eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدجهادمغنیه: اَزانـدوه‌دنیا بـر"اباعبدالله‌"پناه‌ببرید..♥️ •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت سی ام🌱 «تنها میان داعش» صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :»جنگه دیگه عزیزم،
قسمت سی و یکم🌱 «تنها میان داعش» حساب کار را دستش داده بود که به جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :»نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!« و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :»منتظرت میمونم تا بیای!« و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید؛ این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب نیمه شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد. لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده اند. همین کیسه های آرد و جعبه های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته شدن جاده ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند. حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند؛
یک عمر زحمتی کشیده که "ولی" خم به ابروش نیاید..... باورنمی کنی که بعد از رفتنت اقا گریه کرد!😔 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فشاری شدن سفیر اسرائیل در ایران دوران تاریک کاذب زشت کلاغ فرارسیده قراره هر روز اربابش تحقیر بشه امیدوارم اینقدر عمر کنه تا افول کامل امریکا رو ببینه ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
میر طاهر رئیسی وارد مسکو شد ابراهیم رئیسی بدلیل ترس از شکایت برعندازان و خطر دستگیری توسط پلیس اینترپل بدل خود را به روسیه فرستاد این است قدرت برعندازان🙃 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
کجاپیداکنم دیگرشراب‌ازاین طهوراتر؟ بهشت اینجاست، اینجایی که دارم چای می‌نوشم... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
کجاپیداکنم دیگرشراب‌ازاین طهوراتر؟ بهشت اینجاست، اینجایی که دارم چای می‌نوشم... #چهارشنبه‌ها #السلا
بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند: قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥️ علی بن موسی الرضا (ع)
حاج همت میگفت: هرگاه امتداد نگاهت به حرام نرسد شهیدی ... :) •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
شهادت در راه آرمان الهــــــی معشـــوق مــاست! تا به حال شنیده ای عاشق را از معشوق بترسانند؟🌱 •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت سی و یکم🌱 «تنها میان داعش» حساب کار را دستش داده بود که به جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلما
قسمت سی و دوم🌱 «تنها میان داعش» احتمالاً او هم رؤیای وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. به گمانم حنجره اش را با تیغ غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :»کجایی نرجس؟« با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :»خونه.« و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :»عباس میگه مردم میخوان مقاومت کنن.« به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب هایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریه هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به سختی شنیده میشد، پرسید :»نمیترسی که؟« مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :»داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!« و حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه لَه میزد. فهمید از حمایتش ناامید شده ام که گریه اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته دوباره به میدان آمد
رئیس توییت کنم بگم رئیسی ایران رو به روسیه فروخته یا بگم اینا همش دستاورد دولت روحانیه؟ +فعلا یه دو دقیقه صبر کن ببینم چی میشه بعد بت میگم ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوتین در ابتدای دیدار با رئیسی: از طرف من سلام و آرزوی سلامتی برای رهبر معظم ایران را به ایشان منتقل کنید. ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
تحقیر وحشتناک ایران توسط روسیه درحالیکه گل رو میز باید در وسط میز باشد تا فاصله‌ی آن با هردو رئیس جمهور یکسان باشد اما این گل ۳ سانت به سمت پوتین متمایل‌تر است ایران را فروختند بپا خیزید!!! ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
کاخ کرملین حسینیه شد ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
کاخ کرملین حسینیه شد ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
وقتی معتقدی ابر قدرت جهان فقط خداست این میشه که وسط جلسه با رئیس جمهور یکی از قدرتمندترین‌های جهان میری سراغ نماز اول وقت و همین باعث میشه دست خدا یاورت باشه و گره‌های مملکت رو باز کنی
برای دومین بار یک نماز پر معنای دیگر در کاخ کرملین خوانده شد... "بهترین الگو" ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت سی و دوم🌱 «تنها میان داعش» احتمالاً او هم رؤیای وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میس
قسمت سی و سوم🌱 «تنها میان داعش» نرجس! به خدا قسم میخورم تا لحظه ای که من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست قمر بنی هاشم (ع) داعش رو نابود میکنیم!« احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :»آیت الله سیستانی حکم جهاد داده؛ امروز امام جمعه کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه هاشو رسوندم بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. به خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!« نمیتوانستم وعده هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز میخواند :»فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد امیرالمؤمنین (ع) کمر داعش رو از پشت میشکنیم!« کلام آخرش حقیقتاً حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفسهایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر شد و هوای عاشقی به سرش زد :»فکر میکنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!« و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد. فرصت هم صحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام امام حسن (ع) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت
تو جانے ، ولے من تو را بیش از آن دوست دارم . . ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💛•.
سلام امام زمانم🌱 چشم پنجره های خانه مان به در مانده و انتظارت را می کشند نسیمی در گوششان زمزمه می کند روزی تو خواهی آمد ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
سلام امام زمانم🌱 چشم پنجره های خانه مان به در مانده و انتظارت را می کشند نسیمی در گوششان زمزمه
دیروز ڪـربلا و غم غربت حسین امروز یک جهان و غم غربت شما دیروز بی‌وفایی و حالا به لطف ما تمدید می‌شود ز گـنه، غــیبت شما یــآصآحِبَ اَڶزَمـآݩ أدرِڪݩے💔
هر آمدنی رفتنی دارد، جز شهادت!... شھید ڪه شدی میمانی، یعنی خدا نگهت میدارد‌ برای همیشه.... درست مثل تو ..... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
شما به عمل به آنچه می دانید محتاج تر هستی تا به دانستن ِ آنچه نمی دانید🌱. •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
برکت زندگی از گفتن یک یا زهراست بیمه عمر شدم، مادر سادات سلام ... 💫💖 (س)💞 💫💖 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
1_4985600906234953783.mp3
6.33M
🎼مستان سلامت میکنند جــان را غلامت میکنند 🎤حسام الدین سراج ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
بین علمای دهه نودی اختلاف افتاده 😅 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛