eitaa logo
   ﷽ سلام بر امام زمانم و شهدا
149 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
65 فایل
این دعاے کوچـک رو بخــونید؛ بخصـوص توے قنــوت هاتـون. ┊💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ لَـیِّـنْ قَـلْـبـیٖ لِـوَلـیِّٖ اَمْـرِک 🆔 @abde_khoda110 ⎇‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌‎‎‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‎‎‌‌‍‌‌⃢⃢⃢⃢🌴@SalambarEmamZamanam
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮﷽🇮 🔴لبخند امام حسين(ع) هـر شبِ جمعه 🔰عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود: 🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السّلام مشرّف هستم و آن حضـرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدی (دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند. 🔆فردایِ آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السّلام مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم. 🌸ناگهان آن جوان عرب معدی را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدّس رسيد، با لبخند به آن حضـرت سلام کرد! ولی حضرت سيدالشهداء عليه السّلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد. 🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السّلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده ای که امام عليه السّلام با لبخند به تو جواب می دهند؟ 🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيری دارم و در چند فرسخی کربلا زندگی مي کنيم. شبهای جمعه که برای زيارت می آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ می کردم و می آوردم و يک هفته هم مادرم را می آوردم. 🌸 تا اينکه شب جمعه ای نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببری! شايد تا هفته ديگر زنده نباشم! 🌸 به مادرم گفتم: امشب باران می بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السّلام رسانيدم. 🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السّلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هـر شب جمعه که به کربلا مشرف می شوم، حضـرت امام حسين عليه السّلام را می بينم و ايشان با تبسم جوابم را می دهند. 📚کرامات الحسينيه ހހހހހހހހހހހހހހހހ
🇮﷽🇮 🔴لبخند امام حسين(ع) هـر شبِ جمعه 🔰عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود: 🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السّلام مشرّف هستم و آن حضـرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدی (دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند. 🔆فردایِ آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السّلام مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم. 🌸ناگهان آن جوان عرب معدی را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدّس رسيد، با لبخند به آن حضـرت سلام کرد! ولی حضرت سيدالشهداء عليه السّلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد. 🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السّلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده ای که امام عليه السّلام با لبخند به تو جواب می دهند؟ 🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيری دارم و در چند فرسخی کربلا زندگی مي کنيم. شبهای جمعه که برای زيارت می آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ می کردم و می آوردم و يک هفته هم مادرم را می آوردم. 🌸 تا اينکه شب جمعه ای نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببری! شايد تا هفته ديگر زنده نباشم! 🌸 به مادرم گفتم: امشب باران می بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السّلام رسانيدم. 🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السّلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هـر شب جمعه که به کربلا مشرف می شوم، حضـرت امام حسين عليه السّلام را می بينم و ايشان با تبسم جوابم را می دهند. 📚کرامات الحسينيه ހހހހހހހހހހހހހހހހ