eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
844 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
55 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
اَسلامُ‌عَلیک‌یا‌بقیة‌اللّٰه اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌱 شکرخدا‌یادت‌نره....
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌خواهم عکسی بگیرم  از شکل دستانت  از صدای دستانت  از سکوت دستانت  کمی پیش رویم می‌نشینی  تا عکسی محال بگیرم ...؟ شهید علیرضا نوری🌷 قائم‌مقام لشکر۲۷ حضرت‌رسول(ص) شهادت: کربلای۵،شلمچه۱۳۶۵
احب الله من احب حسینا
زندگى پر است از کنایه. زندگی غم دارد تا بدانى شادى چيست، پر سر و صداست تا قدردان سكوتش باشی و نبودن هایی دارد که ارزش بودن ها را بدانى. سلام خوبان صبحتون بخیر😊
شهید والامقام محمد شیخ شعاعی 🌹🕊🌹
🌹 محمد شیخ شعاعی سال ۱۳۳۴ در روستای اختیارآباد واقع در ۱۳ کیلومتری شهر کرمان خانواده‌ای مذهبی، پا به عرصه‌ی حیات نهاد. با پایان تحصیلات دوره ابتدایی و نبود مدرسه راهنمایی برای ادامه‌ی تحصیل به کرمان ‌رفت. 🌹در سال ۱۳۵۳ به دلیل علاقه وافر به اهل بیت و علاقه به ادامه تحصیل علوم دینی وارد حوزه علمیه قم شد و تا کفایتین هم پیشرفت کرد. 🌹در سال‌های پرهیجان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که اختناق ناشی از حکومت رعب و وحشت پهلوی کشور را فرا گرفته بود، با حضور در جلسات مختلف و تجمع‌های مردمی در متن حرکت انقلابیون قرار گرفت به طوری که در تظاهراتی که در قم جهت مراسم شهادت فرزند امام ( سید مصطفی خمینی ) برگزار شده بود شرکت نموده و مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. عمال رژیم او را دستگیر کردند و مورد شکنجه قرار دادند و سپس او را آزاد کردند.مبارزات شهید شیخ‌شعاعی تنها به شهر قم خلاصه نمی‌شد زیرا در واقع او تب و التهاب انقلاب را از قم به جوانان اختیارآباد و روستاهای مجاور منتقل می‌کرد. 🌹با شروع جنگ تحمیلی، شهید شیخ‌شعاعی مانند سایر جوانان ندای رهبر را لبیک گفت و راهی جبهه شد. او چه زمانی ، که در پشت جبهه بود و چه زمانی که در سنگرهای خط مقدم حضور داشت، باعث قوت قلب نیروهای اسلام بود. شهید در عملیات مختلف از جمله والفجر مقدماتی، والفجر یک، شکستن حصرآبادان، عملیات خیبر، آزادی مهران، کربلای یک و کربلای چهار شرکت نمود. 🌹سرانجام در آخرین عملیات یعنی کربلای ۴، شرکت نمود و در پنجم آذرماه ۱۳۶۵ پس از ساعت‌ها مبارزه مداوم، بدن مبارکش آماج گلوله‌های دشمن قرار گرفت و با کوله‌باری از فضیلت راهی منزل و مقصود، مقام قرب الهی شد.
💌 وصیّت نامه شهید محمد شیخ شعاعی: 🌷از همۀ مردم می خواهم تقوای الهی را پیشه خود سازند (ان اکرمکم عندالله اتقکم ) همیشه به یاد خدا باشید و با ذکر خدا دل های خود را آرامش دهید (الا بذکرالله تطمئن القلوب). 🌷به برادران و سروران معظم و ارزشمند طلبه توصیه می کنم که قدر و ارزش خود را بدانند و با غوطه ور شدن در دریای علم و دانش و مکتب الهی ، از سنگرهای فرهنگی دفاع نمایند. 🌷امت حزب الله توجه داشته باشید منحرفین و مغرضین ، مرموزانه سعی می کنند شما را از روحانیت راستین جدا کنند . باید سخت بیدار و هوشیار باشید و با آگاهی توطئه آنها را خنثی سازید و سعی کنید که از روحانیت اصیل خط بگیرید و در جریان مسایل سیاسی باشید. 🌷از مردم شهید پرور و همیشه در صحنه می خواهم که در تمام صحنه ها حضوری فعال داشته باشید . شعائر مذهبی را حفظ و رعایت نمایید. نماز جمعه و جماعات را با شکوه هر چه تمام تر برگزار نمایید. 🌷برادر و خواهر ، دنیا دارفانی است . خدای ناکرده مال و وابستگی های دنیوی ما را از ارزش های معنوی و حیات اخروی دور نسازد. سعی کنید زیاد قرآن بخوانید و دریاد گرفتن قرآن نهایت سعی خود را مبذول فرمایید. 🌷از اختلاف و تفرقه جداً بپرهیزید و اخوت و برادری دینی بین شما حاکم باشد . به خانواده های معظم شهدا احترام بگذارید. 🌷امت حزب الله به خاطر حفظ اسلام و آبروی اسلام مشکلات و سختی ها را تحمل نمایید و با نق زدن موجبات ناراحتی مسئولان خدمتگزار را فراهم نسازید. 🌷به جوان هایی که هنوز در خواب غفلت فرو رفته اند ، توصیه می کنم با مساجد و امور مذهبی ارتباط برقرار کنید ، زیرا سعادت انسان در ارتباط با مسجد و امور مذهبی است . 🌷از یتیمان سرکشی کنید زیرا آنها نیاز به محبت دارند. بیماران را عیادت نمایید و با اخلاق اسلامی با مردم برخورد نمایید و خودسازی را فراموش نکنید
💕 وصیت‌نامۀ شهید بزرگوار، محمد شیخ شعاعی، خطاب به دخترشان ✨به دخترم دروغ نگویید!نگویید من به سفر رفته‌ام،نگویید از سفر باز خواهم گشت، نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد. ✨به دخترم واقعیت را بگویید!بگویید به‌خاطر آزادی تو، هزاران خمپارۀ دشمن، سینۀ پدرت را نشانه رفته‌اند؛بگویید خونِ پدرت، بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش، ریخته شده است. ✨ بگویید موشک‌های دشمن، انگشتان پدرت را در سومار، دست‌های پدرت را در میمک، پاهای پدرت را در موسیان، سینۀ پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را در هویزه، حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله‌اکبر، خون پدرت را در رودخانۀ بهمن‌شیر، و قلب پدرت را در خونین‌شهر پَرپَر کرده‌اند.اما ایمان پدرت در تمام جبهه‌ها می‌جنگد. ✨به دخترم واقعیت را بگویید!بگذارید قلبِ کوچک دخترم تَرَک بردارد، و نفرت همیشگی از استعمار، در آن ریشه بدواند. ✨بگذارید دخترم بداند:چرا عکس پدرش را بزرگ کرده‌اند، چرا مادر دیگر نخواهد خندید،چرا گونه‌های مادربزرگش همیشه خیس استچرا عموهایش محبتی بیش‌از‌پیش به او دارند،و چرا پدرش به خانه برنمی‌گردد. ✨به دخترم واقعیت را بگویید!بگذارید دخترم به‌جای عروسک‌بازی، نارنجک را بیاموزد، به‌جای ترانه، فریاد را بیاموزد، و به‌جای جغرافیای جهان، تاریخ جهان‌خواران را بیاموزد. ✨به دخترم دروغ نگویید!نمی‌خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهان‌خواران باشد.می‌خواهم دخترم دشمن را بشناسد،امپریالیسم را بشناسد،استعمار را بشناسد. ✨به دخترم بگویید من شهید شدم،بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهدای هویزه بیندیشد. ✨سلام مرا به دخترم برسانیدو این اشعار را که نوشتم،برایش نگه‌دارید که بزرگ‌تر شود و خودش بخواند… 📚 کتاب کریمانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__برای قاتلم وصیت نامه عجیب ... به روایت حاج محمدرضا طاهری ✍این وصیت نامه هاا انسان را می لرزاند انسان را بیدار میکند "امام خمینی رحمت الله"
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالگرد تولد شهید مصطفی صدرزاده 🌱 از داییِ مصطفی خواهش کردیم تا او را در هتل المپیک استخدام کنند. دایی اش مدیرعامل آنجا بود و گفته بود ایشان در اتاق مانیتورینگ مشغول به کار شود اما بعد از مدتی بیرون آمد. به او گفتم: باباجان دردسر می خوای بکشی؟ برای چه نماندی؟ هم کار می‌کردی و هم می‌توانستی درست را بخوانی. گفت: چون دایی مدیرعامل بود من را به اتاق مانیتورینگ بردند در حالی که نیروهای آن‌جا هشت سال زحمت کشیده بودند تا به اتاق مانیتورینگ بروند. باید یک نفر را بیرون می کردند تا من به جای او بنشینم این خارج از جوانمردی بود. اگر هم مثل بقیه نگهبانی می‌دادم در حق دایی نامردی کرده بودم چون مردم می‌گفتند نگاه کن به بچه خواهرش رحم نکرده و او را در سرما و گرما جلوی در گذاشته است برای همین بهتر بود از آنجا بروم. تولدت تو آسمونا مبارک قهرمان 🌻 تاریخ تولد: ۶۵/۶/۱۹ 🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید ... بازآئی و برهانیم از چشم به راهی ... شهید عبدالله اسکندری🌷
به هر کوی و هر بزم و هر انجمن سرم خاک پای حسین و حسن پدر در دوگوشم سرود این سخن که ای نازنین طفل دلبند من حسینی بمان و حسینی بمیر امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
👌از عالمی شنیده شده هر روز بهتره صبحها باشه به چهار ملک مقرب خدا سلام بدیم که توی زندگیمون اثر مطلوب و مثبت داره 👇👇👇👇👇 السلام علیک یا حضرت اسرافیل ع السلام علیک یا حضرت جبرئیل ع السلام علیک یا حضرت میکائیل ع السلام علیک یا حضرت عزرائیل ع و براشون صلوات بفرستیم خیلی تو زندگیمون اثر مثبت داره👆👆👆👆 ‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💫 نام و نام خانوادگی: شهید والامقام عباسعلی حکمت پناه نام پدر : احمد محل تولد : اصفهان تاریخ ولادت۱۳۴۲ تحصیلات : دیپلم تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۶ اواخر جنگ محل شهادت: دار خویین نحوه شهادت: شیمیایی با گاز خردل ودر بیمارستان باگاز سیانور شیمیایی شدن مدت عمر: ۲۵سال مجرد محل مزار :  گلستان شهدا اصفهان
✍ زندگينامه شهید عباس حکمت پناه 🌸 راوی : خواهر بزرگوار شهید 🦋جوانی مودب مهربون وکم حرف وشوخ بود مرتب به جبهه می رفت 🌸در آمد خود رو صرف بچه های یتیم ونیازمندان می کرد کمتر میشد برای خودش چیزی بخره 🦋قانع و مظلوم بود. بخشش وگذشت داشت 🌸به سربازی رفت ولی در سه ماه اول آموزشی به خاطر اینکه چشم هاش خیلی ضعیف بود از سربازی معاف شد ولی خودش داوطلبانه به جبهه می رفت... آخرین باری که به جبهه می رفت روبروی در خونه رو نشون داد وگفت اینجا حجله منو می زنن من شهید میشم .🕊🥀 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 وقتی رفت تا ۱۲ روز ازش خبر نداشتیم وقتی با هلیکوپتر به منطقه اعزام میشن همون موقع بمباران شیمایی میشن با گاز خردل بدون اینکه هیچ کدوم پلاک بگیرن وهویت داشته باشن و حتی ماسک داشته باشن... منتقل میشن بیمارستان آنجا رو هم بمباران شیمایی با سیانور زدن که جگرشون از هم می پاشه وچشم هاش کور میشه فرمانده از روی لهجه شون که اصفهانی بوده عباس رو به بنیاد شهید اصفهان می فرستن 💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 مادر م خواب می بینه عباس چشم هاش کور شده وشهید شده صبح آن روز آرام وقرار نداشت وخبری هم از عباس نداشتیم تا اینکه همون روز دوازدهم از بنیاد شهید خبر آوردن مادر می گفت می دونم خبر شهادت عباس رو آوردین بدون اینکه آنها حتی خودشون رو معرفی کنن وقتی دیدمش شیمایی شده بود چشم هاش کور شده بود وسینه اش سبز شده بود جگرش از هم پاشیده بود بوی شیمیایی هنوز بود آروم خوابیده بود😭 🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 موقع خاک سپاری افراد نا شناسی رو دیدیم وقتی پرسیدیم فهمیدیم خانواده‌ های یتیم وفقرا بودن که برادرم کمکشون کرده بودوما نمی شناختیم
🌷 🌷 🌷خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. 🌷‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. 🌷این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. 🌷محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. 🌷سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. 🌷‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها..
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢_اگر داعش به شهر مقدس کربلا می رسید چه می شد؟ ماجرای زن عراقی با شهید سلیمانی چیست که رهبر انقلاب برای ما نقل کرد! ... .