فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ حتما ببینید☝️
✨ #پندانـــــــهـــ
درسی بزرگ با زبانی ساده
مراقب شادی باشیم
با چشم و هم چشمی خرابش نکنیم
#پندانه
روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...🍯
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا🙏
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند
خودت به اندازه ی سخاوتت
بر من و دوستانم عطا
کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم....
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید🌷🌷
🔅 #پندانه
✍ در دعای پدر و مادر برکتیست که تو را عاقبتبهخیر میکند
🔹پیکی به محضر خواجه نظامالملک وارد شد و نامهای تقدیم کرد.
🔸خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند.
🔹در نامه نوشته بود:
خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کردهاند و اسبها وحشتزده دویدهاند و ناگاه بعضیشان به درهای سقوط کردهاند و ۲۰ اسب کشته شدهاند.
🔸گفتند:
عمر خواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد میشود. خودتان را اذیت نکنید.
🔹خواجه نظامالملک، وزیر اعظم سلاجقه، اشکهایش را پاک کرد و پاسخ داد:
از بابت تلفشدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم.
🔸پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. من هم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود.
🔹پدرومادرم در درگاه ایستادند و شرمگین، بدرقهام کردند و دستها را بالا بردند و دعا کردند: خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش.
🔸امروز ۴۰ سال از آن وقت گذشته.
ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمیدانم این خیل اسبها کجا هستند و تلفشدن ۲۰ رأس از آنها ابدا خللی به دستگاه زندگیام نیست، که صدها برابر آن را دارا شدهام و همه اینها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است.
๐๐๐๐๐๐๐๐๐
🔅#پندانه
✍🏼 همدیگر رو با منطق خودمون قضاوت نکنیم
🔹معلم گفت:
دو مرد پیش من میآیند؛ یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آنها پیشنهاد میکنم حمام کنند. شما فکر میکنید کدامیک این کار را انجام دهد؟
🔸هر دو شاگرد جواب دادند:
خب مسلمه کثیفه!
🔹معلم گفت:
نه، تمیزه. چون او به حمامکردن عادت کرده و کثیفه قدر اون رو نمیدونه. پس چه کسی حمام میکند؟
🔸حالا پسرها میگویند:
تمیزه!
🔹معلم جواب داد:
نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد.
🔸و باز پرسید:
خب، پس کدامیک از مهمانان من حمام میکنند؟
🔹یک بار دیگر شاگردها گفتند:
کثیفه!
🔸معلم دوباره گفت:
البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خب بالاخره کی حمام میگیرد؟
🔹بچهها با سردرگمی جواب دادند:
هر دو!
🔸معلم بار دیگر توضیح میدهد:
نه، هیچکدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمامکردن ندارد!
🔹شاگردان با اعتراض گفتند:
بله درسته، ولی ما چطور میتونیم تشخیص بدیم؟ هر بار شما یک چیزی را میگویید و هر دفعه هم درست است.
🔸معلم در پاسخ گفت:
خب پس متوجه شدید، این یعنی «منطق»، که از دیدگاه هرکس متفاوت است.
🔹پس
لطفاً
همدیگر رو با منطق خودمون قضاوت نکنیم.
𓀗𓀗𓀗𓀗𓀗𓀗
#پندانـــــــه
✨چند سال بعد از اینکه
از دنیا می روید🌺
✨هیچکسی بخاطر نخواهد آورد که
چقدر ثروتمنـــد و زیبــــا بودید🌼
✨اما.....
همه یادشان خواهد ماند🌸
✨که چه تأثیری روی دلها و ذهن ها
گذاشته اید .💖
🌺💫🕊💫🌺
#سلام_علی_آل_یاسین
✨﷽✨
#پندانه
🔴از رحمانیت خـدا سوءاستفاده نکنیم
✍🏼مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه میکرد، به او میگفتند:
گناه نکن! در جواب میگفت:
♥️خـداوند
أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید!
او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد، نمیسوزاند.
من باورم نمیشود، او از مادر مهربانتر است، چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است!
روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار، پسر جوانی شد که در معصیت خـدا ، پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد، تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش میکرد.
گفتند:
واقعاً آرزوی مرگش را داری؟
گفت:
والله کسی او را بکشد نه شکایت میکنم، نه بر مردنش گریه خواهم کرد.
گفتند:
امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است، حاضر به مرگ فرزندش باشد.
گفت:
والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده و به هیچ صراط مستقیمی سربهراه نمیشود.
گفتند:
پس بدان، بنده هم اگـر در معصیت خـدا بسیار گستاخ شود،
♥️خـداوند
أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه میآید و بر سوزاندن او هم راضی میشود.
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ؛
مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است.
📖 عبس:۱۷
❒•❒•❒•❒•❒
🍁
#پندانه
✍میگویند ملا نصرالدین از همسایهاش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوشخیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد.
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف میگویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمیزاید. دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد.
🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیبترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
#داستان_های_خوب
🔅 #پندانه
✍ عیبجویی نکنیم
🔹وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم: «امتحان الهی است.»
🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم: «عقوبت الهی.»
🔹وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم: «از بس خوب بود.»
🔸و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم به مصیبتی دچار میشود، میگوییم: «از بس که ظالم بود.»
🔹مراقب باشیم. قضاوقدر الهی را آنطور که پسندمان است، تقسیم نکنیم!
🔸همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهایمان از شدّتِ خجالت خم میشد.
🔹پس عیبجویی نکنیم، که عیوب زیادی چون خون در رگها و وجودمان جاریست.
✨﷽✨
#پندانه
👌🏼 ارزش خودت را بدان
🔹مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادربزرگت به من هدیه داده است، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.
🔸دختر به جواهرفروشی رفت و برگشت. به مادرش گفت:
۱۵۰هزار تومان قیمت دادند.
🔹مادرش گفت:
به بازار کهنهفروشان برو.
🔸دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
۱۰هزار تومان قیمت دادند و گفتند بسیار پوسیده شده است.
🔹مادر از دخترش خواست به موزه برود و ساعت را نشان دهد.
🔸دختر به موزه رفت و برگشت و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که ۵۰۰میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه من این نوع ساعت را کم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
🔹مادر گفت:
میخواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را میدانند. هرگز خود را در جاهای نامناسب جستوجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی، خشمگین نشو. کسانی که برایت ارزش قائل میشوند، از تو قدردانی میکنند.
🔸در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش؛ ارزش خودت را بدان!
━━━━━━━━━━
✨﷽✨
#پندانه
🌼دنیایی که جز انسان قضاوتش نمیکند
✍هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست.
هیچ گرگی، گرگ دیگر را بهخاطر اندیشهاش نمیکشد.
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد.
و قناری میداند قارقار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی به فیل بهخاطر بزرگیاش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست.
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد.
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب بهسمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند.
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!
ای انسان!
دنیا، فقط برای تو نيست...
#پندانه
✍ گاهی داشتهها و مزیتهای خود را ببخشیم تا چیزهای بهتری به دست آوریم
🔹یک شركت بزرگ قصد داشت فقط یک نفر را استخدام کند. بدینمنظور آزمونی برگزار كرد كه فقط یک پرسش داشت.
🔻پرسش این بود:
🔸«شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
▫️یک پیرزن كه در حال مرگ است.
▫️یک پزشک كه قبلاً جان شما را نجات داده است.
▫️و یک (خانم یا آقا) كه در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.
🔸شما میتوانید فقط یكی از این سه نفر را برای سوارکردن انتخاب کنید. كدامیک را انتخاب خواهید كرد؟ دلیل خود را بهطور كامل شرح دهید.»
🔹قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد. زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
🔸پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هرچند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
🔹شما باید پزشک را سوار كنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است كه میتوانید جبران كنید. اما شاید بعداً هم بتوانید جبران كنید.
🔸شما باید شخص موردعلاقهتان را سوار كنید. زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید.
🔹از 200نفری كه در این آزمون شركت كردند، تنها شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد.
🔻او نوشته بود:
🔸«سوئیچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم بههمراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس میمانیم.»
🔹پاسخ زیبا و سرشار از متانتی كه ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه میدانند كه پاسخ فوق بهترین پاسخ است. اما هیچكس در ابتدا به این پاسخ فكر نمیکند، چون ما هرگز نمیخواهیم داشتهها و مزیتهایمان را (ماشین، قدرت، موقعیت و...) از دست بدهیم.
💢اگر قادر باشیم خودخواهیها، محدودیتها و مزیتهای خود را از خود دور كرده یا ببخشیم، گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری بهدست بیاوریم.
🔅#پندانه
✍ کار خوبه برای رضای خدا باشه
🔹راننده آمبولانسی که بازنشسته شده، تعریف میکند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنینشین شهر بود.
🔸وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیکترشدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوعآورتر میشد.
🔹جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباسهایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود.
🔸به پلیس گفتم:
من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بیوارث است.
🔹پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند، کارگری برای این امر بفرستد.
🔸در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد.
🔹برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم.
🔸تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب بههم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدایش فهمیدم محتوای آن سکه است.
🔹برای اینکه کسی را متوجه امر نکنم، بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند.
🔸به همسرم وقتی وارد منزل شد، گفتم:
طوری خم شو چادرت دید پشتسرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود.
🔹با مهارت تمام بدون اینکه از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم.
🔸شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از 100 سکه طلا دارد. در حلالوحرامبودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد.
🔹دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکهها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آنها برگرداند، اما داستان بهتر از انتظار من پیش رفت.
🔸پسر مرحوم گفت:
میدانی چرا پدرم روی سکهها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه میدانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیکشدن و بلندکردن او نباشد.
🔹پس قبل از جاندادنش روی این سکهها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند میکند، و تمام این سکهها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی.
🔸راننده میگوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود. هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک میکرد بیتردید 50 سکه خدا به او رسانده بود که بهراحتی میتوانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود.
💢آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری میکند و خداوند آن بنده را با بخشش خود از دنیا برای ابد راضی میگرداند.
✨﷽✨
#پندانه
✍️ قسمتی از درآمدت را با امام زمان معامله کن
🔹وارد میوهفروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم.
🔸فروشنده گفت:
موز 16 تومن و سیب 10 تومن.
🔹گفتم:
از هر کدوم دو کیلو به من بده.
🔸پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمدآقا سیب چند؟
🔹میوهفروش پاسخ داد:
مادر کیلویی سه تومن!
🔸نگاه تعجبزدهام رو به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم.
🔹پیرزن گفت:
محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همهشون سیب رو دهدوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
🔸محمدآقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد.
🔹سپس رو به من کرد و گفت:
این پیرزن بهتازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد.
🔸به همین خاطر هیچوقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
🔹راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم.
🔸دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
🔹دلم میخواست روی میوهفروش رو ببوسم. میوهها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم.
🔸با خودم میگفتم:
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با امام زمانم معامله میکردم.
✨﷽✨
#پندانه
🌼تأثیر جملات بر مغز زنان
✍مغز انسان از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که هرقسمت کنترل احساسات یا حرکات یکی از قسمتهای بدن را بعهده دارند.تعدادی از دانشمندان (هلن فیشر و همکارانش)که در زمینه ی انسان شناسی کار میکنند به بررسی بیولوژیکی تأثیرات عشق و دوست داشتن بر روی مغز انسان پرداخته اند و تأثیر این احساس را با استفاده از ام ار ای در بافت مغز مشاهده کردند. بر اساس گزارش این گروه، دوست داشتن باعث تحریک بخشی از مغز میشود که در نزدیکی ریشه مغز قرار دارد و این اثر سالهای مدید حتی تا آخر عمر باقی خواهد ماند. علاوه بر این بر اساس تحقیقات گروهی از روانپزشکان (لوئان بریزیندین) مغز زنها و مردها 99درصد به هم شبیهند و تمام تفاوت رفتاری زنان و مردان به دلیل همین 1درصد تفاوت ساختار مغز آنهاست.
یکی از این تفاوتها این است که حافظه ی کوتاه مدت زنان بسیار قوی تر از مردان است و مغز زنان توانایی بسیاری در تبدیل خاطرات کوتاه مدت به بلند مدت دارد و این به دلیل بزرگتر بودن قسمت هیپوکامپ مغز زنان است. این دانشمند روانپزشک معتقد است که مغز زنان کوچکترین اتفاقات چه خوشایند و چه ناخوشایند را مدت زمان زیادی در خود نگه میدارد و بنابراین گاهی یک کلمه یا یک جمله سالها وحتی تا پایان عمر در ذهن زنان ماندگار است.
پیامبر اکرم(ص):گفتن مرد با زن خود که«من تو را دوست میدارم» هرگز از دل او خارج نمیشود.
📚 حلیه المتقین ص 134
◕◕◕◕◕◕◕◕◕
#پندانـــــــهـــ
🔻 تصور کن تمام این افراد در روز قیامت منتظر گرفتن حقشان از تو هستند
❌ بخاطر دروغ
❌ بهتان
❌ غیبت
❌ خوردن مال مردم
❌ تمسخر دیگران
❌ ظلم
❌ تأیید ظالمان
❌ خیانت و...
که در دنیا انجام دادهای.
⭕️ فقط یکی از آنها میتواند تمام نیکیها و حسنات تو را برای خود بگیرد و بقیه از بدیهایشان به تو میدهند و اینجاست که زیانبار میشوی.
🖌 نیازمند اندیشیدن و بازخواست خودمان هستیم...
◕◕◕◕◕◕◕◕◕
✨﷽✨
#پندانه
✅عمری را که همچون دقایق میگذرد غنیمت شمار
✍پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچجای این دنیا مباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند.
پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی است که بتواند بهراحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرفهایت باش.
فرزندم! به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بیاعتنا باش؛ آنها جایشان همانجاست، دقیقا پشت سرت، و هرگز نمیتوانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش.
پسرم! سن من ۸۰ سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان میرسد؛ پس در این دقیقههای کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان!
پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشتههایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشتههایت شاکر باش!
🌠
━━━━💫━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
🕊 آدمها قند را میشکنند...
♥️تا از طعمش استفاده کنند.
🕊رکورد را میشکنند...
♥️تا به افتخار برسند.
🕊هيزم را میشکنند...
♥️تا به گرمای آتش برسند.
🕊غرور را میشکنند...
♥️تا به افتادگی برسند.
🕊سكوت را میشکنند...
♥️تا به آوازی برسند !!!
🕊آدمها برای تمام
♥️شکستنها دلایل خوبی دارند.
🕊امــا من هنوز نفهمیدم...
♥️که چرا آدمها دل را میشکنند ؟!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
🔅#پندانه
✍️ خدای بینیاز
🔹پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر شد.
🔸پزشک گفت:
باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف شود.
🔹شاه از قاضی شهر فتوای مرگ جوانی را برای زندهماندن گرفت. پدرومادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند.
🔸پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیرلب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد.
🔹شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید:
چه دعایی کردی که اشکت آمد؟
🔸جوان گفت:
در این لحظات آخر عمرم گفتم خدایا! والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن میرسد.
🔹با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات میدهد و به آن میرسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش راحت شده است.
🔹پس میبینی تمام خلایقت برای نیازشان مرا میکشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند.
🔸ای خالق من، فقط تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بندهات بینیازی. فقط تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم نمیتوانم برسانم.
🔹شاه چون صحبتهای جوان را شنید، زارزار گریست و گفت:
برخیز و برو. من مردن را بر اینگونه زندهماندن ترجیح میدهم.
🔸تو دل پاکی داری. دعا کن خدای بینیاز مرا هم شفا داده و از خلایقش بینیازم کند.
✨﷽✨
#پندانه
🔴برای هرکاری با خدا معامله کن
✍من مریض بودم، فلانی عیادتم نیومد!
من زنگ زدم احوالش رو پرسیدم، اما اون نه!
ارزش کادوشون خیلی کمتر از کادویی بود که من براشون گرفته بودم!
پدرم به رحمت خدا رفت، یه زنگ نزدن، لااقل یه تسلیت خشک و خالی بگن!
و...
همه اینا یعنی شما در حالِ معامله مهربانی هستید و طرف معامله شما هم، انسانهای دیگرند! به همین دلیل توقع جبران دارید و اگر این توقع برآورده نشه، معاملهتون رو قطع میکنید!
بهتره بدونید؛
مهربانی با توقع جبران، نه تنها به شخصیت شما اعتبار نمیده بلکه مانعِ بزرگی در خودسازی شما و حرکتتون بهسمت کمالات انسانی میشه.
بزرگان میگویند:
از هیچکس توقع نداشته باش.
✨﷽✨
#پندانه
🔴آرزوهای پس از مرگ
✍۹ آرزویی که انسان بعد از مرگ میکند و در قرآن ذکر شده است:
1⃣ يَا لَيْتَنِیٖ كُنْتُ تُرَابًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ خاک میبودم.
(ﺳﻮﺭه نبأ، آیه ۴۰)
2⃣ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِیٖ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش میفرستادم.(سوره فجر، آیه ۲۴)
3⃣ يَا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم برایم داده نمیشد.
(ﺳﻮﺭه حاﻗﺔ، آیه ۲۵)
4⃣ يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِیٖ لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستی نمیگرفتم.
(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۸)
5⃣ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ؛
ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را میکردیم.
(ﺳﻮﺭه أﺣﺰﺍﺏ، آیه ۶۶)
6⃣ يَا لَيْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم.
(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۷)
7⃣ يَا لَيْتَنِیٖ كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمً؛
ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها میبودم، حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم.
(ﺳﻮﺭه نساء، آیه ۷۳)
8⃣ يَا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّی أَحَدًا؛
ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمیآوردم.
(ﺳﻮﺭه کهف، آیه ۴۲)
9⃣ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين؛
ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانیهای رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم.
(ﺳﻮﺭه أﻧﻌﺎﻡ، آیه ۲۷)
اینها آرزوهایی هستند که انسان بعد از مرگ دارد در حالیکه در آن زمان، دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد؛ پس امروز به فکر باشیم.
والعاقبه للمتقین
❤️💐❤️💐❤️
🔅 #پندانه
✍️ چند وقت دیگه مشکل امروزت برات خندهداره
🔹عروسکی که در پنجسالگی خراب شد و کلی غصهاش را خوردیم، در ۱٠سالگی دیگر اصلا مهم نیست.
🔸نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر بهخاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد، در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است.
🔹آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر بهخاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در ۳٠سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند.
🔸چکی که برای پاسکردنش در ۳٠سالگی آنقدر استرس و بیخوابی کشیدیم، در ۴٠سالگی یک کاغذپاره بیارزش و فراموششده است.
🔹پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی، بزرگ نیست. این یکی هم حل میشود، میگذرد و تمام میشود.
🔹غصهخوردن برای این یکی هم همانقدر احمقانه است که در ۳٠سالگی برای خرابشدن عروسک پنجسالگیات غصه بخوری!
🔸شک نکن که همه مشکلات، همان عروسک پنجسالگی است.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔅#پندانه
✍️ راز همت مور
🔹الاغی مورچهای دید که همیشه بار میبرد و خسته نمیشد.
🔸با مورچه نشست و گفت:
به من نیز راز این همت عالیهات را بیاموز. من همیشه تو را زیر بار میبینم که حتی چندین برابر وزن خود بار برمیداری و خسته نمیشوی، اما من زیر اندکی بار طاقت ندارم و اگر بارم را زیاد کنند، کمرم خم میشود.
🔹مور به الاغ گفت:
تو زمانی میتوانی مانند من همیشه بار ببری و خسته نشوی و چندین برابر وزن خود بار برداری که بار را برای خود ببری.
🔸راز همت عالی من این است که من بار را برای خود میبرم، و تو باری که بر دوش میگیری بهخاطر دیگران است.
💢 گاهی ما مطلبی یاد نمیگیریم که خودمان به آن نیازمندیم، بلکه یاد میگیریم بهخاطر دیگران، که جایی آن مطلب را بگوییم تا به ما باسواد و عالم بگویند! پس درنتیجه چیزی از علم، یادمان نمیماند و قدرت تحلیل مطلب رانداریم.
🔺یا برای مردگان خود پس از مرگشان بهخاطر ثوابرساندن به آنها احسان و اطعام به فقرا نمیکنیم، بلکه بهخاطر خودمان به فامیل و دوستان و آشنایان اطعام میکنیم که نگویند ما انسان خسیسی بودیم.
🔺یا نماز و ذکر نمیگوییم بهخاطر خودمان که خداوند خلقمان کرده و مدیون نعمتهای او هستیم، نماز و ذکر میگوییم بهخاطر برآوردهشدن و رفع حاجتهایمان و...
🔺تمام این مثالها فرق همت مور و الاغ است.
✨﷽✨
#پندانه
✍ مادری که در جوانی، پیر شد
🔹دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت:
به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید!
🔸جوان در کار خود ماند و نزد یکی از اساتید رفت و با خجالت گفت:
در یکسالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند، در خانههای مردم لباس میشست.
🔹حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالتزده کرده است. بهنظرتان چهکار کنم؟
🔸استاد به او گفت:
از تو خواستهای دارم. به منزل برو و دست مادرت را بشوی، فردا به نزد من بیا تا به تو بگویم چهکار کنی.
🔹جوان به منزل رفت و اینکار را کرد. او باحوصله دستان مادرش را در حالی که اشک روی گونههایش سرازیر شده بود، شست.
🔸اولین بار بود که دستان مادرش را در حالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند، میدید. طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میافتاد.
🔹پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را به من نشان دادید! من مادرم را به امروزم نمیفروشم، چون او زندگیاش را برای آینده من تباه کرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
عظمت حضرت زهرا سلاماللهعلیه در روز قیامت
.