eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
660 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
407 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
سر کلاس درس نظامی می گفت: «اگر می خواهی به یک ارتش حمله کنی، باید سه برابر تانک داشته باشی» صدایم کرد و گفت: « عزیز، برو یه رگبار ببند اون جا و بیا». رفتم، دیدم یک دنیا تانک خوابیده. صدا می کردم، می بستندم به گلوله. رگبار بستم و آمدم. می گفت: «عزیز رگبار که می بندی، طرف عصبی می شه و کسی که عصبی بشه، نمی تونه بجنگه.» @sarbazekoochak
آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش. با اوصافی که از او شنیده بودم حسابی ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید. با دخترم رفته بودم. بعد از این که ظرف هارا شست. آمد و با دخترم بازی کرد. با همان پیش بند. خاطره ای از شهید «مصطفی چمران» @sarbazekoochak
✅بني صدر،صد در صد ✍رواي: احمد كاويانی خيلی ها مي خواستند او نباشد. يكی از اين خيلی ها (بنی صدر) بود كه با دكتر و ستادش مشكل اساسی داشت. زمان انتخابات رياست جمهوری، من مانده بودم چه كنم و به چه كسی رای بدهم. آن موقع همه شعار مي دادند: "بني صدر،صد در صد" رفتم پيش دكتر و به او گفتم: چه كنم دكتر؟ به بنی صدر راي بدم؟؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: اونو از زمان اروپا مي شناسم كه مخالف بچه های انجمن اسلامی بود و هميشه خودشو تبليغ مي كرد و مي خواست به هر قيمتی فقط خودش رئيس باشه. چنين آدمی خطرناكه. @sarbazekoochak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل مهاجرت شهید چمران از امریکا به جنوب لبنان و رها کردن زندگی از زبان خود شهید، واقعا زیباست. @sarbazekoochak
 برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار به ش گفتم « چرا سر نماز این طورمی کنی؟ » گفت « وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد». با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است. @sarbazekoochak
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت تلفنی ( از خاطرات شهید عزیزی) پنجشنبه دهم مرداد ماه بود که زنگ زد به برادرش و گفت سال خمسی ام رسیده. یه ماشین دربست بگیر و برو قم خمس من رو بده و برگرد. 300 تومن هم به نونوایی لواشی بدهکارم اونم پرداخت کنی. @sarbazekoochak
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اگر می خواهید پیرامون زندگی شهید چمران در آمریکا و مصر بدانید؛ این ویدیو به شما پاسخ می دهد.💠 @sarbazekoochak
✅تا فرمانده چه دستور بدهند❗️ 📖اسماعیل ۲۷سال بیشتر نداشت که فرمانده شد. نیروی کمکی بود و با خود مصطفی آمده بود جنگ. تا مصطفی رسید، اسماعیل را در آغوش گرفت و بوسید. 🔸مصطفی پرسید:«عراقی ها تا کجا پیش آمده اند؟» 🔹اسماعیل جواب داد:«تا پشت دیوارهای شهر. حتی یکی دوتا از تانک هایشان هم به داخل شهر آمدند که جلوی شان را گرفتیم. 🔸مصطفی پرسید: حالا نقشه ی تان چیست؟ 🔹اسماعیل هم یک به یک سوالات مصطفی را جواب داد و راجع به محاصره ی سوسنگرد گفت، 🔸تا آن که مصطفی حرف آخر را برای شروع عملیات زد: ما و نیروهایمان در اختیار شما هستیم. 🔸 بعد با لبخندی پدرانه گفت: تا فرمانده چه دستور بدهند! 🔹اسماعیل با شرمندگی گفت: این چه حرفیه آقای دکتر؟! ما باید از شما دستور بگیریم. 🔸مصطفی با لبخند گفت: تعارفی در کار نیست. شما هم منطقه را خوب می شناسید و هم مسؤلیت آن را برعهده دارید. ما هم که برای کمک به شما آمده ایم. پس بسم الله. @sarbazekoochak