eitaa logo
65 دنبال‌کننده
319 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرموده است: دریکی از سال‌ها، یزید -لعنة الله علیه- به‌قصد انجام مراسم حج خانه خدا، عازم مکه معظّم شد. در مسیر، وارد مدینه شد. بعد از استقرار در شهر، مأموری را فرستاد تا یکی از مردان قریش را نزد وی بیاورند. وقتی آن مرد را نزد یزید آوردند، یزید به او گفت: «آیا تو اعتراف و اقرار می‌کنی بر این‌که تو بنده من هستی و اگر من مایل باشم و می‌توانم تو را بفروشم، یا غلام خود گردانم.» آن مرد قریشی گفت: «ای یزید! به خدا سوگند، تو و پدرت بر طایفه قریش هیچ برتری و فضیلتی نداشته‌اید؛ همچنین اسلام من حتماً از تو، بهتر و برتر خواهد بود، بنابراین چگونه به آنچه گفتی، اعتراف و اقرار کنم.» یزید با شنیدن این سخن، خشمگین شد و گفت: «اگر اعتراف نکنی، دستور قتل تو را صادر می‌کنم.» مرد گفت: «همانا کشتن من از قتل حسین بن علی علیهماالسلام مهم‌تر نیست.» 🔴پس دستور قتل و اعدام او را صادر کرد؛ سپس دستور داد تا حضرت سجاد، امام زین‌العابدین علیه السّلام را نزد او احضار کنند. وقتی آن امام مظلوم علیه السّلام را آوردند، یزید همان سخنانی را که به آن مرد قریشی گفته بود، به حضرت سجاد علیه السّلام، نیز بازگو کرد. حضرت در مقابل فرمود: «اگر اعتراف و اقرار نکنم، آیا همانند آن مرد، دستور قتل مرا هم صادر می‌کنی؟» یزید ملعون پاسخ داد: «آری» امام علیه السّلام چون چنین دید، فرمود: «من از روی اضطرار و ناچاری تسلیمم و به آنچه گفتی اقرار و اعتراف می‌کنم، و تو هم هر خواهی انجام بده.» یزید خبیث هم گفت: «تو با این روش، حفظ جان خود کردی و از کشته شدن نجات یافتی، پس تو آزادی.». علیه‌السلام @Fanus_AliFarahani