ا ﷽ ا
🏷 #عکس | #گزارش | #صبحگاه
🔰رنگ و بوی شُهداییِ صبحگاه توسل امروز
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
صبحگاه توسّل امروز حال و هوای #شهداء و جبهه و دفاع مقدّس داشت...
امروز و در غیاب حاج آقا واحدیان، آقای #فلّاح که از دوستداران روش مسجد صنعتگران و اهل تهران و از رزمندگان و #راویان حماسه دفاع مقدّس هستند به بیان خاطراتی از دوران جنگ تحمیلی پرداختند.
ایشان که برای زیارت امام رضا علیهالسّلام به مشهد آمدهاند و در مسجد صنعتگران اقامت دارند؛ #شهید سیّدمحمودرضا #استادنظری را به ادب آموزان و والدین حاضر در صبحگاه معرّفی کردند.
انصافاً آنها که صبحگاه امروز نیامدند #ضرر کردند...
این شهیدِ #عارفِ بزرگوار در ۱۴ سالگی به همراه برادر دو قلوی خود به جبهه رفت و از همان جبهه وارد حوزه علمیه شد و ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ در فاو به شهادت رسید(۱۶ سالگی)
آقای فلّاح میگفتند که گلوله تک تیرانداز دشمن به پیشانی این شهید عزیز اصابت کرده بود و در وصیّت نامهای که در جیبش گذاشته بود اینگونه نوشته بود:
«خدایا شیطان با آدم ها نقد معامله می کند، می گوید تو گناه کن و من همین الان مزه اش را به تو می چشمانم ولی تو نسیه معامله می کنی و می گویی الان گناه نکن و پاداشش را بعدا به تو می دهم...
خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن»
آقای فلّاح میگفتند که گویا منظور ایشان از معامله نقد همین #شهادت بود که گرفت...
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
یا صاحب الزّمان
🗓 ۲۴ صفر / ۸ شهریور ۱۴۰۳
✍ محسن رمضانتاش
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
ا ﷽ ا
🔰مناجاتهای عارفانهی نوجوان شانزده ساله شهید سیدمحمودرضا #استادنظری
💢 آقا؛
دوست دارم گوشهای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطهای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجهات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دستهای خودت، اشکهای مرا پاک کنی...
💢 مولای من؛
سرم را به سینهات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم...
دوست دارم وقتی نگاهم میکنند و باهام گرم میگیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا... ای کاش من خاک بودم...
💢 خدایا؛
به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم...
💢 خدایا؛
من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب مینشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
💢 خدایا؛
تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم...!
🔰 پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست.
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─