#خاطرات_شهدا
امیر عقیلـی سرتیپ دوّم ستاد لشکر سـی پیاده گردان گرگان یک روز به حاج همت گفت :
"من از شما بدجور دلخورم !!"
حاج همت گفت: "بفرمائید چه دلخوری دارید ؟ "
گفت :
"حاجی شما هـروقت از کنار پاسگاه های ارتش رد میشوید یک دست تکان میدهید وبا سرعت رد میشوید
ولـی
وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد میشوید هنوز یک کیلومتر مانده چراغ میزنی
بوق میزنی,
آرام آرام سرعتت را کم میکنی
۲۰متر مانده به دژبانـی بسبجیها پیاده میشوی
لبخند میزنی
دوباره دست تکان میدهـی
بعد سوار میشوی واز کنار دژبانـی رد می شوی !!!!
همه ما از این تبعیض مابین ارتشیها وبسیجیها دلخوریم .. "
حاج همت با لبخند گفت:
"اصل ماجـرا این است که دژبانهای ارتشـی چند ماه آموزش تخصصـی دیده اند اگـر ماشینـی ازدژبانـی رد بشود وبه او مشکوک شوند از دور بهش علامت میدهند بعدتیرهوایی میزنند
آخـر کار اگـر خواست بدون توجه ازدژبانـی رد شود به لاستیک ماشین تیر میزنند.
ولـی این بسیجیها که تو میگی اگـر مشکوک شوند اوّل رگبار میبندند تازه بعد یادشان میافتد باید ایست بدهند یک خشاب را خالـی میکنند
بابای صاحب بچه را در میاورند
بعدچندتا تیرهوایـی شلیک میکنند و آخر که فاتحه طرف خوانده شد داد میزنند ایست!!!! "
این را که حاجـی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد .. !
🌹🍃شهید حاج محمّد ابراهیم همّت......💔
#خاطرات_شهدا
🌷 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف هایم گوش کرد، گفت: تو چقدر قرآن میخونی؟
گفتم: اگه وقتی بشه میخونم؛ ولی وقت نمیشه. بیست و چهار ساعته دارم میدوم.
گفت: نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر میخونی؟ باز همان جواب را دادم.
چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه! گفتم: چطور آقا مهدی؟
گفت: تو با همون ایمان سنتیای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوختهای نداری؛ نه مطالعهای داری، نه قرآن میخونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایهای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی!
من میگم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو ببند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.
#شهید_مهدی_باکری
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
#اربعین
#امام_حسین
❥
#خاطرات_شهدا📝
حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می ڪرد، ماشینی دید ڪه خراب شده، نزدیڪ رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش ڪه وضع حملش هم نزدیڪه داخل ماشین هستند،
چراغ انداخت چهره مرد رو ڪه دید هر دو همدیگر رو شناختند!
او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را ڪه فرمانده ی یڪ بخش عظیمی از #داعش بود شناخت!
سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه...
خود سردار هم دنبال ڪار خودش رفت!
چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند!
وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست،
ڪه به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و...
اما من دیدم تو به زن حامله ام و من ڪمڪ ڪردی..
۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم!
#سردارحاجقاسمسلیمانی
❥✿❥✿❥✿❥
💌 بسمربّ الشّـهدا 🕊
#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم
🕊 امیررضا علیزاده
♨️پاسدار کوچک انقلاب
🌻پدر شهید نقل میکند:
در سال۱۳۵۹ که امیررضا فقط ۴سال سن داشت، به همراه بنده به تشییع جنازه شهدای دفاع مقدس میآمد و از همان زمان خردسالی، عاشق سپاه و رزمندههای پاسدار بود؛ طوری که بهدلیل اصرار زیاد، مادرش برای او یکدست لباس پاسداری با آرم سپاه بر روی سینهاش دوخت.
🌻از آن روز به بعد، در تشییع شهدا آن لباس شده بود لباس رسمی امیررضا و یک پیشانیبند هم با ذکر مقدس یا صاحبالزمان(عج) بر پیشانیاش نقش بسته بود و حتی روزهایی که نیروهای پاسدار و بسیجی به جبهه میرفتند، پیشاپیشِ آنان راه میرفت و کمکم، جلودار آنها برای اعزام به جبهه شده بود و در واقع عشق به انقلاب و سپاه از همان دوران طفولیّت در وجودش موج میزد.
🕊
♥️ خـدایا
بہ رد پاهایشان
بہ قطره قطره خونشـان❣
بہ قلب پر #اضطرابمـــان 💔
بہ اشتیاق قلبشــــان ❤️
قسم مےدهیم عاقبتــ مارا ختم بخیر لیاقت به شهادت کن!🕊
یا زهـــ🕊ـــرا"مددی"
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰