eitaa logo
❤سَـبک زنـدگی❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
13 فایل
لطفا کانال را به عزیزانتان معرفی کنید. نظرات و پیشنهادات👈 @RedFish6 تبلیغ بصورت محدود و قیمت مناسب هم داریم 👇 @RedFish6 ادمین تبادل: @SSbb_rr کانال دیگر ما👇 🇮🇷 @tarigh_alhagh
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید بابایی: بعد از این که رفتیم دزفول، عباس کم کم در گوشم حرف‌هایی خواند که قبل از آن نشنیده بودم. می‌گفت آدم مگر روی زمین نمی‌تواند بنشیند، حتماً مبل می‌خواهد؟ آدم مگر حتماً باید توی لیوان کریستال آب بخورد. می‌رفت و می‌آمد و از این حرف‌ها به من می‌زد. در آن سن و سال طبیعی بود که من وسایلم را دوست داشته باشم. ولی داشتم چیزی بزرگ‌تر را تجربه می‌کردم؛ زندگی با آدمی که به او علاقه داشتم. آخر سر برگشتم گفتم: «منظورت چیست؟ می‌خواهی تمام وسایلمان را بدهی بیرون؟» چیزی نگفت. گفتم: «تو من را دوست داری و من هم تو را. همین مهم است. حال می‌خواهد این عشق توی روستا باشد یا توی شهر. روی مبل باشد یا روی گلیم.» گفت: «راست می‌گویی؟» راست می‌گفتم. ... سرتیپ که شد آمد به من گفت: «این موتورخانه‌ی اسلحه‌خانه‌ی پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آنجا؟» که موافق بودم. آخر کار، به همان سادگی زندگی که در روستاهای دزفول دیده بودم برگشته بودیم و خوشحال بودم. با او می‌توانستم روی زمین خالی هم سر کنم. 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠 مهم نیست که چند وقت از شما می‌گذرد، و به هم گذاشتن هرگز ضد هم نیستند.  💠 در گفتگوهای خود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و ... استفاده کنید.  💠 در رفتارهای خود، احترام به همسرتان مشهود باشد. 💠 طرز و شما نشان می‌دهد چقدر برای همسرتان قائل هستید و به او احترام می‌گذارید. 💠 نتیجه و احترام به یکدیگر، افزایش و صفات خوب و کمرنگ شدن صفات رذیله در انسان است. 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠حرفهای خود را با مطرح کنید؛ نه با چرا که از کلام همان برداشت می‌شود که شما می‌گویید؛ ولی از رفتارتان هزاران برداشت می‌شود. 💠 رفتارهای توام با کم محلی و قهرگونه، کینه‌ها، سوءظن‌ها و اختلافات را می‌کند! 💠 فقط کنید با همسرتون تا او بداند ناراحتی شما از چیست؟ 🍃❤️@SabkeZendegi6
❤سَـبک زنـدگی❤
💚 #رمان_آموزشی❣خانه مریم و سعید❣ قسمت ششم یک ربع بازی با شرکت مامان و بابا تموم شد. هرچند مامان قب
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت هفتم سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کمی به بالا کشید. بعد به محمد گفت: _بیا بابا دستاتو بشوره. محمد که هنوز از بازی سیر نشده بود جواب داد: _بابا بیا منو بگیر. سعید هم بلند شد و دوید دنبال محمد. سعید با بچه ها خیلی پر هیجان بازی می کنه. درست مثل خود بچه ها. اعتقاد محکمی داره به اینکه چون که با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد. تو بازی با بچه ها خودشم بچه میشه. با قوانین اونا بازی می کنه. عین اونا با شور و هیجان و اشتیاق. این برای بچه ها هم خیلی خوشاینده. این باعث شده که حتی موقع نماز هم میثم که مدت کمیه تاتی تاتی میکنه و تازه راه افتاده. میاد و مهر بابا رو بر می داره به این امید که بابا با کلی شور و هیجان بذاره دنبالش و اون فرار کنه. چندین بار که سعید و مریم حواسشون نبوده که یه مهر اضافه بردارن و تو دستشون بگیرن، میثم اومده و مهرشون رو برداشته و الفرار. سعید چند بار به دنبال محمد دور سفره دوید و چرخید. محمد هم با خنده فرار می کرد. بالاخره بابا گرفتش و دوتا ماچ آبدارش کرد. آستین های محمد رو بالا زد و بهش گفت: _خیلی تند و سرعتی می رفتی. فکر کنم چون غذاتو کامل می خوری اینقدر پاهای قوی داری. محمد هم بادی به غبغب انداخت و گفت: _الانم میخوام غذامو کامل بخورم و قوی تر بشم. بابا که داشت دست های محمد رو می شست، محمد گفت: _بابا میای بعد از شام کشتی بگیریم؟ _بعد شام که وقت خوابه بابا. _نه. بابا سه تا کشتی بگیریم دیگه. _قبوله. ولی باید قول بدی بعدش زودی بری بخوابی. بابا محمد رو گذاشت زمین. محمد دوید سمت اتاق. می خواست حوله برداره و دست و صورتشو خشک کنه. بابا دست و صورت میثم رو هم شست. اومدند پای سفره. سعید و بچه ها بدون حضور مامان لب به غذا نمی زنند. حتی اگه خیلی گرسنه باشند. چند ماه قبل بود که بابا برای قصه ی قبل خواب، داستان یه شهید رو براشون تعریف کرد. اون شهید و بچه هاش هیچ موقع بدون حضور مامان خونه غذا رو شروع نمی کردند. سعید و بچه ها هم بعد از شنیدن روایت زندگی این شهید تصمیم گرفتند هیچ وقت بدون مامان غذا نخورند. همه منتظر اومدن مامان بودند. مریم از داخل آشپزخونه از بچه ها خواست که تلویزیون رو خاموش کنند. داشت یه سریال پخش می کرد. به اصطلاح خانوادگی بود و در واقع کاملاً ضد خانواده. تو هر صحنه ش داد و دعوا و جیغ و فریاد بازیگراش به هوا بود. داستان این که دو نفر عاشق یه خانم شده بودند. تو خواستگاری رقابت داشتند. مریم و سعید قید لذت آنی تماشای خیلی از سریال های تلویزیون رو می زنند. به خاطر آرامش بچه هاشون. به خاطر وارد نشدن اضطراب بی جهت به اونا. به خاطر گزاره های منفی بسیاری که خیلی از فیلم ها و سریال ها دارن. مثلاً سریال جومونگ چون صحنه های خشن و عاشقانه رو به تصویر می کشه. یا حتی مختارنامه چون صحنه های خشن زیادی داره. اگر ضرورتی داشته باشه، یا تکرارشو می بینند یا سی دیش رو تهیه می کنند یا از اینترنت دانلود می کنند و حتماً در زمانی که بچه ها خوابند اون فیلما رو می بینند. مریم و سعید عمیقاً باور دارند که دنیای لطیف کودکی و نوجوونی نباید با تماشای چنین فیلم هایی آلوده به خشونت، هیجان و تخیل نامعقول یا حتی ترس بشه. علی تلویزیون رو خاموش کرد. مامان هم اومد و نشست پای سفره. غذای همه رو کشید. اون شب نوبت فاطمه بود تا دعای سفره رو بخونه. دست هاشو بالا گرفت و خوند: _بسم الله الرحمن الرحیم. أَللّهُمَّ ارزُقنا رزقاً حلالاً طَیِّباً واسِعاً، أَللّهُمَّ اجعَلنَا مِنَ الشّاکِرینَ یا کَریمُ. همه در حالی که دستاشون رو به حالت دعا گرفته بودند، با هم گفتند: _الهی آمین. و شروع کردند به خوردن غذا. در آرامشی مثال زدنی. میثم سعی می کرد خودش به تنهایی غذاشو بخوره. حسابی هم می ریخت روی لباسش. مامان و بابا هیچ واکنش یا حساسیتی نشون ندادند. بچه ها هم که آینه مامان و بابا هستند به همین صورت هیچ واکنشی به غذا خوردن پر دنگ و فنگ میثم نشون نمیدادند. محمد هم تقریباً همین وضع رو داشت. استاد غذا دادن به لباساشه. اما مریم و سعید از بازی کردن بچه ها با غذا هیچ ناراحت نمیشند و به خاطر کثیف شدن لباساشون بهشون تذکر نمیدند چرا که هنوز هفت سالشونم نیست. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 🍃❤️@SabkeZendegi6
در زندگی، اختلاف نظر طبیعی اما به یکدیگر واجب است. 🎀حتی زمانی که همسر شما عکس العملی نسبت به رفتارتان نشان نمی دهد از احترام به او دست نکشید. 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔹آیت الله حائری شیرازی 🔸حوصلۀ پدر، بچه را با شخصیت می کند وقتی خوش‌اخلاق و با تحمل و باشد، بچه باشخصیت می‌شود. حوصلۀ پدر، حوضی است که بچه در آن رشد می‌کند. بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر» مثل حوض. آن پدری که حوصله‌اش زیاد است، مثل است و بچه تا حدّ ماهی‌های دریاچه رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. پدری که از این هم باحوصله‌تر است، مثل یک دریاست، بچه مثل ماهی در ، به اندازۀ قدرت و جرأت پیدا می‌کند. شما ببینید حسین بن علی (علیه‌السلام) فرزند دریاست، در دریای حوصله پدرش و جدّش رشد کرده است، از این جهت است که یک شخصیت زنده و بزرگ است. 🍃❤️@SabkeZendegi6
اگه جمله ی 💞دوستت دارم💞 تو زندگی خانوادگی زیاد میشد خیلی اختلافا پیش نمیومد. چون محبت کینه هارو ذوب میکنه. 😉❣ محبت رو تو دلمون نگه نداریم خرجش کنیم.💞💑 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز می‌کند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم. 💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) بخوانیم. 💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد. 💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر ما، بیشتر شود. 💠 به هیچ عنوان بابت همسرمان در نماز، با او نکنیم چرا که اثر عکس دارد. 🍃❤️@SabkeZendegi6
📝 امام صادق (ع): «هر کس از ترس فقر ازدواج نکند نسبت به لطف خداوند بدگمان شده است. چرا که خداوند می‏فرماید: ... » 👆 📚 من لایحضر الفقیه: ج 3 ، ص 385 💟 🍃 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠 پس از مراجعت همسرتان به خانه، کارهای خود را حتی‌الامکان کنار بگذارید و لحظاتی در حضور او بنشینید و از او پذیرایی کنید. 🍃❤️@SabkeZendegi6
سه عنصر موثر در❣خوب شدن زندگی❣ ۱. توجه ۲. محبت ۳. تشکر و قدردانی اگر این سه عنصر در زندگی رعایت شود، شما بهترین زن و شوهر برای همدیگر خواهید بود. این سه تا هزینه چندانی ندارد، فقط کمی حوصله و مدیریت می‌خواد. زندگی را به کام خود شیرین کنید... ❣❣ 🍃❤️@SabkeZendegi6
همسرداری و مراقبت از زبان 🔹استاد فاطمي نيا: نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان زن و شوهری بودند. یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، خانم نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید. هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین! آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟! فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت! یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی! 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠 شوخ طبع باشید و جمله‌ای بگویید که معمولا همسرتان را به می‌اندازد. برای این کار باید قلق همسرتان را بدانید. 💠 مهم این است که همسرتان را از فضای ناراحتی و قهر با یک خارج کنید. ولو با یک 😜 🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 💠 هیچ زنی، بی‌انگیزه صبح‌ها زود بیدار نمی‌شود چای دم نمی‌کند، سفره‌یِ صبحانه را پهن نمی‌کند، هیچ جایِ خانه را با عشق برق نمی‌اندازد. دم دمایِ ظهر بویِ ته چینش کلِ خانه را برنمی‌دارد در کل هیچ زنی خانه را اینطور گرم نگه نمی‌دارد مگر اینکه، یک "دوستت دارمِ" جانانه از طرفِ مردی که دوستش دارد شنیده باشد! 🍃❤️@SabkeZendegi6
✅ امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم این رسانه‌ها و این بستر‌های جدید وجود دارد؛ بنابراین باید سعی کنیم برنامه‌های سازنده‌ای تولید کنیم که بچه‌ها به واسطه همین وسیله‌ها و رسانه‌ها حتی در قالب تفریح، دین را یاد بگیرند؛ ⚠️ و الا نمی‌شود رادیو و تلویزیون را از خانه برداشت. موبایل و اینترنت و رسانه ها را به صورت مطلق نمی‌توان از بچه‌ها گرفت که اگر چنین کنیم خطرهای بیشتری پدید می‌آید و بچه‌ها از خانه جدا می‌شوند و از پدر و مادرها می‌بُرند. ۹۸/۸/۹ 🍃❤️@SabkeZendegi6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤سَـبک زنـدگی❤
💚 #رمان_آموزشی❣خانه مریم و سعید❣ قسمت هفتم سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کمی به با
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت هشتم مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند رو به روی هم بشینند. وقتی هم که به مهمونی می روند یا مهمون دارند سعی می کنند کنار هم بشینند. بچه ها هم که مسلماً تلاش می کنند تا نزدیک ترین نقطه به مامان و بابا رو به چنگ بیارند. مریم و سعید اهتمام تامی هم دارند بر اینکه تو خونه همواره آراسته باشند. در واقع به ظاهر خودشون در منزل بسیار اهمیت میدند. اون شبم که پای سفره نشسته بودند، مریم یه دامن بلند گلبهی با یه لباس صورتی ملایم پوشیده بود. آستیناش تا آرنجشو می پوشوند. قبلاً که علی کوچیکتر بود آستین کوتاه تر هم می پوشید. ولی چون داره به سن بلوغ نزدیک میشه مریم هم رعایت می کنه. میخواد یه سری معیارهای اصیل براش جا بیفته. میخواد ذهن نوجوونش پیش از موقع درگیر مباحث جنس مخالف نشه. دچار کنجکاوی بیخود و بی جهت نشه و ضرر نبینه. میخواد پسرش تو امنیت و آرامش روانی دوران بلوغ رو طی کنه و مرد بشه. پسرش باید در آینده یه تکیه گاه باشه تا یه زن بتونه با حمایتش رشد کنه. همه ی این ها می طلبه و ارزشش رو داره که پوشش مامان تو خونه نه تنها تحریک کننده نباشه که آرامش بخش باشه. موهای مریم هم طبق معمول شونه شده و مرتب بود. لباساشم که حسابی خوشبو. معطر به همون عطری که چند وقت قبل به همراه سعید انتخاب کرده بودند. مریم و سعید معمولاً تو انتخاب لباس و عطر به تنهایی خرید نمی کنند. برای انتخاب حتماً نظر همدیگرو جویا میشند. سعید هم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار سرمه ای پوشیده بود. موهاشم به زیبایی شونه کرده بود. عطری رو هم که مریم به مناسبت تولدش براش خریده بود، زده بود. علی و محمد کنار بابا نشسته بودند و فاطمه کنار مامان. میثم هم روی پای مامان در حال شیر خوردن بود. محمد رو به مریم کرد و گفت: _مامان آب میدی لطفاً؟ فاطمه بی معطلی جوابش داد: _داداش جون اگه آب بخوری باید از اول شروع کنیا. مریم برای بچه ها یه قانون گذاشته بود. هرکی تا چهل روز بین غذا آب نخوره یه جایزه می بره. یه کتاب، بازی فکری یا چیزی شبیه اینا. اگرم کسی بعد از چند روز رعایت آب نخوردن حالا آب بخوره، چهل روز از اول شروع میشه. محمدم با یادآوری فاطمه یادش اومد تا حالا پنج روزه که آب نخورده. نمی خواست این پنج روزش از بین بره. پس صرف نظر کرد. پرسید: _مامان الان چند روزه که من وسط غذا آب نخوردم؟ مامان لبخندی زد: _الان پنج روزه. با امشب میشه شش روز. تا سی و چهار روز دیگه که میخوای آب نخوری میشه چهل روز. محمد با خوشحالی به بچه ها گفت: _آخ جون. من سی و چهار روز دیگه جایزه می گیرم. مریم و سعید هم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست. اون ها با استفاده از گزاره ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" در شکل گیری رفتارهای خوب فرزندانشون یا رفع رفتار اشتباه اون ها موفقیت های زیادی داشتند. البته همه ی اینها به دلیل بودن آرامش در فضای خونه و خانواده ست. مریم و سعید هم مثل همه ی همسرها در برخی مسائل، سلایق و علایق و اختلاف نظرهایی دارند. اما هیچ گاه به خودشون اجازه ندادن در جلوی روی بچه ها مسائل اختلافی رو با تنش مطرح یا حل و فصل کنند. چند روز قبل، علی از پسر خاله ش یه جوک شنیده بود. خیلی خوشش اومده بود. می خواست برای مامان و بابا تعریف کنه. رو کرد به بابا و گفت: _بابا یه جوک بگم؟ بابا با خنده جواب داد: _بگو بابا؛ بچه ها علی میخواد جوک بگه لبخند روی صورت علی هی داشت کش می امد و نزدیک بود با یه انفجار تبدیل بشه به یه خنده ی بلند. پس ادامه داد: _یه روز یه آقاهه می خواست بره عربستان. بلد نبود اونجا چه جوری صحبت کنه. یکی بهش گفت: این که کاری نداره. فقط کافیه اول هر کلمه یه "ال" بذاری دیگه درست میشه. مثلاً بگو الچطوری؟ الخوبی؟ خلاصه این آقاهه رفت عربستان. گشنه ش بود رفت یه رستوران. به گارسون گفت: اللطفاً الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید. گارسونم سریع هرچی سفارش داده بود براش آورد! آقاهه خیلی از دست خودش راضی بود که اینقدر زود عربی یاد گرفته. وقتی می خواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت" هم بهت نمی دادم! مریم و سعید و بچه ها زدند زیر خنده. سعید که انگار خیلی خوشش اومده بود گفت: _البیزحمت النمکدان را البدهید... و دوباره همه با هم خندیدند. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 🍃❤️@SabkeZendegi6
چند مورد از انواع دوستت دارمو مرور کنیم: -خیلی مواظب خودت باش -انقدر خودتو اذیت نکن -هوا سرده خوب بپوشون خودتو -دوس ندارم ناراحتیتو ببینم -رسیدی حتما بهم زنگ بزن -زود بخواب خسته ایی 🍃❤️@SabkeZendegi6
تشکر و سپاسگزاری از شوهرتان،💑 برای زحمتها و سختیهایی که برای تهیه مخارج زندگی میکشه؛ 👈انگیزه هاشُ، برای تلاش دوچندان می کنه... ❌پس هیچ وقت نگین وظیفشه... 💞برای اینکه زندگی خوب وخوشی داشته باشیم،لازمه که قدرمحبت هاوزحمات همدیگه روبدونیم،وازهم تشکرکنیم💕 .🍃❤️@SabkeZendegi6
💚 یا بقیة الله صد دیده ایم و شما را ندیده ایم از درد گفته ایم و دَوا را ندیده ایم چشمان ما هر آنچه به جُز یار دیده است از بختِ تیره وَجه یار را ندیده ایم اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرج .🍃❤️@SabkeZendegi6