eitaa logo
مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
1.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الرب‌الشھداوالصدیقین ماهمان‌هایۍهستیمـ ڪہ‌مسیرمان‌اربعین‌ڪرب‌بلاست و‌پایان‌راهمــان #‌شھادت ♥️:) ڪپی‌حلالھ‌رفیق ... فقط‌دعابرای‌ظھوریادت‌نره💚 ''لوگوحذف‌نشھ‌🚫🖇" «تبادل‌شبانه‌بدون‌محدودیت🤩🎉
مشاهده در ایتا
دانلود
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...💔 ☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎🎥ببینید میشه دوباره باز علمدارم حرم باشی؟ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
‏خدایا از همون یهویی ها که خودت بهشون میگی من حیث لا یحتسب لطفا به مقدار زیاد...‎ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
اِلاٰبـِذڪرِالله‌تـَطـمَئن‌القُـلـوب تـنهاییت‌ روبدھ‌ ، دستِ‌ خدا اون‌ بلده آرومـت‌ ڪنہ... :)💔 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
همسر شهید مدافع حرم محمد ظهیری وقتے فهمید بچه مون دختره اولین چیزے کہ براش خرید پارچہ چادر بود. رو حجاب دخترش حساس بود بخصوص روی چادر، حتے چند شب قبل شهادت هم رو این مسئله خیلے تاکید ڪرد. تاریخ شهادت ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
‌ با زعفران شهر خراسان نمی‌شود؟ رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟ 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل من از غرق گنه ســنگ شده نگاهی کن که نگاه تو در سنگ اثر خواهد کرد
چند روز قبل از اعزام غلامرضا به سوریه، یک سفارش از من خواست و من گفتم: «سعی کن هرجا هستی یک قران جیبی کوچک همراه داشته باشی👌» و وی قران کوچکی از جیب پیراهنش بیرون آورد و گفت: «این قرآن سال‌ها با من است و آن را از خودم جدا نمی‌کنم☺️». غلامرضا درباره نماز اول وقت و مواظبت از فرزندمان بسیار سفارش می‌کرد و تأکید بسیار داشت که ما نماز را اول وقت بخوانیم☝️🍃 و همیشه دعا می‌کرد که فرزندان‌مان سرباز امام زمان (عج) باشند🌺. همسر غلامرضا لنگری زاده 🕊🕊🕊 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
ـ ـ يه مذهبـۍ باید بـدونه که رفیق شهـید داشتـن فقـط واسه‌ۍ خوشگلۍ پروفـایل نیـس! باید یاد بگیره حـرف شـهید رو تـو زندگیش پیاده کنه وگرنه از رفاقت چیـزۍ نفهمیـده ..:) ؟! ..🌱 |══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
●مکـتب عاشـــــورا بر دو قـســم است... حســـــینـــــــی... زیـنبـــــــــــی... و چه دشـــوار است بــودن پس از یڪ حماسه حسینے... 💚السلام_علی_قلب_زینب_صبور ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ما که گذشت حالا که به شما رسید به جای ما روزی هزار مرتبه دوستش داشته باشید... ــــــــــــــــــــــــــــ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
« فإنــّه یعلم السرّ و أخـْفیٰ » (طه/۷) تو که میدانی چقدر دوستت دارم چه بگویم چه نگویم.. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
بایدن هم مثل شیخ حسن ما در مناظره وعده ۱۰۰روزه به مردم آمریکا داد! انتخاب شدی نیای بگی 😂 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
| انت کهفی.. | تو پناهگآه منی🤍 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
⭕️ شعارشان موقع انتخابات این بود که ما با روحانی به جهنم می‌رویم اما با رئیسی به بهشت هم نمی‌رویم؛ بسیار خب... به «جهنم» خود خواسته خوش آمدید! 👤 محسن محسنی🚶 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
هنگام رفتن از مادر بزرگش کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟ گفت: مناطق عملیاتی جنوب... مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم و گفت: باید برم شاید شم... این جاست که در باغ شهادت بازه... چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، کردند. سکوت عجیبی همراه با مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید. حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون [ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ] 🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول اتوبوس‌هاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به رسيد... شادی روحش ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقازاده بود. پسرِ نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول، وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از های امروز، عجیب و خاص بود. بله... هنوز هم هستند کسانی که پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند مدافع حرم ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
! سنگینی بار گناهان، خسته ام کرده... مادرانه دستم را بگیر و به دستان مهدی ات بسپار! ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
👈عالم ‌ربانی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی می فرمود: •وقتی با پای ‌خود معصیتی انجام‌‌ دادی، با رفتن ‌به مسجد و مجالس حسینی ع ‌گناه آن را جبران‌ کن. •اگر با چشم خود گناهی ‌کردی با قرآن خواندن و گریه از خوف‌ الهی و یا گریه بر مصائب اهل ‌بیت ع آن گناه را جبران کن. •اگر با گوش‌ خود‌ گناهی‌ کردی، با شنیدن فضائل ائمه اطهار مخصوصا فضائل امیرالمومنین‌ع گناه آن را جبران کن... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
✨اکلیل‌ها و نگین‌ها پیش‌تر ها جایشان فقط پشت پلک‌ها و لباس‌های شب و جواهرات آویزان به گوش و گردن بود.🔆چشمک می‌زدند که :"نگاهم کن"😏 آن‌ها که می‌خواستند بگویند "نگاهم نکن"‌ همه چیزهایی را که برق داشتند و چشمک می‌زدند می‌پوشاندند. حتی برق نگاه‌های‌شان را. بلندترین صدای "نگاهم نکن" مال چادرها بود. آنها مشکی بودند؛ ساده و بلند. همه برق‌ها و تمام قامت را می‌پوشاندند. تمام آن چیزی که حتی اندکی احتمال می‌رفت رد نگاه ناامنی را به دنبال خودش بکشد.... حالا فریاد "نگاهم نکنِ" چادرها دارد کم‌رنگ‌تر می‌شود. ✨اکلیل‌ها و نگین‌ها از زور زیادی سرریز کرده‌اند. ریخته اند روی جوراب‌ها و آستین‌ها و روسری‌ها. روی چادرهای رنگی و (چه کسی باورش می‌شد؟!) مشکی حتی.😏 قدیم‌ها یک چیزهایی با چادر "جور" نبود. دیدن ناخن‌های لاک زده زن چادری، مثل دیدن گوشت توی شله زرد بود. کسی باورش نمی‌شد چهره‌ای که چادر، قابش گرفته، نقاشی شده‌باشد. آن وقت‌ها چادری هاتلاش ميكردند که چادری باشند. حواسشان بود که شیوه نگاه و راه رفتن‌شان با صدای چادرشان هماهنگ باشد. اگر چادر می‌گفت "نگاهم نکن" نگاه و رفتار و کلام و قدم همه همراهی‌اش می‌کردند. حالا چادری‌هاسعي ميكنند شبیه چادری‌ها نباشند‼️ چادرها در کنار لاک و آرایش و بعضأ موهای به عمد بیرون آمده بلاتکلیف شده‌اند. دیگر خودشان هم نمی‌دانند حرف حساب‌شان چیست؟ ما گیج شده ایم.❗️ هم از نگاه های ناامن می ترسیم, و هم از اینکه به چشم نیاییم. هم از نگاه های خیره،حالمان بد می شود و هم از از اینکه امل مان بدانند. می ترسیم اگر دیده نشویم, گم شویم.❓❗️ محو و غایب شویم.❓❗️ از گم شدن می ترسیم, ❗️ و لاجرم چگونه بودن مان را هم گم کرده ایم و تکلیفمان با خودمان و پوشش مان و نگاه های دور و برمان معلوم نیست. « مادرمان» می دانست قرار است شبانه تشییعش کنند, آنهم مخفیانه. توی آن تاریکی شب غیر از خانواده اش و چندتا از اصحاب درجه یک رسول الله کسی قرار نبود دنبال جنازه راه برود. اما ناراحت بود. همه اش می گفت: "وقتی از دنیا رفتم به رسم عرب جنازه ام را روی تخته حمل نکنید. حجم بدنم معلوم می شود." مادرمان، تکلیفش با خودش و پوشش اش معلوم بود. خوشا به حالش که می دانست کجا باید به چشم بیاید ؛ آن نگاه امنی را که ناظرش بود, گم نکرد و لاجرم هیچوقت گم نشد. ✔️میان اینهمه تلاش برای جلوه گری, میان برق نگاه ها و نگین ها و اکلیل ها,‌ دغدغه های مادرمان دارد بین مان غایب می شود.. نگذاریم... بیا من و تو نگذاریم.... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
حاج آقا مصطفى خمينى زندگى بسيار ساده اى داشت. در تمام مدّت اقامت در نجف اشرف از خانه استيجارى استفاده مى نمود. در هواى گرم نجف فاقد برخى امكانات رفاهى نظير يخچال بود. نسبت به زيردستان پرعطوفت بود. تا خدمتكار خانه، ننه صغرى بر سر سفره نمى نشست دست به غذا نمى برد. روزى خدمتكار از او پرسيد: چرا خانه اى براى خود نمى خريد؟ آقا مصطفى جواب داد: دنيا خود خانه اى اجاره اى است آنگاه تو مى خواهى من در اين دنيا خانه بخرم؟! [داستان هایی از علماء - صفحه۲۲] ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @sarbazelashkarim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا