eitaa logo
《 مسجد صنعتگران 》
1.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
777 ویدیو
43 فایل
ا ﷽ ا 🧊 مسجد #صنعتگران مشهدمقدس 💠 انتشار برنامه‌ها و اخبار فعالیت‌ها 💠 نشر بیانات استاد #صرافیان 📌آدرس:خیابان بهار،نرسیده به میدان بسیج 💬 ارتباط: 📍 @Mahdieyar 🔗 لینک پیوستن: 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1316618552C9d5ce918de 📌 آدرس کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
ا ﷽ ا 🏷 | | 🔰رنگ و بوی شُهداییِ صبحگاه توسل امروز بسم اللّه الرّحمن الرّحیم سلام علیکم صبحگاه توسّل امروز حال و هوای و جبهه و دفاع مقدّس داشت... امروز و در غیاب حاج آقا واحدیان، آقای که از دوستداران روش مسجد صنعتگران و اهل تهران و از رزمندگان و حماسه دفاع مقدّس هستند به بیان خاطراتی از دوران جنگ تحمیلی پرداختند. ایشان که برای زیارت امام رضا علیه‌السّلام به مشهد آمده‌اند و در مسجد صنعتگران اقامت دارند؛ سیّدمحمودرضا را به ادب آموزان و والدین حاضر در صبحگاه معرّفی کردند. انصافاً آنها که صبحگاه امروز نیامدند کردند... این شهیدِ بزرگوار در ۱۴ سالگی به همراه برادر دو قلوی خود به جبهه‌ رفت و از همان جبهه وارد حوزه علمیه شد و ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ در فاو به شهادت رسید(۱۶ سالگی) آقای فلّاح می‌گفتند که گلوله تک تیرانداز دشمن به پیشانی این شهید عزیز اصابت کرده بود و در وصیّت نامه‌ای که در جیبش گذاشته بود اینگونه نوشته بود: «خدایا شیطان با آدم ها نقد معامله می کند، می گوید تو گناه کن و من همین الان مزه اش را به تو می چشمانم ولی تو نسیه معامله می کنی و می گویی الان گناه نکن و پاداشش را بعدا به تو می دهم... خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن» آقای فلّاح می‌گفتند که گویا منظور ایشان از معامله نقد همین بود که گرفت... اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم یا صاحب الزّمان 🗓 ۲۴ صفر / ۸ شهریور ۱۴۰۳ ✍ محسن رمضان‌تاش ╭─═══════─ 🆔 @Sanatgaraanصنعتگران ╰─════════════─
ا ﷽ ا 🔰مناجات‌های عارفانه‌ی نوجوان شانزده ساله شهید سیدمحمودرضا 💢 آقا؛ دوست دارم گوشه‌ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه‌ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه‌ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست‌های خودت، اشک‌های مرا پاک کنی... 💢 مولای من؛ سرم را به سینه‌ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم... دوست دارم وقتی نگاهم می‌کنند و باهام گرم می‌گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا... ای کاش من خاک بودم... 💢 خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم... 💢 خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می‌نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی. 💢 خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم...! 🔰 پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست. ╭─═══════─ 🆔 @Sanatgaraanصنعتگران ╰─════════════─