#شرکت کننده شماره :177
#دلنوشته برای سردار دلها
منتظر:
سلام، وقت بخیر
#دلنوشته_سردار_دلها
بسم رب الشهداء و الصدیقین
📝قلم در دست می گیرم. نمی دانم چرا هر واژه ای که می خواهم بر روی کاغذ بیاورم، به تاریخ صبح یک جمعه بر می گردد. جمعه ای که همیشه به امیدی نوید بخش، سنگینی خواب را از پلک هایمان می ربودیم. امید داشتیم پیکی از راه برسد تا نوید ظهوری را به ما بدهد که می آید تا مرهمی باشد بر دردهای مکرر شیعه.
آری می خواهم چیزی بنویسم که اشک امانم نمی دهد. «صبح جمعه آمد، لیکن مرهم نیامد. مردم ! مرهم درد شیعه که نیامد بلکه پیکان داغی بزرگ بر گوشه قلبمان فرونشست».
«شهادت سردار دلها تبریک و تهنیت باد» این متن پیامی بود که بر صفحه گوشی📱 نقش بست. مبهوت به یکدیگر می نگریستیم، گویی بغضی شدید گلویمان را می فشرد. خدایا!... خدایا !.. واژه دیگری بر زبانمان جاری نمی شد.
در آن لحظه تنها آرزویمان کذب بودن این پیام بود. ولی نه، تقدیر بر این بود که این خبر در باور نه تنها مسلمانان بلکه تمامی مظلومین عالم بگنجد. حاج قاسم، به راستی شهادت، تقدیر مردان خداست، شهادتت مبارک.
با شهادتت کربلا تکرار شد. دست بریده دیدیم، سر بریده دیدیم، بدن اربااربا دیدیم. شهید مشتاق شهادت دیدیم.
دست جدا شده از پیکرت اگرچه ترکش بیت المقدس را به یادگار داشت ولی بازهم منجی مظلومین عالم از چنگال وحشی صفتان بود. شاید بلایی که امروز جهان را به جولانگاه نابودی می کشاند( کرونا) بهای ناسپاسی نامردانی است که دست از پیکرت جدا کردند. گوشتان را تیز کنید!
فاطمه کوسه لر
37ساله قم