eitaa logo
سفیر روشنگری
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ تاسیس؛ "۹۸/۲/۸" با موضاعات روشنگرانه در مسیر زندگی متعالی تحرک،پویایی و رشد و کمال... ارتباط با ما؛← @Zkha1397 کانال های دیگر ما با موضوعی بسیار متفاوت← 🥀 @morvaridkhaky 🥪 @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ می‌خواهم مثل حسن باشم 🔻 یکی از شاگردانش برایم تعریف کرد وقتی من به دنیا آمده‌ام، پدر را در صحن علیه‌السلام دیده که در سجده در حال گفتنِ «حسن، حسن» است. دلیلش را از او پرسیده بود. گفته بود خداوند فرزندی به من داده که نام او را حسن گذاشته‌ام و هرچه ما اراده کنیم، او به همان شکل از ما می‌کند: اگر بخواهیم بخوابد، می‌خوابد؛ اگر بخواهیم بنشیند، می‌نشیند؛ اگر به راست و چپ بگردانیمش، اطاعت می‌کند. من از خداوند در سجده طلب می‌کردم که مثل حسن باشم. 📚 از کتاب | داستانی بر اساس زندگی 📖 ص ۳۳۶ 💬 راوی: فرزند آیت الله قاضی 👤 نوشته: @Safir_Roshangari🇮🇷
✳ تمام غصه‌ها تا اولِ الله‌اکبرِ نماز است! 🔻 «تمام غم‌ها و غصه‌ها تا اولِ الله‌اکبرِ است.» [آیت‌الله قاضی] این را گفت و شروع کرد به خواندن نماز. به او نگاه کردم و یاد کلامش افتادم که می‌گفت: «اگر عیاشان و خوش‌گذران‌ها بدانند که در چه مقدار شور و عشق و لذت هست، دست از همه‌ی کارها برمی‌داشتند و به طرف معرفت الهی روی می‌آوردند.» 👤 راوی: 📚 از کتاب | داستانی بر اساس زندگی 📖 ص ۴۱۴ ✒ نوشته: @Safir_Roshangari🇮🇷
✳️ برای بازی‌کردن خلق نشده‌ایم! 🔻 در بین استادانم جوانی بود که نام داشت. نزد او بخشی از کتاب رسائل شیخ انصاری را خواندم. یادم نمی‌رود روزی را که به‌دلیل خستگی، در جمع دوستان در حرم مطهر نشسته بودم؛ شیخ محمدتقی را دیدم که به سویم می‌آید. اشاره‌ای کرد تا نزدش بروم. از جا برخاستم و به سویش رفتم. به‌آرامی سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: «ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا.» (برای بازی‌کردن خلق نشده‌ایم). این کلام چنان دلم را آتش زد که از آن به بعد متحیر و سرگردان شدم و بر اثر آن، انقلابی مضاعف در وجودم به‌پا شد. 👤 راوی: 📚 از کتاب | داستانی بر اساس زندگی 📖 صفحات ۴۵۵ و ۴۵۶ ✒ نوشته: @Safir_Roshangari🇮🇷
✳ بیست سال هوای چشم‌هایش را داشت! 🔻 حدود بیست سال می‌شد که هوای چشم‌هایش را داشت؛ مبادا به بیفتد. چشم‌ها دیگر عادت کرده بودند. هر وقت نامحرمی می‌خواست وارد شود، چشم‌ها بسته می‌شدند... 📚 برگرفته از کتاب | صد روایت از زندگی 📖 ص ۱۱ @Safir_Roshangari🇮🇷
✳️ من چهل سال پشت در ماندم! 🔻 هر وقت یکی از شاگردان می‌خواست یا شود، استاد با این جملات جان تازه‌ای به او می‌بخشید: «من چهل سال پشت در ماندم و کردم تا نهایتاً در به روی من باز شد! اگر واقعاً طالب حق بودی، به جست‌وجو ادامه بده. اگر الان نرسی، بالاخره زمانی خواهی رسید. تردید به دلت راه نده! تازه وقتی هم در برایت باز شد، به همان کم بسنده نکن؛ بیشتر جست‌وجو کن و بیشتر بخواه. ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشد و ناگهان چشمه‌ای سرشار از آب زلال از زمین بجوشد.،» 📚 برگرفته از کتاب | صد روایت از زندگی 📖 ص ۸۵ #⃣ @Safir_Roshangari🇮🇷
✳️ قدم اول 🔻 خدمت بودیم. یکی از حضار گفت: «حاج آقا یک نصیحتی بفرمایید استفاده کنیم.» آقای بهجت سرش پایین بود. این جمله را که شنید سرش را بالا آورد و فرمود: «از آنچه تا الان یاد گرفته‌ای، استفاده‌ی لازم را کرده‌ای؟!» سپس ادامه داد: «شما بحمدالله همه می‌خوانید ولی آیا واقعا از نظر نفسانی و معنوی از این نماز که عمود دین و مایه‌ی تقرب به خداست بهره‌ی کافی را برده‌اید؟ آیا آثار آن را در نفس خود احساس می‌کنید؟ زمانی که محضر استادمان مشرف می‌شدیم، به ما اینگونه می‌فرمودند. ما هم معنای این نکته را خوب نفهمیدیم مگر پس از ریاضت‌ها و تأمل‌های فراوان. باید را با و بردارید. بهترین چیز برای شروع همین نماز است. قدم دوم را اگر نمی‌دانستید، خدای متعال کسی را با لطف و کرم خود می‌فرستد تا به شما یاد دهد.» 📚 برگرفته از کتاب | صد روایت از زندگی 📖 ص ۱۱۵ #⃣ @safir_roshangari🇮🇷