eitaa logo
♡مشڪےبہ‌رنگ‌حجاب♡
517 دنبال‌کننده
6هزار عکس
364 ویدیو
443 فایل
دوستان پیام سنجاق شده رو بخونید و وارد کانال جدید بشید تا با قدرت دوباره شروع کنیم عذر بخاطر کمکاری این چند وقت اما درس میشع️
مشاهده در ایتا
دانلود
فاطمه من عاشق توام، من... وقتی سکوت فاطمه رو دید، آهی کشید و سرش رو گذاشت روی بالشت و رو به سقف اتاق دراز کشید، به لامپ بالای سرش نگاه کرد. گفت: -نمیخوای چیزی بگی؟..... من از دیشب تاحالا خیلی فکرکردم، بهت حق میدم، یعنی من خیلی توی روابطم ازادم و تو اینو دوست نداری، شاید خنده و شوخی من با دخترا اذیتت کنه اما تو میدونی که اینها همش از روی یک عادته که به خاطر تو ترک میکنم، تو قبل از ازدواج هم میدونستی من هم عقیده تو نیستم، اما قبول کردی که باهام ازدواج کنی ... نمی فهمم الان چرا یهو داری میگی طلاقم بده، الاقل می تونستی اول ازم بخوای که خودم رو جمع و جور کنم... توی این مدت ازدواجمون این اولین بار بود که این قدر سخت حرف زدی، حتی توی بدترین شرایط تو باز هم راضی بودی و صبر میکردی و مشکلات رو با آرامشت حل میکردی ،چی شد که یهو اینقدر رک و صریح میزنی توی دهن من؟ ... - نمی خوام بهم دروغ بگی، مخصوصا الان که همه چیزو میدونم و تو هم میدونی که من میدونم -میدونم. اما قول میدم تکرار نشه -چی تکرار نشه؟ -همون چیزی که آزارت میده، -چرا قولی میدی که نتونی عمل کنی؟ -میتونم، حالا ببین اگه دیگه دیدی من با دختری گل انداختم بیا و همون آن بزن تو دهنم -اگر دختری رو در آغوش گرفتی چی؟ سهیل خشکش زد، امیدوار بود که فاطمه حداقل درین حد ندونه، به من و من افتاد و گفت: -چی؟ ... در آغوش بگیرم؟... چی داری میگی؟ روش نمیشد به صورت فاطمه نگاه کنه، همچنان به لامپ بالای سرش نگاه میکرد، کل امیدش ناامید شد، آره ... مفهوم کلمه خیانت رو الان میتونست توی ذهن فاطمه تصور کنه... چیزی نداشت بگه فاطمه نیم خیز شد و روی سینش قرار گرفت، چشماش رو دوخت به چشمای سهیل، رنگ قهوه ای چشمهای فاطمه شرم رو مهمون نگاه سهیل کرد، سعی کرد به جای دیگه ای خیره بشه، اما نمیشد، فاطمه دقیقا روی سینش بود و هیچ چیزی جز صورت فاطمه نمیدید، سعی کرد لبخند بزنه، اما با نگاه جدی فاطمه خیلی زود لبخندش خشکید.... دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall
-سهیل، من همه چیزو میدونم، و وقتی فهمیدم احساس کردم کمرم شکست، پشتم شکست، به من دروغ نگو، نگو که آغوش تو بوی هزاران دختر رنگا وارنگ رو نمیده، نگو که به من خیانت نکردی، نگو... سهیل چیزی نداشت بگه، میخواست انکار کنه، اما میدونست فایده ای نداره توی تمام این پنج سال زندگی هیچ وقت فاطمه به خاطر یک حرف و شایعه با سهیل بحث نکرده بود، همیشه تا از چیزی مطمئن نمیشد بحثش رو پیش نمیکشد و این بار سهیل خوب میدونست که فاطمه مطمئنا همه چیزو میدونه. پس تنها چیزی که میتونست بگه این بود: -شرمنده ام -کافیه؟ ....- -سهیل کافیه؟ -نه -خوب؟ - تو بگو -طلاقم بده -نه، به هیچ وجه فاطمه از روی سینه سهیل کنار اومد و پشت به سهیل کرد، ملافه روی تخت رو کشید روی سرش و چشمهاش رو بست و با وجود اون همه درگیری فکری، غمگین و پژمرده به خواب رفت... علی و ریحانه در حال جیغ زدن بودند، فضای سیاهی همه خونه رو فراگرفته بود، همه جا بهم ریخته و نامرتب بود، خبری از سهیل نبود، بیگانه هایی که نمیدونست چی هستند اما بسیار ترسناک و رعب آور بودند سعی میکردند در خونه رو باز کنند، فاطمه پشت در ایستاده بود و مدام خدا و ائمه رو صدا میزد، ضرباتی که به در میزدند فاطمه رو به شدت تکون میداد و چند لحظه بعد در شکسته شد، فاطمه به سرعت به سمت بچه هاش حرکت کرد و با یک حرکت اونها رو در آغوش گرفت و به سمت اتاق خواب فرار کرد، کسی رو نمیدید اما صداهای ترسناکی رو میشنید که دارند تعقیبش می کنند، راه در خونه تا اتاق خواب انگار هزار برابر شده بود و فاطمه هرچقدر میدوید بهش نمیرسید، صداها هر لحظه نزدیک تر میشدند، تا اینکه بالاخره به اتاق رسید، دستگیره در رو چرخوند و خودش و علی و ریحانه باهم به داخل اتاق پرت شدند، ضربه سنگینی که خورده بود باعث شد از خواب بیدار بشه. دارد... 📝نویسنده:مشکات j๑ïท➺°.•@Sarall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استیڪر امام حسنی😉😉
♥️ j๑ïท➺°.•@Sarall
شرکت کنین منتظریم😍😍😍♥️♥️👇👇👇👇
هدایت شده از ˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
چہ چاݪشۍ بزاریمـ بہ نظرتون؟؟🤔 با لینڪ زیر خودتون اݩتخاب ڪنید ڪه چه گزینہ‌اے رو انجامـ بدیمـ؟؟ ↓💕↓🌿↓🌙↓♥️↓ EitaaBot.ir/poll/2c6wy ‌↑💕↑🌿↑🌙‌↑♥️↑ نظر سنجۍ فقط تا فردا صبح وقٺ داره و بعد از اوݩ ما چالشۍ رو ڪه بیشتریݩ رأے رو اورده برگزار خواهیمـ ڪرد!🌱
سید رضا نریمانی_21 اذر 98- شور -یه تنه یه لشکری تو جانشینِ حیدری تو-1576749177.mp3
8.9M
مولودی امام حسن جانمون با نوای برادر سید رضا نریمانی یه تنه یه لشکری تو 😍🌸✨😍آقا جانم ای جانم حسن جان j๑ïท➺°.•@Sarall
حجاب بوته یِ ...🌸 j๑ïท➺°.•@Sarall
🌸🌸 ♥️♥️ j๑ïท➺°.•@Sarall
😎 حال من با تـنفس در هـوای بین الحرمین خوش مےشود 😭 °j๑ïท➺°.•@Sarall
☝️☝️ اینجوری امر به معروف کنین...😊 🔴متن حجاب درخواستیتون بنویسید و بهش گیر روسری و گیره مانتو بیاویزید و در خیابان که راه میروید بدین دست خانم های شل حجاب... با لبخند بگید: این هدیه من به شما❤️ تجربه شخصی : بانوان بدحجاب با خوشحالی قبول کردن و کلی تشکر کردن ازمون😊🌹 🍃تاثیر عالی👌 j๑ïท➺°.•@Sarall
💙🌈 "جان" امانتے‌‌ست... ‏ڪه باید به "جـانان" رساند... ‏اگر خود ندهی ، می‌ستانند... ‏فـاصلـه ⁧‫‬⁩ و ⁧‫‬⁩ ‏همین خیانت در امانت است. ‏😞🥀💔 🍂°•|j๑ïท➺°.•@Sarall
🕊🥀 «ضاحِکَةُ مُسْتَبْشِرَةُ»؟ لبخندتان بشارت‌ مۍدهد از آینده‌اۍ روشن....💫💛 ✨j๑ïท➺°.•@Sarall
آخ‌من‌دلم‌خون‌شد ‌با‌دیدن‌این‌‌استوری 💔😔 حول‌و‌حوش‌ '۰۱:۳۰ ...
『🌵🌸』 °•تو قَلبِ زَمینـ🌍ـ و قِبلہ‌دِل‌هایے همزاد فرشتــ👼ـه‌اے، خـدا سیمایے‌ °•تنپوشِ سپید نوࢪ ࢪا بࢪ تنـ✨ ڪن اے گوهࢪ ؏شق!ℓσvє دࢪ صــ🐚ـدف زیبایے 🌸] 🌱] j๑ïท➺°.•@Sarall
روی پرده‌ کعبه این آیه حک شده👇 😊 و من تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم: 🕋 نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیمُ (حجر/۴۹) 🔔 بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم!❤️ j๑ïท➺°.•@Sarall