eitaa logo
🌷سردارقلبم🌷
827 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
58 فایل
🕊﷽ 🕊 🦋چشمـان خلیج فاࢪس بارانے شد 🕊حال خـزر از غمے پریشانے شد 🦋از ساعت ابتدایی پࢪ زدنش 🕊نقاش دل همه سـلیمانے شد تبادل @yadeshbekheyrkarbala 🗯کپی به شرط دعای شهادت🥀🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگرد تولد شهید مصطفی صدرزاده 🌱 از داییِ مصطفی خواهش کردیم تا او را در هتل المپیک استخدام کنند. دایی اش مدیرعامل آنجا بود و گفته بود ایشان در اتاق مانیتورینگ مشغول به کار شود اما بعد از مدتی بیرون آمد. به او گفتم: باباجان دردسر می خوای بکشی؟ برای چه نماندی؟ هم کار می‌کردی و هم می‌توانستی درست را بخوانی. گفت: چون دایی مدیرعامل بود من را به اتاق مانیتورینگ بردند در حالی که نیروهای آن‌جا هشت سال زحمت کشیده بودند تا به اتاق مانیتورینگ بروند. باید یک نفر را بیرون می کردند تا من به جای او بنشینم این خارج از جوانمردی بود. اگر هم مثل بقیه نگهبانی می‌دادم در حق دایی نامردی کرده بودم چون مردم می‌گفتند نگاه کن به بچه خواهرش رحم نکرده و او را در سرما و گرما جلوی در گذاشته است برای همین بهتر بود از آنجا بروم. تولدت تو آسمونا مبارک قهرمان 🌻 تاریخ تولد: ۶۵/۶/۱۹ 🌹
چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید ... بازآئی و برهانیم از چشم به راهی ... شهید عبدالله اسکندری🌷
به هر کوی و هر بزم و هر انجمن سرم خاک پای حسین و حسن پدر در دوگوشم سرود این سخن که ای نازنین طفل دلبند من حسینی بمان و حسینی بمیر امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
👌از عالمی شنیده شده هر روز بهتره صبحها باشه به چهار ملک مقرب خدا سلام بدیم که توی زندگیمون اثر مطلوب و مثبت داره 👇👇👇👇👇 السلام علیک یا حضرت اسرافیل ع السلام علیک یا حضرت جبرئیل ع السلام علیک یا حضرت میکائیل ع السلام علیک یا حضرت عزرائیل ع و براشون صلوات بفرستیم خیلی تو زندگیمون اثر مثبت داره👆👆👆👆 ‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💫 نام و نام خانوادگی: شهید والامقام عباسعلی حکمت پناه نام پدر : احمد محل تولد : اصفهان تاریخ ولادت۱۳۴۲ تحصیلات : دیپلم تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۶ اواخر جنگ محل شهادت: دار خویین نحوه شهادت: شیمیایی با گاز خردل ودر بیمارستان باگاز سیانور شیمیایی شدن مدت عمر: ۲۵سال مجرد محل مزار :  گلستان شهدا اصفهان
✍ زندگينامه شهید عباس حکمت پناه 🌸 راوی : خواهر بزرگوار شهید 🦋جوانی مودب مهربون وکم حرف وشوخ بود مرتب به جبهه می رفت 🌸در آمد خود رو صرف بچه های یتیم ونیازمندان می کرد کمتر میشد برای خودش چیزی بخره 🦋قانع و مظلوم بود. بخشش وگذشت داشت 🌸به سربازی رفت ولی در سه ماه اول آموزشی به خاطر اینکه چشم هاش خیلی ضعیف بود از سربازی معاف شد ولی خودش داوطلبانه به جبهه می رفت... آخرین باری که به جبهه می رفت روبروی در خونه رو نشون داد وگفت اینجا حجله منو می زنن من شهید میشم .🕊🥀 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 وقتی رفت تا ۱۲ روز ازش خبر نداشتیم وقتی با هلیکوپتر به منطقه اعزام میشن همون موقع بمباران شیمایی میشن با گاز خردل بدون اینکه هیچ کدوم پلاک بگیرن وهویت داشته باشن و حتی ماسک داشته باشن... منتقل میشن بیمارستان آنجا رو هم بمباران شیمایی با سیانور زدن که جگرشون از هم می پاشه وچشم هاش کور میشه فرمانده از روی لهجه شون که اصفهانی بوده عباس رو به بنیاد شهید اصفهان می فرستن 💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 مادر م خواب می بینه عباس چشم هاش کور شده وشهید شده صبح آن روز آرام وقرار نداشت وخبری هم از عباس نداشتیم تا اینکه همون روز دوازدهم از بنیاد شهید خبر آوردن مادر می گفت می دونم خبر شهادت عباس رو آوردین بدون اینکه آنها حتی خودشون رو معرفی کنن وقتی دیدمش شیمایی شده بود چشم هاش کور شده بود وسینه اش سبز شده بود جگرش از هم پاشیده بود بوی شیمیایی هنوز بود آروم خوابیده بود😭 🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 موقع خاک سپاری افراد نا شناسی رو دیدیم وقتی پرسیدیم فهمیدیم خانواده‌ های یتیم وفقرا بودن که برادرم کمکشون کرده بودوما نمی شناختیم
🌷 🌷 🌷خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. 🌷‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. 🌷این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. 🌷محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. 🌷سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. 🌷‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢_اگر داعش به شهر مقدس کربلا می رسید چه می شد؟ ماجرای زن عراقی با شهید سلیمانی چیست که رهبر انقلاب برای ما نقل کرد! ... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت می‌کنم در ایران دفنم نکنید! اگر شد، ببرند امام رضا (ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی السلام دفن کنند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا هرکی سالمتره؟! چرا بعضیا هرچی‌ظلم بیشتر میکنن وضع مالیشون بهتر میشه و بلا و‌ ندارن؟ 🎥استاد قرائتی
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🖊⃝⃡🍃 سجده شکر چیست و طرز بجا آوردن آن چگونه است؟ 🍃•°✨ ارواحنافداه می فرمایند :  «سجده شکر از واجب ترین و الزامی ترین مستحبات الهی است»‌بهترین اوقات برای بجا آوردن سجده شکر بعد از نمازهای پنجگانه است. 🍂•° حضرت آیت الله کشمیری استاد اخلاق و عرفان بعد از نماز سر را به سجده می‌گذاشتند و می‌گفتند : ✨«الحمدلله» ، سپس گونه ی راست را بر مُهر می‌گذاشتند و سه مرتبه می‌گفتند: ✨«شکرا للّه» ، و سپس گونه ی چپ را بر مُهر می گذاشتند و سه مرتبه می‌گفتند: ✨«استغفرالله» 🍃•°از وی سؤال شد این چه سجده ای است!؟ پاسخ دادند : «حضرت ابراهیم به یاری این سجده خلیل اللّه شد.» 📚روح و ریحان ص۱۷۰ هدیه به لبخند امام زمان عج و علیه السلام    گنه بیفکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ؛ 🌹تماس تلفنی شهید سلیمانی با مادر شهیدان علی و حسین محمدی پور 🌷 حاج قاسم سلیمانی به مادران شهدا ارادت می ورزید و احترام خاصی برای آنان قایل بود. سردار شهید مقید بود (علیرغم گذشت سه دهه از دوران جنگ تحمیلی) چندین نوبت در سال به دیدار خانواده های شهدا برود. چرا حاج قاسم سلیمانی (فرمانده لشکر ثارالله در دوران دفاع مقدس)اینچنین خاضعانه از مادر سالخورده شهیدان محمدی پور دلجویی نموده و با مهربانی با او صحبت می کند؟ ▫️... چون فرمانده مخلص گردان او، شهید علی محمدی پور، تربیت شده چنین مادری ست. لشکر ، در دوران دفاع مقدس، توانست علیرغم کاستی ها و سختی های جنگ؛ دشمن تا دندان مسلح را زمین گیر کند .... و این نبود جز ایمان، اخلاص و از جان گذشتگی رزمنده ها و فرماندهان شاخصی چون: شهیدان محمدی پور، یوسف الهی، عابدینی، حاجبی و ... (ع) -- کرمان
بین خودمان بماند سردار ولی خبر شهادتت چه بی مقدمه قلبم را فشرد چه بی مقدمه عرق سرد روی بدن نشاند چه بی مقدمه اشکمان را جاری کرد و حالا بعدازتو … کاش بعد از تو علی تنها نماند
شهید والامقام حسن نیلیه بروجنی 🕊🌹
زندگی‌نامه: 💫 شهید والامقام حسن نیلیه بروجنی، یکم فروردین 1335 در شهرستان بروجن به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش فردوس نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته هنر درس خواند. معلم بود، ازدواج کرد و صاحب 3 دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و سرانجام در بیست و دوم دی‌ماه 1365 در شلمچه براثر اصابت ترکش به سر، دست و قطع پا شهید شد. مزار وی در روضه الشهدای زادگاهش قرار دارد. روحشان شاد🍃🌹
✍ وصیت‌نامه: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ با سلام بر منجی عالم بشریت مهدی موعود و نایب برحقش حامی محرومان و مظلومان خمینی بت‌شکن و شهدا در خون نهفته انقلاب اسلامی و سلام بر شما عزیزتر از جانم که با ایثار و صبر و استقامتتان مرا یاری کردید تا بتوانم راه رسیدن به معبود خود را هرچه زودتر طی کنم و بتوانم در این جهاد مقدس شرکت کنم. واجب بود که در این جنگ شرکت کنم و راه امام حسین (ع) را ادامه دهم. همسرم مگر شما پیرو زینب نبودی، مگر برای زینب گریه نکردی پس این را بدان که من از حسین (ع) بالاتر نیستم و تو از زینب و بچه‌های من از رقیه و علی‌اصغر گرامی‌تر نیستند. همسرم بارها گفتم که با شعار پوچ و گریه‌زاری بی‌محتوا نمی‌توان گفت مسلمان هستم. باید از خودمان بگذریم. بارها گفتم انسان باید شعار را باشعور توأم کند. نامه شما زمانی به دستم رسید که عازم خط مقدم جهت مقابله با دشمن بودم. همسر عزیزم به تو افتخار می‌کنم چون تو را کاملاً می‌شناسم. سعی نکن خود را عاجز نشان دهی. تو باید بتوانی در مقابل سیل عظیم ناسزاهای دشمن قوی باشی. هیچ‌وقت عجز و ناله نکن زیرا من همیشه نظاره‌گر اعمال شما هستم. این انقلاب با خون به وجود آمده و با خون باید از آن محافظت نمود. راه امام راه روشن اسلام است و وظیفه ما است در این راه قدم مثبت برداریم.   در آخر از مادرم می‌خواهم که بعد از شهادت من گریه و زاری نکنید. چون گریه و ناتوانی شما دشمن را خوشحال می‌کند. در آخر از پدر و مادر و همسرم، دوستان و آشنایان می‌خواهم که مرا حلال کنید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سوز عشقند شهیدان راهیان کوی یارند شهیدان عاشق و خونین تبارند 🌷زیارت‌نامه شهدا🌷 ✨ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم✨ 《اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.》 ♻️ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ♻️ ✨اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم✨
🔻 دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. 🌷 صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🌹 زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده.