجود آمد كه شكوفه هايش غنچه كرد و گل كرد تا اين كه در كربلا پرپر شد. اين رويش سبز، كسي نيست مگر زهير بن قين كه باز در اين امر مقدس، پيوند با امام حسين علیه السلام نقش بانويي ارزشمند و توانا به نام دَلْهَم ْ به چشم ميخورد، حكايت ازاين قرار بود:
🔻زهيربن قين از دوستان امام حسين علیه السلام به شمار نمي رفت او از طرفداران عثمان بود و همواره از رويارويي با امام حسين علیه السلام طفره میرفت و دوست نداشت امام حسين را ملاقات كند تا اين كه در همين منزل بر حسب اجبار با امام هم منزل شد! امام حسين علیه السلام شخصي را سراغ زهير فرستادند و او را احضار نمودند، او در حالي كه با رفقا و همراهانش سر سفره غذا خوردن بود از جواب دادن اجتناب نمود، ولي
از تعجب همگي لقمههايي كه در دست داشتند به زمين گذاردند! دَلْهَم ْ با روشي ارشادي به شوهرش گفت: سبحان الله! آيا شرم نمی داري، فرزند پيغمبر تو را ميخواند اجابتش نمي كني؟! ميرفتي و به سخنانش گوش میكردي.
🔹زهير بی آن كه از اين امر خوشش بيايد به نزد آن حضرت رفت، ديری نپاييد كه با شادي و چهره اي درخشان بازگشت او به كلي عوض شده بود، گويی امام حسين با نفس مسيحايی خود در او تصرف كرده بودند..
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - دلهم؛ همسر فداكار زهير] 🔹در همين منزل كه ريزش اول در نهضت امام حسين علیه ا
[زنان در نهضت عاشورا - دَلهَم؛ همسر فداكار زهير]
🔻زهير دستور داد خيمه او را بِكَنَند و در كنار امام حسين بر پا كنند. او سخت شيفته امام شده بود و تصميم خود را گرفته بود. ذوب در امام حسين (ع) شده بود، همه چيزش فرزند زهرا (س) بود و براي اين كه دلبستگي ديگر نداشته باشد و درياري امامش شش دانگ شده باشد، به همسرش گفت: از اين پس تو را طلاق ميدهم كه آزاد باشي، ميتواني نزد كسان خود بروي، زيرا من دوست ندارم به سبب من، گرفتار شوي! من تصميم دارم با امام حسين باشم و با دشمنان او به نبرد برخيزم و جان خود را در راه او فدا كنم.
🔸شايد علت انقلاب او اين باشد كه خود به يارانش گفت: فقط براي شما بگويم، سالها قبل كه همراه سلمان فارسي در جنگي شركت داشتم، و پيروز شديم، سلمان به ما گفت: هنگامي كه آقاي ِ جوانان آل محمد (ص) را درك كرديد و در ركابش به جنگ پرداختيد، ميبايست از امروز كه اين همه پيروز شديد شادتر باشيد. گويا امام درخيمه خود اين نكته را به زهير گوشزد نموده بودند.
🔹در هر صورت او تمام حقوق شرعي همسرش را پرداخت نمود، اما شكوه وداع اين زن را ببينيد! با گريه سوزناكي خطاب به شوهرش گفت: اي زهير! خدا تو را پاداش خير عطا كند، از تو ميخواهم كه در روز قيامت نزد جد حسين بن علي (ع) مرا ياد كني!
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - دَلهَم؛ همسر فداكار زهير] 🔻زهير دستور داد خيمه او را بِكَنَند و در كنار اما
[زنان در نهضت عاشورا - دَلهَم؛ همسر فداكار زهير]
🔹روح بزرگ اين بانوي فداكار موجب شد كه تاريخ را به گذشت و ايثار و معرفت خود گواه سازد و در تاريخ، نام او همراه با نهضت امام حسين علیه السلام به ثبت برسد و يادش هميشه سبز بماند! براي او مقامي چون شوهرش در بهشت است. اما زهير به همراهان خود گفت: هر كس از شما ميخواهد پيرويام كند، در غير اين صورت اين آخر ديدار ما خواهد بود. سپس همسرش را به يكي از عموزادههاي خود واگذاشت، تا وي را به خانواده اش برسانند.
🔹خود او به همراه امام حسين علیه السلام بود و لحظه به لحظه، ارادتش به امام بيشتر ميشد، اوج معرفت او را ميتوان در سخنان صادقانه اش كه برخاسته از عمق وجود پاكش بود در نهضت عاشورا مشاهده نمود، آن گاه كه امام فرمودند: همه شما آزاديد برويد و دشمن فقط با من كار دارد... زهير بن قين به پا خاست و عرض كرد: خدا تو را راهنما باشد (هداك الله)، يابن رسول الله فرمايش هايت را شنيديم، اگر دنيا را براي ما بقايي بود و در آن زندگي جاويد داشتيم، ما پايداري در ياري تو را به زندگاني جاويد دنيا مقدم ميداشتيم (حال آن كه زندگي دنيا چند روزي بيشتر نيست... )
✍ادامهدارد...
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
[زنان در نهضت عاشورا - دَلهَم؛ همسر فداكار زهير] 🔹روح بزرگ اين بانوي فداكار موجب شد كه تاريخ را به
[زنان در نهضت عاشورا - دَلهَم؛ همسر فداكار زهير]
▪️در شب عاشورا برخاست و گفت: حسين جان! اگر هزار مرتبه كشته شوم، باز زنده شوم و بميرم و سپس ذرات وجودم را به باد دهند، از تو جدا نمي شوم، تا آن كه در ركاب تو شهيد شوم...
▪️در روز عاشورا هم خطبه اي به دفاع از امام (ع) ايراد كرد. روز عاشورا از مدافعان برجسته حريم ولايت زهير بود، برگزاركننده نماز ظهر عاشورا، جنگجوي دلير و جوانمرد شجاعي كه با كشتن ۱۲۰ نفر از لشگريان عمر سعد، عاقبت او را هم مثل ديگر اصحاب شجاع امام حسين (ع) به صورت حمله گروهي، به شهادت رساندند. امام كنار جسد او دعا كردند و بر دشمنانش لعنت فرستادند.
▪️باري! زهير اين صحابه مخلص امام حسين، حسن عاقبت و سرانجام عالي خود (شهادت) را مديون همسر مؤمن و فداكارش است، زيرا گفتار آن زن بود كه كار خود را كرد، چنان در روحيه و روان شوهرش تأثير گذارد كه مس وجودش را تبديل به زر سرخ نمود و تا هميشه تاريخ شوهر خود را مصداق آيه شريفه آيه الكرسي كرد: (... الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور... ) و او را در تاريخ جاودانه ساخت.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
[زنان در نهضت عاشورا - ام وهب بن عبدالله]
🔹يكي از زنان فداكار مادر وهب پسر عبدالله است كه در كربلا به فرزندش گفت: برخيز اي پسرم! فرزند دختر رسول ِ خدا را ياري كن. گفت به چشم مادر! كوتاهي نمي كنم، حمله كرد و جمعي از لشكر را كشت و نزد مادر و همسر خود برگشت. برابر آنها ايستاد وگفت: مادر راضي شدي؟ گفت: فرزندم، من وقتي از تو راضي ميشوم كه پيش حسين (ع) كشته شوي. پسر جانم برگرد و در ياري فرزند رسول خدا نبرد كن تا در قيامت پيش خدا شفيع تو باشد.
🔹او به ميدان بازگشت و جنگيد. دو دستش را قطع و اسيرش كردند و سر از بدنش جدا كرده، به طرف مادرش انداختند. مادر سر را برداشت و بوسيد و به طرف دشمن انداخت تيرك خيمه را برداشت و به سوي دشمن دويد. امام او را برگردانده و فرمودند: جهاد از زنان برداشته شده است، خدا تو را جزاي خير بدهد رحمك الله او به خيمه برگشت.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
[زنان در نهضت عاشورا]
#شهيده_كربلا
اما همسر وهب شيرزني بود كه وقتي ديد شوهرش را كشتند خود را به شوهر شهيدش رسانيد، خاك و خون از رخش پاك ميكرد كه شمر او را ديد و به غلامش رستم دستور داد، تا با نيزه اي كه در دست داشت به سرش كوبيد و اين زن فداكار را شهيد كرد. او اول زني بود كه در نهضت عاشورا به شهادت رسيد.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
[زنان در نهضت عاشورا - خانم تازه مسلماني كه پسرش را فداي امام حسين كرد]
▪️محدث قمي ره از امالي صدوق نقل ميكند: وهب بن وهب و مادرش كه تُرسا بودند يا نصراني به دست امام حسين علیه السلام مسلمان شده بودند و در كربلا حضور داشتند، وهب به ميدان رفت و مبارزه اي سخت نمود. هفت، هشت نفر از دشمن را كشت. اسير شد و عمر سعد دستور داد: سر از بدنش جدا كرده و به طرف سپاه امام حسين علیه السلام انداختند.
▪️مادر داغديده، سر پسر را برداشت و بوسيد و به طرف دشمن پرتاب كرد. به مردي خورد كه در دم كشته شد، سپس ستون خيمه را برداشت و به دشمن حمله كرد. دو نفر ديگر را كشت، امام فرمودند: ام وهب رحمك الله، خداي تو را بيامرزد برگرد، عرض كرد: آقا نااُميدم مكن؛ يعني بگذار من هم شهيد شوم! حضرت فرمود: خدا تو را نااُميد نكند، اي ام وهب! او به خيمه برگشت.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
[زنان در نهضت عاشورا - ام عمرو شيرزني كه شوهر و پسرش در كربلا شهيد شدند]
▪️عمروبن جناده نوجواني نابالغ بود كه قبل از او پدرش شهيد شده بود، مادرش زني بود كه از سرچشمه ايمان سيراب گرديده بود و دلي سرشار از ثبات و اطمينان داشت. با وجود اين كه شوهرش به شهادت رسيده بود، هنوز هم عطش ايثار و جانفشاني اش فروكش نكرده بود، به پسرش گفت: فوراً حركت كن و در برابر حسين فرزند رسول خدا با دشمن او بجنگ، تا كشته شوي! گفت: مادرجان كوتاهي نخواهم كرد... بي درنگ از خيمه بيرون رفت و عازم ميدان گشت، ولي امام همين كه او را ديدند، فرمودند: جلوي او را بگيريد، او هنوز زماني از شهادت پدرش نگذشته، مادرش كسي را ندارد. اي پسر! برگرد و از مادرت سرپرستي كن، شايد او از آمدن تو به ميدان رضايت نداشته باشد؟ جوان، عرض كرد: نه، نه، آقا اين طور نيست! بلكه مادرم خودش دستور داد به ميدان بيايم!
▪️امام كه خاطرشان جمع شد، فرمود: آزادي، هر چه خواهي بكن. او كه شايسته شهادت شده بود به ميدان رفت، رجز خواند و با ايمان جنگيد تا به شهادت رسيد. دشمن سرش را بريد و به طرف خيمهها انداخت. مادرش، مثل ام وهب سر عزيزش را برداشت و گفت: «احسنت يا بني يا قرة عيني...»؛ آفرين اي پسرم، اي نور چشمم... سپس او را به سوي دشمن پرت كرد و خود او نيز رجز خواند و بر دشمن حمله كرد و دو تن از دشمن را كشت، تا اين كه امام او را به خيمه باز گرداندند همين سرگذشت را براي پسر و همسر مسلم بن عوسجه نوشته اند.
📚 #زنان_در_نهضت_عاشورا
🌌 #رزق_شبانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼