📌 آرزوی دیدن امام زمان
🕌 بزرگترین آرزوی بچگیام، دیدن امام زمان بود. هر وقت میرفتیم مسجد جمکران، بین جمعیت دنبال یک سید نورانی بالابلند میگشتم که روی گونهٔ راستش، خالی داشت و بین دندانهای جلویش فاصله بود.
❤️ آنقدر آدمها را بالا و پایین میکردم که بالاخره یکی شبیه آن که دنبالش بودم پیدا میکردم. و بعد قلبم به شماره میافتاد و آنقدر زل میزدم به صورت آن آقای سید که با لبخندی، معذب دور میشد. حالا هر وقت میآیم جمکران، هنوز نرسیده، گرفتاریهای ریز و درشتم را ردیف میکنم؛ خیلی زودتر از سنم فراموشی گرفتهام…
📖 #داستانک
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 معنی انتظار...
🔸 آنجایی دلیل نیامدنت را یافتم که انتظار را «چشمبهراهبودن» معنا کردیم، نه «جنگیدن برای آوردنت»!
🔹 I found the reason why you have not come where I translated waiting for as just being an expectant person not as fighting for bringing you.
📆 ۱۱ روز مانده تا میلاد امام زمان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 آماده جشن...
🔸 تولد تمام عزیزانش را به یاد داشت و برایشان سنگ تمام میگذاشت، الا برای امام زمان…
🔹 She remembered the birthday date of every single person in her family except her Imam Mahdi...
📆 ۸ روز مانده تا میلاد امام زمان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 آماده جشن...
🔸 روز تولد چی میخوای به امام زمانت هدیه بدی؟
- چیزی که خوشحالش کنه. پس به عشق مولا، دور گناه رو خط میکشم…
🔹 What gift do you want to get for Your Imam on his birthday?
Something that makes him happy, like stop committing sins...
📆 ۷ روز مانده تا میلاد امام زمان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
📌 هدیه..
❄️ خسته بود و از سرکار برمیگشت.
دستان سرمازدهاش را در جیبهای خالیاش فرو برده بود. با دیدن چراغانیهای شهر، لبخند بر لبش نشست. کسی دستی بر شانهاش زد. برگشت.
💌 مرد، جعبهای شیرینی به همراه یک پاکت به دستش داد. روی پاکت نوشته شده بود:
هدیهٔ تولد امام مهدی.
📖 #داستانک ؛ ویژه نیمه شعبان
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
📌 جشن تولد..
🎉 لباس نو پوشیدم، عطر زدم،
مثلاً لبخند هم گوشهٔ لبام نشسته!
اما وقتی نمیتونم ببینمت، جشن تولدتم که باشه، بازم دلم غم داره!
📖 #داستانک
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 شاد یا غمگین...
🔸تقویم را ورق میزنم. فردا نیمه شعبان است. نمیدانم برای به دنیا آمدنش شاد باشم یا برای نبودنش غمگین!
🔹 I take a look at the calendar. Tomorrow is the 15th of Sha’ban. I don’t know if I have to be happy for your birthday or upset for your absence..
📆 ۱ روز مانده تا میلاد امام زمان
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
📌 رویای شیرین...
🔸 کنار سفرهٔ افطار، چشمانتظار اذان بود.
داشت دعای سلامتی امام زمان را میخواند که زنگ خانه به صدا درآمد.
- بله؟
+ سلام. مهمون نمیخوای، صاحبخونه؟
صدا را شناخت. با عجله به استقبال مهمان عزیزش رفت.
- خیلی خوش آمدید آقا! بفرمایید داخل یا اباصالح!
با صدای اذان از خواب پرید. به یاد آن رویای شیرین، با اشک افطار کرد.
📖 #داستانک ؛ دوازدهمین روز سال
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
📌 کوتاهی کردم...
📜 تمام وصیّتش همین چند خط بود: میشد برگردونمش یا حداقل ببینمش، اما کوتاهی کردم. این تنها بدهی سنگینم به هستیست که پرداخت نشد.
🤲 از طرف من تا میتونید برای برگشتش، دعا، تلاش و هزینه کنید. اگر با ظهورش برنگشتم، سلام من رو بهش برسونید و بگید تا ابد شرمندهام.
▪️ امضاء: یک مدعی انتظار
📖 #داستانک
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@dostane_emamzaman
📌 ویزیت رایگان...
👨⚕ سهشنبهها مطبش جای سوزنانداختن نیست. از دور و نزدیک میان پیشش و بیشترشون هم دست پر برمیگردن. میگن دستش شفاست...
خودش اما میگه، همش لطف خداست و نظر آقا.
☀️ یه تابلوی کوچک سالهاست که روی دیوار مطبه که روش نوشته: «سهشنبهها به عشق صاحبالزمان، ویزیت رایگان است.»
📖 #داستانک ؛ ویژه روز پزشک
⃟⃟ ⃟⃟ ⃟ ⃟🪐⃟ ⃟ ⃟✨
#داستانک
+یه سوال
_بفرماید
+از چی متنفری؟
_از آدمای دورغگو،دو رو
+خب بعدش
_باید بعد هم داشته باشه
+آره
_چطور
+آخه دل منم از این آدما گرفته😔
-تو چرا
+چون به خاطر بعضی از اون ها بابا مهدی رو نگاه نکردم😞یعنی به اونا اهمیت میدادم و دوست شون داشتم
_خب
+اما،امان از دل غافل که اینها هیچ فایدهای نداره بلکه به روح،جسم خودم لطمه میزنه💔
_تو چیکار کردی؟؟
+با شرمندگی رفتم در خونهای بابا مهدی(امام زمان)
_خب چی شد
+ایشون منو ببخشید.
اما من هنوز خودم رو نتونستم ببخشم،شبا کارم گریه بود😭اما بابا مهدی آرومم میکرد
_آخه چطوری؟مگه میشه
+آره چرا نشه!باهاش،میشینم درد و دل میکنم و گله میکنم از خیلی چیزها که نمیتونم به کسی بگم🥹و گریه میکنم اونم همش گوش میکنه و در آخر آرومم میکنه
_خوش به حالت
+چرا
_چون یکی رو داری که هوات رو داشته باشه
+تو هم میتونی داشته باشی🙂
_آخه چطوری
+این چیزهای الکی دنیا رو ول کن بچسب به بابامهدی❤️
_چطوری بهش نزدیک بشم؟؟
+الان بهت میگم. صبح وقتی که پا میشی بگو بابا مهدی سلام خوبی امروز کسی دلت رو شکشته💔😞یه خاطر که خودت دوست داری یا از کسی ناراحتی رو براش تعریف کن البته میتونی کارهاتو هم انجام بدی و درد و دل کنی راستی
_چیشده
+میتونی هر کاری رو که انجام بدی بگی فقط به عشق بابامهدی😍ببین حسش عالی
_وای چه عالی
+آره.تازه کجاشو دیدی میتونی بهشون بگی بابای،باباجونم و. . .صداش کنی😊
_از کی شروع کنم
+از همین الان که اینو خوندی میتونی شروع کنی
_باشه پس یاحق
+یا علی و الله یارت
#تلنگرانه
#امام_زمان
#داستانک
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
🖇 #شهیدانه🌿
گفت : راستی جبهه چطور بود؟!
گفتم : تا منظورت چه باشد؟ 🙃
گفت : مثل حالا رقابت بود؟! 🤔
گفتم : آری 😉
گفت : در چی؟! 😳
گفتم : در خواندن نماز شب 😊
گفت : حسادت هم بود؟! 😳
گفتم : آری ☺
گفت : در چی؟! 😮
گفتم : در توفیق شهادت 😇
گفت : جِرزنی هم بود؟! 😳
گفتم : آری 🙂
گفت : برا چی؟! 😳
گفتم : برای شرکت در عملیات 😭
گفت : بخور بخور بود؟! 😏
گفتم : آری ☺
گفت : چی میخوردید؟! 😳
گفتم : تیر و ترکش 💥💥
گفت : پنهان کاری بود؟! 😳
گفتم : آری 🤫
گفت : در چی؟!!😳
گفتم : نصف شب واکس زدن کفش
بچه ها 👞👞
گفت : دعوا سر پست هم بود؟!
گفتم : آری 😊
گفت : چه پستی؟! 🤔
گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین 💂
گفت : آوازم می خوندید؟! 🎙
گفتم : آری 😊
گفت : چه آوازی؟! 😳
گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل 😟
گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! 🌫
گفتم : آری 😒
گفت : صنعتی یا سنتی؟! 😳
گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب☠💀☠
گفت : استخر هم می رفتید؟! 💦💧💦
گفتم : آری 🙂
گفت : کجا؟! 😲
گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت : سونا خشک هم داشتید؟! 😳
گفتم : آری 😕
گفت : کجا؟! 😲
گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،....
گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! 🙄
گفتم : آری 😊
گفت : کی براتون بر میداشت؟! 😳
گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه 😪
گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! 😜
گفتم : آری 😊
خندید و گفت : با چی؟! 😁
گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔😪
سکوت کرد وچیزی نگفت...
#داستانک
#شهیدانه
#تلنگرانه
هرینه یک عددصلوات
➺ @sarbazeharamm
کانالکمیل | 💔🕊