🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#سلیمانی_ها
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷دوستانتون رو به کانال خاطرات شهدایی دعوت کنید
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
ميگفت:
ما یه نگاه کردن داریم یه دیدن..،
من شايد تو خيابون ببینم اما "نگاه" نمی کنم..!(:
#شهید_عباس_بابایی
ParvazTaBiNahayat.mp3
4.54M
🎧 پرواز تا بےنهایت🕊
🏷 روایتے از #شهید_عباس_بابایے
#حسین_یڪتا🌿
وقتی لباسهایش چرک می شد، بی آنکه کسی بداند، خودش می شست و به تن می کرد.
عباس هیچ گاه کفش مناسبی نمی پوشید و بیشتر وقتها پوتین به پا می کرد.
عقیده داشت که پوتین محکم است و دیرتر از کفشهای دیگر پاره می شود و آن قدر آن را می پوشید تا کف نما می شد.
به خاطر می آورم روزی نام او را در لیست دانش آموزان بی بضاعت نوشته بودند.
دایی عباس، که ناظم همان مدرسه بود، از این مساله خیلی ناراحت شد و به منزل ما آمد.
از ما خواست تا به ظاهر و لباس عباس بیشتر رسیدگی کنیم تا آبروی خانواده حفظ شود.
من از سخنان برادرم متاثر شدم.
کمد لباسهای عباس را به او نشان دادم و گفتم: نگاه کن. ببین ما برایش همه چیز خریده ایم؛ اما خودش از آنها استفاده نمی کند. وقتی هم از او می پرسم که چرا لباس نو نمی پوشی؟ می گوید: در مدرسه شاگردانی هستند که وضع مالی خوبی ندارند. من نمی خواهم با پوشیدن این لباسها به آنان فخر فروشی کنم...
راوی: مادر شهید 💚
#شهید_عباس_بابایی 🕊🌱