.
#همراه_با_شهدا🌷
كربلاي چهار بود. توي آبادان يك ساختماني بود، حياطش نيم چه سنگري داشت كه چندان هم محكم نبود.
با ايرانيت و يك تيرآهن براش سقف زده بودند. با عمو حسن و چند نفر ديگر نشسته بوديم كه بمباران شروع شد. يكي از بمب ها افتاد نزديك ما. سقف سنگر ريخت، گرد و خاك بلند شد.
بچه ها يكي يكي خودشان را از سنگر مي كشيدند بيرون. نگران عمو حسن بوديم.
ديديم يك نفر زير آوار تكان مي خورد. عمو حسن داشت آوار را كنار مي زد. سعي مي كرد خودش را بيرون بكشد. مي گفت
«اين دفعه هم نشد.»
🌷شهيد حسن اميري (عموحسن)
#خاطرات_شهدا
@SABKESHOHADA
.
#همراه_با_شهدا🌷
كربلاي چهار بود. توي آبادان يك ساختماني بود، حياطش نيم چه سنگري داشت كه چندان هم محكم نبود.
با ايرانيت و يك تيرآهن براش سقف زده بودند. با عمو حسن و چند نفر ديگر نشسته بوديم كه بمباران شروع شد. يكي از بمب ها افتاد نزديك ما. سقف سنگر ريخت، گرد و خاك بلند شد.
بچه ها يكي يكي خودشان را از سنگر مي كشيدند بيرون. نگران عمو حسن بوديم.
ديديم يك نفر زير آوار تكان مي خورد. عمو حسن داشت آوار را كنار مي زد. سعي مي كرد خودش را بيرون بكشد. مي گفت
«اين دفعه هم نشد.»
🌷شهيد حسن اميري (عموحسن)
#خاطرات_شهدا
@SABKESHOHADA