#چندخطی_روضه_شب_زیارتی_ارباب
اين وسط چندتا حرامزاده
بدني ريز ريز ميكردند
با لباسي كه از تنش كَندند
تيغشان را تميز ميكردند
بماند.......
#چندخطی_روضه_شبِ_زیارتی_ارباب
نيمه جان بود و پشتِ مركبِ خود
بوسه اي سنگ ، بر جبينش زد
نوبت تير ِحرمله شده بود
آه، از پشت زين زمينش زد
#بگذریم.......
#چندخطی_روضه_شب_زیارتی_ارباب
شمر دستش پُر است و با پايش
بدنش را به پشت ميچرخاند
نيزه اي را حرامزاده زد و
نيزه را بين مشت ميچرخاند
#بگذریم...
#چندخطی_روضه_شب_زیارتی_ارباب
نوبت يك حرامزاده شد و
نوك سر نيزه اش به سينه نشست
وزن خود را به روي نيزه نهاد
آنقدر تكيه داد نيزه شكست
#بگذریم......