eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪجایـے ڪہ هیچـ چیز... قشنگ‌تࢪ از تماشاے تو نیست💔 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💛•.
هذا یوم الجمعه
💛 محبوبم شما آفریده‌ی بلورید ، نگاهتان برق می‌زند از قلب من مراقبت کنید«🍃🌼» ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
یاران شتاب کنید گویند قافله‌ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، اما پشیمانان را می‌پذیرند! •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
اطراف کلمه شهید را هاله ای از قدس و تعالی احاطه کرده است. •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
Γ📲🍃•• #استوری| #پروفایل . . دشمنان‌انقلاب‌بدانندوقتی‌ما‌از‌جانمان‌گذشتیم‌ دیگرهیچ‌راهی‌برای‌شڪست‌ما‌ندارند! . . #شهادت . . .🕊 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت هشتاد و ششم🌱 «تنها میان داعش» و او زیر لب حضرت زهرا (س)را صدا میزد. هر کس به کاری مشغول بود
قسمت هشتاد و هفتم🌱 «تنها میان داعش» و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :»دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین (ع) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!« و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :»حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!« و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم :»عباس برامون یه نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...« که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :»هیچی نگو نرجس!« میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالاکه آتش غیرتش فروکش کرده بود، الله های دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانه مان فراخ نبود که یکی از رزمنده ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرمانده هان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرمانده ها را در آغوش کشید.
📌 قاسم سلیمانی - ۲۰۱۴: اجازه نمی‌دهم بغداد سقوط کند 💢 بایدن - ۲۰۲۲: برای اوکراین دعا کنیم ما بها و خونبها را یافتیم... جانب جان باختن بشتافتیم... ای حیات عاشقان در مردگی... دل نیابی جز که در دل‌بردگی... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
✍شهید قاسم سلیمانی : اگر کشوری فاقد یک رهبری هوشمند و حکیم و بصیر و آگاه و متقی بود آن ملت شکست می خورد. ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💛•.
عشق را اے کاش زبان سخن بود... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
و سلام بر او که می‌گفت: «من شهادت می‌دهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی‌اش نکرد» •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
تابلو فرش دستبافت خانه همسایه گره۲۵۰ گره رج۳۴۰ رج رج‌شمار۵۰ گره در ۷ سانتی‌مترتعداد گره کل۸۵۰۰۰تعداد رنگ‌ها۵۰ رنگ تعداد رنگ ابریشم۷ رنگ پرداخت فرش و قاب هم باخودم قیمت ۴ میلیون اراک 09189553312
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
تابلو فرش دستبافت خانه همسایه گره۲۵۰ گره رج۳۴۰ رج رج‌شمار۵۰ گره در ۷ سانتی‌مترتعداد گره کل۸۵۰۰۰تعدا
درخواستی یکی از اعضای خوبِ کانال لطفا شماهم در ثواب نشر تو گروه و کانال های مختلف شریک باشید 🙏 ان شاء الله که دیده بشه و بفروش برسه 🌹
اللهم من جعلك شهيدا من ذنب فاعل ای خدایی که از گناهکارها شهید می‌سازی♥️:) •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
پرسیدناهارچۍداریم‌مادر؟! مادرگفت‌باقالۍپلوباماهے ! باخنده‌روڪردبھ‌مادرش‌گفت "ماامروزاین‌ماهیارومیخوریم‌ ویھ‌روزی‌این‌ماهیامارو...💔" چندوقت‌بعد‌تو عملیات‌والفجر ۸ داخل‌اروندرود‌گم‌شد🌊 ودیگرمادرش‌لب‌بھ‌ماهےنزد ... •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
Γ📲🍃•• #استوری| #پروفایل| #خام . . بنویسیــد‌در‌تاریخ‌ما‌غم حاج‌قاســــــــم برایماݩ‌تموم‌نشدنے‌اسٺ"♥️🌱" . . ••حاج‌قاســـم‌ما🍂 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
وَ أَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقالَها زلزال | ۲🌸 گاهی روی دلِ زمین هم چیزی سنگینی می کند .. + چیزی شبیه دلتنگی .. •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
آخرین یادداشت شهید باکری: وقتی کلامی می‌شنوید آن‌را برای عمل کردن بیاموزید و نه برای نقل کردن که راویان همیشه بسیار هستند اما رعایت‌ کنندگان اندکند !!! •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت هشتاد و هفتم🌱 «تنها میان داعش» و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از
قسمت هشتاد و هشتم🌱 «تنها میان داعش» مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه ای دور گردنش و بی دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :»معبر اصلی به سمت شهر باز شده!« ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد :»حاج قاسم بود!« با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده ها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده ها بود و دل او هم پیش حاج قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :»عاشق سیدعلی خامنه ای و حاج قاسمم!« سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :»نرجس! به خدا اگه ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!« و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان کشید :»مگه شیعه مرده باشه که حرف سید علی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه«