eitaa logo
کانال سید علاءالدین
67 دنبال‌کننده
78 عکس
11 ویدیو
15 فایل
اطلاع‌رسانی در امور روستای امام‌زاده علاءالدین و انجام هماهنگی‌های محلی برای پیشبرد اهداف متعالی اهالی محترم و معزز و...
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت اول): ورود جمع‌گرایانه (یارگیری) بنده به مسائل این روستا از زمانی آغاز شد که احساس کردم فتنه‌ای علیه سادات حسینی و موسوی روستا در حال شکل‌گیری است و نخستین هشدارم به عموزاده‌هائی بود که هنگام گچ‌کاری خانه آ.سید سیف‌الله دور هم جمع شده بودند و باهم چایی می‌خوردیم. قبل از آن نگاهم به مسائل روستا فردی بود و چندان کاری به حرکت جمعی و نیز مسائل جمعیتی روستا و رویکردها و کارکردهای آنها و همچنین تهدیدهای اوقاف، زمین‌خوارها و لوطی‌خورها و حفارهای آن نداشتم. آن‌زمان هیچ اطلاعی از درگیری همزمان اخوی (آ.سیدمیرشجاع‌الدین) هم با اوقاف نداشتم. تا اینکه ایشان سالها بعد بمناسبت مراسمی که قرار بود برای گرامیداشت روز یا هفته وقف با حضور مقامات شهرستانی در محوطه امامزاده برگزار شود، مرا در جریان گذاشتند و درخواست کردند که بنده به جای ایشان صحبت کنم. آن مقطع، پسر ایشان (سیدمیرحامدحسینی) دهیاری روستا را بر عهده داشته و قرار بود که ۱۰ دقیقه در مراسم صحبت کنند و لذا متنی را آماده کرده بود که از بنده خواستند تا مفاد آن را حفظ کرده و ظرف ۱۰ دقیقه ابراز نمایم. ولیکن بنده نوشته ایشان را رها کرده و حدود نیم‌ساعت عمدتا برداشت و احساس خاص خود را بدون تعارف و خیلی صریح و بدون ملاحظه بیان کردم که باعث ناراحتی همگان از جمله اخوی و خواهرم و بویژه قهر جناب آقای احمد داودی از بنده شد! حدس بنده کاملا درست بود و بعد از آن، پشت‌پرده‌های ماجرا یکی یکی عیان و نیمه‌عیان گردید و گفته‌های بنده هم کم و بیش یکی یکی بر همگان ثابت گردید. جزئیات ماجرا را بعدا توضیح خواهم داد. در هر حال، لازم می‌دانم بدینوسیله یافته‌های خود از این قضایا را مفصلا به استحضار کل اهالی عزیز روستا برسانم و امیدوارم با دقت آن‌ها را در نزد خود تحلیل کنید و چنانچه در جایی دچار اشتباه هستم، تذکر دهید تا دیدگاه خود را اصلاح نمایم ان‌شاءالله و اما بعد؛ مرحوم ابراهیم انصاری، آخرین بازمانده از نسل متولیان دو دانگ امامزاده بود که در حاشیه همین روستا فوت کرد. لطفاً اگر کسی تاریخ دقیق و چگونگی فوت او را می‌داند اطلاع دهد. ورود اداره اوقاف قزوین (و بعدا بوئین‌زهرا؟) به تولیت دو دانگ موقوفه امامزاده علاءالدین، از زمان همان مرحوم آغاز شده بود و او در سالهای آخر عمر خود، تولیت خود را از دست داده بود. اولین پرداختی مستأجرین دو دانگ امامزاده به اوقاف چه سالی صورت گرفت؟ اگر کسی اطلاع یا مدرکی دارد، لطفا اطلاع بدهد. اداره اوقاف بر چه اساسی با مستأجران امامزاده، قرارداد استیجاری بست؟ با چه کسانی؟ به چه میزانی؟ و چرا اهالی ترجیح دادند یا پذیرفتند که بهره پرداختی خود را بجای آقای انصاری به اداره اوقاف بپردازند؟ مرحوم انصاری در آن تغییر و تحول چه نقشی داشت؟ بنده هنوز جواب دقیقی برای این سؤالات ندارم بجز اینکه کدخدای وقت روستا (آخرین کدخدای قبل از انقلاب) نقش مؤثری داشته است. مفهوم این حرف آنست که؛ باز شدن پای اداره اوقاف به این روستا در زمان مرحوم اوستا عباس حسن‌آبادی بوده است. اما بر بنده هنوز معلوم نشده که مباشر اصلی قضیه چه کسی/کسانی بوده‌اند؟ این را هم شنیده‌ام که سرآغاز ورود اوقاف به این روستا سال ۱۳۴۸ بوده است. ضمنا آن مرحوم علاوه بر کدخدا بودن، حدود یک‌سوم دو دانگ امامزاده را هم در اجاره خود داشته است (که ظاهراً فرزندان او هم همان میزان را در اختیار دارند) و همین دو نکته کافی بوده تا آنمرحوم با اوقاف طرف حساب شود. چنانچه کسی، اطلاعات دقیق‌تر و صحیح‌تری دارد لطفا ارائه دهد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۲): در همان مقطع، گزارشی هم در این روستا برای اداره اوقاف تنظیم می‌شود که طی آن ادعا شده؛ سادات روستا بعنوان مالکان چهاردانگ آن، از این روستا کوچ‌ کرده و رفته‌اند و صرفا تعداد قلیلی از مستأجرین دو دانگ و احیانا یکی دو نفر از سادات در آن حضور دارند! این گزارش نیمه‌دروغ بعدا باعث می‌گردد که اداره اوقاف بوئین‌زهرا، تصاحب حقوقی کل روستا را دنبال نماید که با اظهارات آ.سیدمیرشجاع، اقدام مذکور در نیمه دهه هفتاد متوقف می‌شود که کمّ و کیف آنرا در ادامه گزارش خود، توضیح خواهم داد. باز هم تأکید می‌کنم که مطمئن نیستم، کلیه اطلاعات بنده از این روستا و تاریخچه آن، دقیق و صحیح باشد فلذا یافته‌های خود را دائما به اشتراک گذاشته و خواهم گذاشت تا اصلاح و تکمیل گردند وگرنه قادر به حل صحیح مشکلات متعدد آن نخواهیم شد. با توجه به شناختی که از زیرکی و سیّاس بودن مرحوم اوستاعباس سراغ داشتم، بر این پندار هستم که آن‌مرحوم، در راستای احتمالاً چانه‌زنی برای پرداخت کمتر بهره متعلق به دو دانگ امامزاده از طرف اهالی به اوقاف (که البته خودش هم ذی‌نفع بوده است) اداره مذکور را دعوت به کارشناسی می‌کند در فصلی که اهالی روستا در آن حضور ندارند و کارشناس اعزامی هم تأیید می‌کند که روستا تقریبا خالی از سکنه است! بدینوسیله آن مرحوم، اداره اوقاف را متقاعد می‌کند که این روستا فاقد ارزش اقتصادی است و لذا لزومی ندارد که بهره سنگینی از مستأجرین دو دانگ اخذ شود. علت ناچیزی پرداختی مستأجرین به اوقاف هم ناشی از همان تدبیر هوشمندانه اوستا بوده است و در واقع همه مستأجران مدیون زیرکی او هستند که قصد خیر برای اهالی بویژه زارعین دو دانگ داشته است. ولیکن آن گزارش و صورتجلسه ذی‌ربط که به امضاء تعدادی از اهالی آن زمان، رسیده است، بعدا تبدیل به حربه‌ای برای اداره اوقاف علیه اهالی بویژه سادات محترم می‌گردد که متعاقبا توضیح خواهم داد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۳): در قسمت‌های پیشین، اشاره کردم که زمان و نحوه ورود اداره اوقاف بوئین‌زهرا به این روستای موقوفه، هنوز بر بنده مکشوف نیست ولیکن می‌توان چندین حدس و گمان را مورد توجه و بررسی قرار داد. این مسئله از آنجهت اهمیت دارد که بنظرم از موارد اختلاف‌انگیر و تفرقه‌آفرین این روستا گشته است و هر کسی دیگری را متهم می‌کند و طعنه می‌زند وگرنه قاعدتاً نباید دنبال نبش قبر باشیم. مواردی که در این خصوص به ذهن بنده می‌رسد: ۱) اداره اوقاف رأسا در صدد تحقیقات میدانی برآمده و با مشاهده گنبد و بارگاه مذهبی در این روستا سراغ این روستا آمده و کاشف بعمل آورده است که اینجا موقوفه است. ۲) آخرین متولی امامزاده (مرحوم ابراهیم انصاری) خودش یا بستگانش و یا مخالفانش به اداره اوقاف گزارش داده و زمینه ورود اوقاف را ایجاد کرده‌اند. ۳) کسی یا کسانی از مستأجران دو دانگ موقوفه امامزاده علاءالدین که نتوانستند با تولیت ابراهیم انصاری کنار بیایند و گمان کردند که اوقاف وارد شود بهتر است، نقش‌آفرین بوده‌اند. ۴) مستأجران همیشگی دو دانگ امامزاده، رقبائی داشته‌اند (اعم از اهالی این روستا یا روستاهای همجوار) که با مراجعه به اوقاف خواستار واگذاری آب یا زمین‌های دو دانگ امامزاده به آن‌ها بوده‌اند و لذا پای اوقاف را به این روستا باز کرده‌اند. ۵) از آن‌جا که حدود ۵٪ اراضی روستای همجوار (نیریج) موقوفه شده و پای اوقاف به آنجا باز شده است، بالتبع این روستا هم مورد توجه و بررسی وقفی قرار گرفته است. با توجه به این احتمالات پنج‌گانه‌ای که به ذهن بنده خطور کرده، لزومی ندیدم که از این جهت دنبال قاتل بروسلی بیافتم! ولیکن این مسئله اهمیت دارد که وقفنامه‌های محل بحث، چگونه به دست اوقاف افتاده است؟! فرض می‌کنیم که ورود اوقاف به این موقوفه، تصادفی بوده است ولیکن به دست آوردن وقفنامه‌ها نمی‌تواند تصادفی باشد. لذا در این خصوص هم چند احتمال می‌تواند قابل توجه و بررسی باشد: ۱) اداره اوقاف، آخرین متولی (انصاری) را احضار و خفت‌گیری کرده و وقفنامه‌ها را از او گرفته است. ۲) نسخی از وقفنامه‌ها در اختیار مستأجرین دو دانگ بوده و کپی آن‌ها را به اوقاف داده‌اند تا با ورود اوقاف، از شر مرحوم ابراهیم انصاری یا رقبای داخلی خود در دودانگ خلاص شوند. ۳) نسخی از وقفنامه‌ها در اختیار برخی از سادات روستا بوده است و با ملاحظه عدم رسیدگی متولی به امور امامزاده، کپی آنها را به اوقاف داده‌اند تا شاید اوقاف قزوین به داد این امامزاده برسد تا بهتر رسیدگی شود. بنده مجال پیگیری جواب این سؤال را هم ندارم و برایم چندان هم مهم نیست بجز تذکر این نکته که در بین مدارک پدری ما ظاهراً هیچکدام از وقفنامه‌ها وجود نداشته است و لذا دادن کپی آن‌ها به اوقاف حداقل توسط هیچکدام از اعضای خانواده بنده صورت نگرفته است و در این مسئله، اتهام بعضی‌ها به آ.میرشجاع‌الدین وارد نیست. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۴): شاید مهمتر از «نحوه ورود اداره کل اوقاف قزوین» و «نحوه دست‌یابی اوقاف به وقفنامه‌ها»، مسئله «آغاز حساسیت اداره اوقاف» به موقوفات این روستاست که باید مورد توجه قرار بدهیم! فرض می‌کنیم که اداره اوقاف قزوین، در دهه چهل، تولیت موقوفه دو دانگ امامزاده را بر عهده گرفته و در دهه پنجاه، با تدبیری که کدخدای وقت بخرج داده، اداره اوقاف چندان اهمیتی برای این روستا قائل نشده است و پیگیری امور آن در اولویت‌های اول و حتی دوم آن اداره هم نبوده است. ولیکن در دهه هفتاد (در قضیه احداث سد خاکی جنوب‌شرقی روستا)، شاخهای اداره اوقاف نسبت به موقوفه این روستا تیز می‌شود! زیرا تلاش اهالی برای احداث سد خاکی، نشانه آنست که این روستا (بر خلاف گزارشات داخل پرونده) متروکه نیست و احتمالاً کدخدای روستا اداره قزوین را فریب داده است! از زمانی که اهالی روستا تصمیم می‌گیرند، سد دلیک‌لی‌قیه را با استفاده از وام دولتی، احداث نمایند و وقتی که آ.سیدمیرشجاع‌الدین (بعنوان رئیس شورا یا به عنوان دهیار؟) به بانک عامل وام (بانک کشاورزی؟) مراجعه می‌کند، رئیس شعبه مربوطه با دیدن کلمه امامزاده در مدارک ذی‌ربط، احتمال می‌دهد که اداره اوقاف هم باید در جریان باشد فلذا متقاضی را به اداره اوقاف ارجاع می‌دهد و آقای میرشجاع‌الدین به اوقاف (قزوین؟) مراجعه می‌کند. البته جزئیات و علل این مراجعه را ایشان باید خودشان توضیح بدهند ولیکن تا جائی که بنده مطلع شدم، قضیه از این قرار بوده که، اداره اوقاف متعجب می‌شود و می‌پرسد (قریب بدین مضمون)؛ مگر روستای شما متروکه نیست؟! و می‌افزاید که تعیین تکلیف این موقوفه را به دادگاه فرستاده‌ایم تا دستور قضائی صادر شود که ششدانگ روستا به علت ترک روستا توسط موقوف‌علیهم به تملک اداره اوقاف در آید. آقاسیدمیرشجاع متقابلا توضیح می‌دهد که؛ این روستا نه تنها متروکه نیست بلکه با مردمانی بیش از پیش در صدد توسعه آبادانی روستا هستند و لذا نیازمند احداث این سد خاکی شده‌اند تا آب شرب و کشاورزی خود را بهتر مدیریت نمایند. این توضیحات ظاهراً باعث توقف پیگیری قضائی اداره اوقاف در امر تملک کامل روستا می‌گردد و بالتبع اداره مذکور در صدد تکمیل تحقیقات محلی خود بر آمده و بعدها (بعد از فرایندی محرمانه)، طی نامه‌ای خواستار توضیحاتی می‌گردد که اولین مکاتبه رسمی اداره اوقاف با این روستا به شمار می‌رود که در سال ۱۳۹۵ صورت گرفته است. نخستین پاسخ آ.سیدمیرشجاع‌الدین به اولین نامه اوقاف، حائز توجه و اهمیت است که متن آنرا عیناً در این‌جا (قسمت‌های بعدی) به اشتراک می‌گذارم تا نوبت برسد به مکاتبات بعدی. در ماجرای برقراری اولین ارتباط آ.سیدمیرشجاع‌الدین با اداره اوقاف که از اخوی استعلام گرفته بودم، ایشان در دو مرحله جوابگوئی، دو مقطع را بخاطر آوردند که هر دو مورد را عیناً بشرح ذیل باشتراک می‌گذارم: جوابیه اول آ.سیدشجاع به استعلام بنده: «سلام. اولین ارتباط من با اوقاف برمیگرده به سال ۱۳۷۵ که در پی درخواست وامی از بانک کشاورزی بابت تکمیل و افزایش ٱب بند خاکی، که طی نامه ای از بانک در مورد متعهدین باز پرداخت وام مورد نظر، نامه‌ای را به من داده و من پس از مراجعه به اوقاف و پس از دیدن پوشه روستا مسئول مربوطه اعلام کرد؛ فقط میتواند فتوکپی از لیست زارعین روستا را بدهد، و من اعلام کردم [پس؛ لیست] سادات روستا [کو]؟ گفت : سادات مالکین هستند و من نمیتوانم به شما بدهم. که وقتی شناسنامه ام را نشانش دادم ، بعنوان فرزند یکی از مالکین، یک برگ کپی از بنچاقی (که دیده‌اید) گرفتم و پس از بیست سال راز اخذ این بنچاق را که کل سادات حتی برگی مبنی بر داشتن حتی فتوکپی‌ای از چنین بنچاقی را نداشته‌اند، و من تکثیر کرده و به تعدادشون داده‌ام.» جوابیه دوم آ.سیدشجاع به استعلام بنده: «باسلام. در مورد ارتباط با اوقاف، بار اول (فکر کنم) در تابستان سال ۱۳۷۶ باشد. احمد داودی [بعنوان امین اوقاف یا امامزاده] از من [بعنوان دهیار] به اوقاف شکایت کرده بود که در قسمت شمالی امامزاده (جلوی خونه سیداشرف و مرحوم حاج‌یوسف‌ٱقا) با ایجاد جوبی ساختمان امامزاده را به خطر انداخته‌ام! ظهر بود و زنگ خونه مارو زدند، وقتی درب را باز کردم با فردی چاق و پسری لاغر قدبلند و احمد داودی مواجهه شدم. وقتی جریان را پرسیدم، رحمانی خودشو معرفی نموده و جریان شکایت احمد را مطرح کرد. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۵): ادامه جوابیه آ.سیدمیرشجاع‌الدین: ... به طرف امامزاده رفته و جوی ٱب را نشان داده و گفتم؛ این ٱقا حدود ۱۰ ساله به این ده اومده و خبر نداره، این جوب بیش از دویست ساله اینجا است ، و تمامی این درختها و باغها توسط ٱبی که از این جوب برده شده بوجود ٱمده، و به [آقامحمد] جعفر اشاره کرده گفتم این ٱقا که اینجا ایستاده پدر زن این فرده که صداش در نمیاد. و چرا سکوت کرده باعث تعجبه! و رحمانی در جواب گفت: این داودی پدر منو در ٱورده از بسکه مکررا مراجعه میکند.» (منظور اخوی از جوی‌آب «قسمت شمالی»، قسمت جنوبی عمارت امامزاده است. از اخوی خواسته بودم، جزئیات بیشتری را برایم توضیح بدهد که متون زیر را برایم نوشتند. آن‌ها را هم عیناً به اشتراک می‌گذارم): 👇👇👇 اولین توضیحات تکمیلی اخوی: 👇 «در برنامه بزرگداشت امامزاده‌ها (سال ۷۵)، وقتی اعلام شد که اتفاقاتی افتاده و مستاجر امامزاده زمینهای امامزاده را به افرادی واگذار، حفر در دو نقطه ساختمان و سپس پر کردنش، وجوه دریافتی نذورات مردم توسط احمد داودی، و اعلام حساب شخصی برای واریز وجوه جهت مرمت امامزاده و... اتفاق افتاده است، احمد داودی همانروز، شب در مسجد با من برخورد نموده و اعتراض کرد. و یکهفته پس از این جریان در دو برگ نامه سربرگ دار رسمی اوقاف در پاکت جداگانه خطاب به من ٱورد که در یکی از ٱن درخواست نموده بود نام فردیکه شماره بانک شخصی خودش را جهت دریافت وجوه اعلام کرده اعلام کنم، که من در نامه‌ خودشان، احمدداودی را با تاریخ و ساعت و دقیقه اعلام و طرف بانک مربوطه را اعلام کردم. در جواب نامه دوم که اعلام کرده بود: سادات از این روستا هجرت کرده و بر اساس اعلام وقفنامه (جعلی) دیگر سادات ساکن روستا در این روستا نمیتوانند بمانند. و از من خواسته بود که رفتگان از این سادات را معرفی کنم. و در جواب این نامه طی سه صفحه با خط خودم جوابیه‌ای نوشته و بهمراه سه نفر دیگر به سازمان رفته و به رحمانی رییس وقت ارائه نمودم، وقتی پوشه امامزاده رو ٱوردند و باز کردند در داخل پوشه «تایپ شده وقفنامه جعلی» بود و از بنچاق سادات و لیست زارعین اثری نبود. و وقتی من کپی بنچاق سادات را نشان دادم، تقریبا میشود گفت که (یکه خوردند)! سئوال این بود که این بنچاق و وقفنامه را از کجا ٱورده‌ای؟ وقتی گفتم: قبلاً از خودتان گرفته بودم، متعجب شده بودند. و بنظر می‌اومد از اینکه کسی یا کسانی این اوراق را از داخل پوشه امامزاده در ٱورده‌اند بی‌خبر بودند! وقتی من کپی بنچاق و لیست زارعین را نشان دادم، رحمانی رییس به طاهرخانی معاونش میگفت: بابا اینا که سند دارند!! پس اونا چی میگن؟! این جملات را در موقعی گفت که ما چهارنفر مشغول گفتگوی خودمان بودیم، ولی من حواسم به رحمانی بود و این کلمات را شنیدم. بهر حال جوابیه نامه‌های اوقاف را ارائه داده و جلسه را درحالی ترک کردیم که رحمانی در حالت گنک و گیج شده بود. پس از تبادل نامه اولی، فکر کنم یک هفته بعد (تاریخ نامه‌ها در نزد خودت هست)، حسن پسر اوستاعباس نامه‌ای در پاکت دربسته در جلوی خانه مرحوم حاج یوسف ٱقا به من داد که وقتی دیدم از اوقافه به حسن گفتم؛ حسن دارید شلوغ میکنید، این کارهای شما به جاهای باریک خواهد کشید! حاج یوسف‌ٱقا گفت: حسن! شما در رفتن به تهران یکساعت در اوقاف بویین زهرا میرید، در برگشت از تهران سر راه دوساعت در اوقاف مینشینید، شما در اوقاف بویین زهرا دارید چه غلطی میکنید؟! حسن گفت: من هیچ کاری ندارم، این احمد داودیه که به اونجا رفت و ٱمد میکنه. بهرحال وقتی نامه را خوندم (همان نامه ۶ بندی که نزد شماست), طی نامه‌ای ۵ صفحه‌ای تایپ نموده و با امضای چندین نفر و تائید ٱن با امضاء و ممهور به مهر رسمی دهیاری خودم شخصا به رحمانی در اوقاف ارائه داده و در خواست جواب نامه کردم. که هنوز پس از ۶ سال جوابی نتوانستند بدهند. و این نشاندهنده عدم تعادل در مدیریت (حداقل) این شعبه اوقاف میباشد. البته به پسر عابدین گفته بودند برای سادات این روستا بهتر است که این نامه را پس بگیرید که من گفتم به هیچ بهانه‌ای نامه را پس نگیرند، در عوض اصرار در اخذ جوابیه داشته باشند، که تا بحال اتفاق نیافتاده است! این مراحل ارتباط با اوقاف بوده است. البته در تمام این مراحل تنهای تنها بودم و کمک فکری یا عملیی نداشتم. حالا باتوجه به این مراحل اگر سئوال خاصی داشتی تا جائیکه یادم باشه توضیح خواهم داد. والسلام.» دومین توضیحات تکمیلی اخوی:👇 «پس از روز بزرگداشت امامزاده و جریان صحبتهای شما ، احمد داودی همان شب در مسجد با من حسابی دعوا کرد ... که چرا خودت حرف نزدی و داداشت صحبت کرد؟! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۶): ادامه جوابیه آ.سیدمیرشجاع‌الدین:👇 ... یک هفته بعد [احمد] دوتا پاکت دربسته از اوقاف برای من ٱورد که در یکیش خواسته شده بود؛ فردی که شماره بانکی خودشو برای واریز اهدایی برای مرمت و بازسازی امامزاده اعلام نموده کیست؟! در نامه دوم اعلام شده: طبق وقفنامه؛ سادات از اینجا هجرت نموده و دیگر نباید مالکیت داشته باشند. که جوابیه‌ای سه صفحه‌ای با خط خودم تنظیم نموده و اثبات کرده بودم که؛ هیچوقت سادات از این روستا هجرت نکرده‌اند. به همراه سه نفر دیگر به اوقاف مراجعه و در ٱنجا پس از مشاهده پوشه خالی از اسناد (بغیر از متن تایپ شده وقفنامه جعلی!)، سئوال کردم پس چرا پوشه ما خالیه؟! گفتند؛ چیزی غیر از این ندیده‌ایم. پس از صحبتهای زیاد که چطور شده به بایگانی شما دستبرد زده شده و چه کسی زده؟! جوابی نداشتند، و وقتی من کپی بنچاقها رو نشان دادم، با تعجب سئوال کردند: شما چگونه این کپی‌ها رو بدست ٱورده‌اید؟! گفتم از داخل پوشه شما و از کارمند شما اخذ کرده‌ام. یک هفته بعد از جریان قبلی، حسن شورا نامه‌ای در پاکت دربسته از طرف اوقاف ٱورد که در ۶ بند مزخرفات قبلی (که سادات از این روستا هجرت نموده و نتیجتا املاکی بهشان تعلق نمیگیرد و...) که در جواب ٱن نامه ۵ صفحه‌ای تایپ شده را خودم شخصا به رحمانی تحویل داده و جوابیه خواستم که تاکنون نداده‌اند. و به پسرسیدعابدین گفته بودند: این نامه به ضرر سادات است، این را پس بگیرید. که گفتم اکیدا حق ندارید پس بگیرید. بلکه اصرار کنید جوابیه را بگیرید. متاسفانه در این مراحل درگیری با اوقاف همیاری نداشته‌ام و بیشتر مشغول ٱبادانی روستا، اعم از خیابان‌کشی، پل‌سازی، جدول‌بندی و... بودم. اگه سوالی دیگر باشه توضیح خواهم داد. والسلام.» (پایان) چند نکته مهم (قابل اصلاح): وقتی به مستأجرین امامزاده اشاره می‌کنیم، آنها عبارتند از: ۱) پسران مرحوم آقامحمودعلی داودی ۲) پسران مرحوم آقاحسین‌علی داودی ۳) پسران مرحوم آقایداله حسن‌آبادی داودی‌ها تقریبا همزمان با سادات (از حدود ۱۲۰۰ قمری)، ساکن این روستا شده‌اند(؟) ولیکن حسن‌آبادی‌ها از حدود ۷۰ سال قبل(؟) وارد این روستا شده‌اند) ولیکن هر دو گروه مذکور ظاهراً از سال ۱۳۶۳ با اوقاف قرارداد بسته‌ و طرف حساب اداره اوقاف شده‌اند و اراضی دو دانگ امامزاده را بصورت مساوی در اختیار خود دارند! سایر اهالی (غیرساداتی از داودی‌ها، حسن‌آبادی‌ها، میرزائی‌ها و...) زمینی ندارند و اگر املاک یا زمینی هم در اختیار داشته و دارند، عمدتاً خریداری کرده‌اند و همچنان هم در حال خرید هستند! و بخشی هم ارثیه مادریشان است. ظاهراً اراضی «مشهدی ابراهیم» (یکی از مستأجرین که این روستا را ترک کرده)، به حال خود رها شده بود، با وساطت مرحوم شیخ زین‌الدین شریعتی به تازه‌واردی بنام «مشهدی یداله حسن‌آبادی» (حدوداً در دهه ۱۳۲۰؟) واگذار می‌گردد که مرحوم اوستاعباس آهنگر یکی از پسران او بود. فلذا ارتباط اینها با متولیان دو دانگ موقوفه از قدیم امری کاملا عادی بوده است. نخستین مکاتبه موجود بین اوقاف و اهالی این روستا، به سال ۱۳۶۲ برمی‌گردد که قزوین هنوز استان نشده بود و با توابع خود از جمله آوج، زیرمجموعه استان زنجان به شمار می‌رفته است. در نامه مذکور از داودی‌ها (فرزندان مرحوم آقا محمودعلی و...) خواسته شده است که بهره مالکانه دو دانگ موقوفه امامزاده را به ابراهیم انصاری تحویل دهند! لذا می‌توان نتیجه گرفت، انصاری؛ آخرین متولی و اولین امین اوقاف بوده است. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۷): اصلاحیه: ۱) در قسمت‌های پیشین این سلسله گفتار، اشاره کردم که اولین مکاتبه اوقاف با این روستا در سال ۱۳۹۵ بوده است اما این مطلب بنده، اشتباه بود و لازمست تصحیح شود. ضمن تشکر از عزیزانی که در تکمیل این مباحث، همکاری می‌کنند، لازمست اعلام کنم که اولین نامه رسمی اداره اوقاف با اهالی این روستا، در سال ۱۳۶۲ صورت گرفته است که اداره کل حج و اوقاف زنجان از مرحوم آقا محمودعلی داودی درخواست کرده تا بهره مربوط به دو دانگ را جمع‌آوری و تحویل آقای ابراهیم انصاری بنماید. و در سال ۱۳۶۳ هم اولین قراردادهای مستأجرین دو دانگ با اداره حج و اوقاف منعقد شده است. آن مقطع شهرستان قزوین از توابع استان زنجان بوده است و سازمان اوقاف هنوز مستقل نشده است. ۲) مرحوم اوستاعباس حسن‌آبادی قبل از آمدن به این روستا ظاهراً در تهران، آهنگری داشته است. فلذا بر خلاف سایر مستأجرین به گویش فارسی، احاطه داشته و بهتر از بقیه می‌توانسته با دست‌اندرکاران اوقاف قزوین صحبت و ارتباط قوی‌تری برقرار نماید. ۳) پدر بنده هم بلحاظ روحانی و اهل مطالعه بودن، به زبان فارسی مسلط بوده است. فلذا بسیاری از مقاوله‌نامه‌ها و مبایعه‌نامه‌ها و حتی عقدنامه‌ها و سایر مکاتبات اهالی این روستا و بعضا روستاهای همجوار را هم انجام می‌داده و بعضا امانت‌دار آنها هم بوده‌اند. و عجیب است که در میان مدارک فراوان باقیمانده از پدر از جمله وصیت‌نامه مرحوم سیدحسن‌بابا (پدر بزرگ پدر ما) و شجره‌نامه سادات حسینی، هیچ نسخه‌ای از وقفنامه‌های اصلی و جعلی را در اختیار نداشته است! شاید کسی گمان کند که وقفنامه‌ها از صندوقچه پدری ما (زمانی که خانه او در غیاب او در اختیار اولین معلم روستا قرار می‌گیرد)، به سرقت رفته باشد ولیکن بنده این احتمال را ضعیف می‌دانم. زیرا سارق می‌توانست همه مدارک از جمله وصیت‌نامه بسیار قدیمی معمار بقعه مبارکه را هم به سرقت ببرد که مدرک مهمی است. ضمناً در وصیت‌نامه مرحوم سیدحسن‌بابا (اولین ولد موقوف علیه اول؛ مرحوم سیدمحمدرضا حسینی و اولین وصیت‌نامه در موضوع املاک و اراضی این روستا) در عبارت «... دو دانگ ملک و باغات که در ... تصرف این‌جانب (که جناب آقاسیدحسن است) بعد از فوت من چهار نفر برادر که آقاسید اشرف، آقاسید محمدعلی، و سید حبیب‌اله و سید یداله هستند، قسمت نمایند با همدیگر» هیچ اشاره‌ای به موقوفه بودن دو دانگ سادات حسینی نکرده است و تصریح کرده که «در تصرف این‌جانب است». این وصیت‌نامه در سال ۱۳۰۱ قمری تحریر شده است. یعنی دو سال بعد از تنظیم صورتجلسات سه‌گانه ملاعبدالجواد موسوم به وقفنامه‌های ادعائی. عبارت توضیحی (که جناب آقاسید حسن است) هم نشانگر آنست که این وصیت‌نامه به دست خود او نوشته نشده بلکه دیکته او توسط کسی نگارش شده که حرفهای آن مرحوم را محترمانه به رشته تحریر در آورده است. نکته دیگر آنکه؛ سال ۱۳۰۱ قمری (۱۲۶۲ شمسی و ۳۸ سال قبل از ولادت مرحوم حاج‌سیدمیربابا) مقارن پیری سیدحسن‌بابا بوده است. فلذا باحتمال زیاد، ابوی مرحوم، جد خودش را ندیده است و این وصیتنامه از طریق مرحوم حاج‌سیدمحمدعلی به دست بابای ما رسیده است. الغرض؛ اگر چهار دانگ سادات، وقفنامه‌ معتبری داشته است، قاعدتاً نسخه‌ای هم به آقاسیدحسن‌بابا تحویل می‌شد و به همراه وصیتنامه آن‌مرحوم به دست بابای ما می‌رسید و حداقل آنکه در وصیت‌نامه، کلمه‌ای از وقفیت را می‌آورد که هیچ اشاره‌ای نکرده است. بنابراین تحلیل و تعلیل آ.سیدسعید موسوی (که چهار دانگ سادات امامزاده اساسا وقف نبوده است و بلکه هبه معوضه بوده) صحیح به نظر می‌رسد. مضافاً که از شروط من‌درآوردی ملاعبدالجواد (حضور و حیات سادات) هم در این وصیتنامه، خبری نیست. ۴) «سازمان اوقاف و امور خیریه» قبل از سال ۱۳۷۰ در دل «سازمان حج و اوقاف» بوده که آنهم در سال ۱۳۴۳ تشکیل شده بود. البته قدمت اوقاف بعنوان یک ساختار حکومتی به زمان سامانیان بر می‌گردد ولیکن در زمان پهلوی‌ها، بسیاری از موقوفات ایران، لوطی‌خور شد. و اما بعد؛ تایپ متن دو وقفنامه جعلی موجود در اداره اوقاف، توسط اداره اوقاف قزوین صورت گرفته است که زیرمجموعه اوقاف زنجان بوده است و متعاقباً به اشتراک خواهم گذاشت. فلذا در زمانی که پای اوقاف به این روستا باز شده است، هنوز اداره اوقاف بوئین‌زهرا وجود فعالی نداشته است و عامل قرارداد استیجاری دو دانگ امامزاده با اوقاف هم باحتمال زیاد اداره اوقاف قزوین بوده است که در مسیر تهران-روستا می‌توانسته مورد مراجعه زارعین محترم قرار داشته باشد. بنابراین؛ ادعای کسانی که القاء می‌کنند که آ.سیدمیرشجاع‌الدین پای اوقاف را به این روستا باز کرده است، باطل است و احتمالا برای پوشانیدن خیانت خودشان، چنین شایعه‌ای را ساخته و بر آتش اختلافات می‌افزایند. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۸): در مسئله وقفنامه‌ها هم احتمال قوی‌تر بنده آنست که هر سه نسخه از طریق آخرین متولی دو دانگ امامزاده (ابراهیم انصاری)، تحویل اوقاف شده است که البته احتمال دارد، وی هم غافلگیر شده باشد! زیرا برخی شنیده‌ها گویای آنست که وی راضی نبوده تولیت دو دانگ از دست او خارج شود. بنابراین رقبای دیگری مسبب جایگزینی اداره اوقاف بجای انصاری و بالتبع ورود اوقاف به این روستا شده‌اند. و اما ارتباط آ.سیدمیرشجاع با اوقاف؛ همانطور که در قسمت‌های قبلی این سلسله مباحث، توضیح دادم، از زمان احداث سد خاکی روستا بوده است که مراجعه مذکور را باید از «الطاف خفیه الهی به سادات» تلقی کرد. زیرا اداره اوقاف بوئین‌زهرا با اتکاء به گزارش دروغینی مبنی بر اینکه موقوف‌علیهم (سادات حسینی و موسوی) این روستا را ترک کرده‌اند، در صدد تصاحب شش‌دانگ روستا بوده است و لذا آماده ارسال نامه و مدارک جعلی خود به دادگاه بوده‌اند که می‌توان آنرا «توطئه علیه سادات» هم تلقی کرد. ولیکن مراجعه تصادفی آ.میرشجاع (بابت اخذ نامه و مدرکی از اوقاف برای وام بانک کشاورزی)، باعث لو رفتن توطئه مذکور می‌گردد و لذا اقدام مثلا قانونی اوقاف بوئین‌زهرا در این قضیه، متوقف می‌شود و حتی تا بیست سال بعد (از ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۴) دست از سر این روستا بر می‌دارد. و چنانچه اهالی به فکر سد آبی نمی‌افتادند یا برای وام به بانک مراجعه نمی‌کردند و یا بانک عامل آنها را به اداره اوقاف، ارجاع نمی‌داد، ای‌بسا توطئه مذکور به اکمال خود می‌رسید و در آوردن این سنگ از چاه، چه بسا عقل چهل عاقل هم جوابگو نمی‌شد! همچنانکه اگر آقاسید میرشجاع‌ هم عقلانیت بخرج نداده و از مدارک مأخوذه از اداره اوقاف، نسخه‌ای هم برای روز مبادا کپی نمی‌گرفت، چهار دانگ سادات، تا حالا به فنا (لوطی‌خورها) رفته بود. بنابراین سد دلیک‌لی‌قیه و مراجعه اضطراری به اوقاف و هوشمندی آ.میرشجاع‌الدین باعث توقف اقدام نامعقول اوقاف و بعدا لو رفتن توطئه کثیف علیه فدک سادات، از الطاف الهی به سادات و بلکه اهالی بوده است وگرنه خنثی‌سازی توطئه‌ای که توضیح خواهم داد، برای ما اینک بسی سخت‌تر می‌گشت. بنابراین کل اهالی بویژه سادات هم باید برای دلیک‌لی‌قیه و هم برای آقاشجاع برای همیشه دعاگو باشند! حال می‌رسیم به سال ۱۳۹۵ که فیل اداره اوقاف بوئین‌زهرا چرا و چگونه مجددا یاد هندوستان می‌کند؟! معمای نسبتاً پیچیده‌ای است! اوقافی که بعد از توضیحات آ.سیدمیرشجاع‌الدین، به مدت ۲۰ سال این روستا را به حال خود رها کرده بود، چرا مجددا حساس و فعال شد و به جان اهالی آن افتاد؟! بنابراین تا اینجای قضیه، چنین استنباط می‌کنیم که؛ ۱) ورود اوقاف به این روستا از دهه پنجاه و شاید دهه چهل و قطعا دهه شصت، بعنوان متولی دو دانگ امامزاده آغاز شده است. ۲) خلع ید حقوقی از آخرین متولی حقیقی، توسط اداره اوقاف در دهه شصت انجام گرفته است که داوطلبانه از طرف ابراهیم انصاری نبوده است. ۳) در جایگزینی اوقاف (بجای انصاری)، علاوه بر مستأجرین امامزاده، داوطلبینی از روستاهای همجوار هم می‌توانند از مظنونین قضیه باشند. ۴) دست‌یابی اوقاف به وقفنامه‌ها و سایر مدارک مربوط به روستا باحتمال زیاد از طریق فشار بر آخرین متولی حقیقی (ابراهیم انصاری) صورت گرفته است. ۵) بر اساس وقفنامه جعلی، اداره اوقاف در صدد تصاحب مطلق شش‌دانگ امامزاده (به عنوان روستای موقوفه اما متروکه!) بوده است. ۶) ماجرای سد دلیک‌لی‌قیه، اوقاف را به این روستا حساس می‌سازد ولیکن این حساسیت با توضیحات آ.سیدشجاع به مدت بیست سال فروکش می‌کند که حکم آتش زیر خاکستر را داشته است. ۷) در سال ۱۳۹۵ (بدنبال ماجرای مشهور به «چکمه سفید» ۱۳۹۴) آتش مذکور مجددا شعله‌ور می‌شود و اداره اوقاف، در صرافت تصرف شش‌دانگ امامزاده، دست به اقدامات قاطعانه‌ای می‌زند که متاسفانه متوهمانه هم است و ما ناچاریم در قالب این سلسله مباحث، هم سازمان اوقاف و هم اهالی محترم را با شفاف‌سازی همه‌جانبه همه قضایا از توهمات ذی‌ربط، خارج سازیم تا به اشتراک نظر مطلوب برسیم. ان‌شاءالله ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده؛ (قسمت ۰۹): بعد از مراجعه جناب آقای حاج سیدمیرشجاع‌الدین حسینی به اوقاف در سال ۱۳۷۵ چندین اتفاق واقع شده است که مهمترین و کلیدی‌ترین آنها عبارتند از: ۱) دست‌یابی به مدارک اسنادی روستا: وقتی مدارکی از اداره اوقاف جهت ارائه به بانک کشاورزی دریافت می‌کند از روی آنها یک نسخه هم برای خود کپی می‌گیرد که بعدا آنها را تکثیر کرده و در اختیار سایر سادات هم قرار می دهد. ولیکن این مدارک بعدها به علل معلوم یا نامعلومی از پرونده مفقود می‌گردد! یعنی به غیر از مدارکی که به زیان سادات بوده، الباقی مدارک از پرونده این روستا در اداره اوقاف یا رسما توسط مدیران اوقاف حذف شده‌اند و یا توسط عوامل نفوذی به سرقت رفته و امحاء شده‌اند که قاعدتا نیازمند بررسی جدی است و نمی‌تواند سهوی و قابل اغماض باشد. جا داشته که آقای حسینی (میرشجاع الدین) این مسئله (توطئه علیه سادات) را همان زمان بصورت مکتوب و رسمی به بازرسی اداره کل اوقاف قزوین یا سازمان اوقاف مرکز اعلام می‌نموده که ظاهرا غفلت کرده است و البته هنوز هم قابل اقدام است. ۲) تعامل اوقاف با دادگاه محل: بعد از توضیحات شفاهی آقاسیدمیرشجاع در اداره اوقاف، رئیس وقت اداره مذکور، ارجاع پرونده این روستا به دادگاه را متوقف می‌کند و ظاهرا تا بیست سال بعد (حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵) دست از سر این روستا بر می‌دارد. و البته که ای‌بسا پرونده به دادگاه رفته است ولیکن رأی دادگاه به نفع اوقاف نبوده است. زیرا مدارک اوقاف برای دادگاه محکمه‌پسند نبوده است. به عبارتی مدارک مورد ادعائی و اتکائی اداره اوقاف تعدادی ورق‌پاره‌های جعلی بوده است که قاعدتا نمی‌توانند وجاهت حقوقی و شرعی داشته باشند. در نتیجه اداره اوقاف در صدد تکمیل مدارک خود بر آمده و بدین منظور نقشه جدیدی را پیشه خود می‌کند که ما اطلاعات چندانی از آن نداریم بجز همان مقداری که بقول معروف دم خروس‌شان بیرون زده است! بنابراین زمانی که سادات در خواب غفلت به سر می‌بردند، اداره اوقاف و عوامل آن در حال حرکت و اقدام بودند که بنده سعی می‌کنم یافته‌های خود در این خصوص را هم به اشتراک بگذارم. بعضی از دوستان مکررا به بنده هشدار می‌دهند که مبادا با اطلاعات ناصحیح خود یکطرفه به قاضی بروم! اما اصلا متوجه منظورشان نمی‌شوم! مگر من در کجای مطلبم یکطرفه به قاضی رفته‌ام؟! واقعا بنظر شما آیا کسی که یافته‌های خودش را مرتبا و مکررا به اشتراک عمومی گذاشته و ضمن آنکه پیشاپیش صریحا می‌گوید که یافته‌هایش ممکنست اشتباه باشد و در عین‌حال از مخاطبین خود می‌خواهد که اگر نکته غلط و اشتباهی در کلام او می‌بینند تذکر بدهند تا اصلاح و تکمیل گردد، چنین کسی آیا یکطرفه به قاضی رفته است؟! من گمان می‌کنم در موضع‌گیری خودشان گرفتار پیش‌داوری و سوگیری شده‌اند و حال آنکه قبلا گمان می‌کردم آدم منصفی هستند و عدالت را قربانی چیز دیگری نمی‌کنند! ضمنا همین الآن (۱۴۰۱/۸/۲۲) که مشغول نوشتن این پیام هستم، شنیدم که اداره اوقاف طی دادخواستی از دادگاه آوج خواستار «ابطال کلیه اسناد صادره در خصوص املاک و اراضی روستای امامزاده» شده است و دادگاه مذکور چنین پرونده مفتوحی را در دستور کار خود قرار داده است! قاعدتا اگر دادگاه به نفع اوقاف رأی صادر کند، کلیه اهالی روستای امامزاده علاءالدین (اعم از سادات و عوام)، «غاصب موقوفات» محسوب خواهند شد و بالتبع اگر با اوقاف «قرارداد اجاره» نبندند، از روستا اخراج خواهند گردید. فلذا لازمست، کلیه اهالی هم «هرچه زودتر» دست به اقدام مقابله قانونی نمایند و دادگاه را قبل از صدور حکم متوقف سازند. پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر سه نفر (به نمایندگی از سادات حسینی، سادات موسوی و سایر اهالی) انتخاب و به دادسرای آوج معرفی شوند. همین امروز که فردا دیر است! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
نامه اوقاف زنجان به آقایان داودی ۱۳۶۲/۶/۱۲ ضمیمه پیام شماره 07 به نشانی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/31
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده؛ (قسمت ۱۰): دو نکته مهم: ۱) عطف به دادخواست اداره اوقاف (مبنی بر ابطال اظهارنامه شماره ۰۱۰۰۷۷۲ که طبق اطلاعات واصله متاسفانه در فاز اجرایی قرار گرفته است! و بمفهوم تصاحب مطلق پلاک ۱۱۷ ثبتی توسط اوقاف خواهد بود)، این سؤال خیلی مهم مطرح می‌گردد که؛ دادگاه بخش (البته یکنفر با عناوین متعدد؛ قاضی/دادستان/ریاست شعبه دادگاه عمومی و انقلاب/رئیس حوزه قضایی آوج!)، اهالی این روستا را که ذی‌نفعان قضیه هستند، آیا نباید دعوت به محکمه می‌کرد؟ و چرا امروز اولین جلسه رسیدگی به پرونده بدون حضور حتی یکنفر از اهالی برگزار شد؟! چگونه می‌توان باور کرد که شورای روستا و دهیار آن و نیز فردی که مثلا امین اوقاف یا موقوفه است در جریان نبوده‌اند؟! اگر هیچکدام از اینها خبر نداشتند که باید علتش روشن شود و اگر اطلاع داشتند چرا اهالی را در جریان قرار نداده‌اند؟! و اگر اطلاعاتی دارند لازمست اول کلیات مطلب و آنگاه جزئیات قضیه را هر چه زودتر به اطلاع اهالی محترم برسانند و اینکه آیا اساسا دعوتنامه‌ای دریافت کرده بودند یا خیر؟! ووو... در هر حال اگر واقعا بی‌خبر بوده‌اند، ضرورت دارد؛ هر چه زودتر امین محترم اوقاف/موقوفه، اعضای محترم شورای روستا و دهیار محترم همین فردا عازم آوج شده و از چندوچون قضیه کسب اطلاعات دقیق نموده و به اهالی اطلاع‌رسانی نمایند و اینکه نتیجه جلسه رسیدگی امروز چه بوده است؟ بنده دعا می‌کنم خبر دریافتی امروز دروغ یا اشتباه بوده باشد! و چنانچه افراد مدکور کوتاهی کنند ضرورت دارد هر کدام از اهالی که می‌توانند اقدام به کسب اطلاعات نمایند. تا خدای ناکرده غافلگیر نشویم. ۲) تصویری از نامه اداره اوقاف قزوین (تابع اداره کل استان زنجان) به ورثه محترم مرحوم آقا محمودعلی را در «کانال سید علاءالدین» به اشتراک گذاشتم که زمان تحویل و تحول تولیت دو دانگ امامزاده از محمدابراهیم انصاری به اداره اوقاف قزوین را نشان می‌دهد که در مورخه ۱۳۶۲/۶/۱۲ صادر شده است و متن آن عبارت است از: «آقایان محمدجعفر و حمداله و محمدتقی داودی ورثه محمودعلی برابر توافقیکه در مورد میزان اجاره دو دانگ از شش‌دانگ مزرعه امامزاده علاءالدین بعمل آمد، چون آقای محمدابراهیم انصاری متولی موقوفه یادشده میباشد، خواهشمند است اجاره ملک موقوفه را بنامبرده ضمن اخذ رسید پرداخت فرمائید. محمد ملاجان؛ رئیس اوقاف قزوین» با توجه به متن و تاریخ این نامه، معلوم می‌شود که توافقنامه مستأجرین محترم دو دانگ امامزاده با اوقاف قزوین قبل از تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۶۲ انجام گرفته است نه ۱۳۶۳ که در زبانهاست. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده؛ (قسمت ۱۱): ادامه وقایع اتفاقیه در حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵ هجری شمسی: ۳) تشکیل هیئت امناء امامزاده: سومین اقدام اداره اوقاف؛ تشکیل هیئت امناء برای بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین بود که از جزئیات آن اطلاعات چندانی ندارم. در چه سالی و توسط چه کسانی تشکیل گردید؟ و چه فرجامی پیدا کرد؟ ولیکن این را متوجه شدم که در فعالیت‌های خود صرف‌نظر از خدمات شایانی که به امامزاده انجام دادند، روندی را دنبال کردند که گویا مالک کل اراضی روستا شده‌اند! و حتی شنیدم که مواردی از بذل و بخشش اراضی دو دانگ به اغیار را هم مرتکب شدند! و بنظر می‌رسید که تبدیل به آلت دست اداره اوقاف شده‌اند ولو اینکه حالت خودمختار به خود گرفته بودند! فلذا بنده احساس خطر کرده و به عموزاده‌های معمولا غافل خود، هشدارهای لازم را دادم که؛ بقعه مبارکه بهانه است و اصل شش‌دانگ روستا نشانه است! در خصوص این هیئت امناء بعدا بیشتر توضیح خواهم داد و اینکه چه نقشه‌های خطرناکی در سر داشتند و...! ۴) چکمه سفید نان‌کلی: اتفاق چهارمی که از طرف اداره اوقاف رقم خورد توسط آقای نانکلی (کارشناس وقت که بعدا حکم ریاست اداره را به دست می‌آورد!) صورت گرفت و به ماجرای «چکمه سفید» مشهور گشت! بدینصورت که وی به مدت چند روز مهمان ویژه یکی از اهالی روستا (احتمالا از فرزندان همان کسی که محمدابراهیم انصاری را کنار زده و برای اولین بار پای اداره اوقاف قزوین را به این روستا باز می‌کند) می‌شود و با کمک او اقدام به متراژ و افراز املاک کلیه اهالی روستا می‌کند! این اقدام در زمستان ۱۳۹۴ یا در بهار ۱۳۹۵ انجام می‌پذیرد که در هر حال روستا زیر برف بوده است و نانکلی در تکاپوی متراژ خانه‌های مردم روستا (که در روستا حضور نداشته‌اند و بدون اطلاع و اجازه آنها) با چکمه‌های خود در برف‌ها فرو می‌رفته است. البته من هنوز نمی‌دانم چکمه او سفید بوده یا اینکه بخاطر برفهای چسبیده، سفید شده بوده است؟! در هر حال این واقعه خائنانه در افواه برخی از اهالی به چکمه سفید مشهور شده است! البته شاید نتوانیم به جناب آقای نانکلی (رئیس فعلی اداره اوقاف بوئین‌زهرا) ایراد بگیریم. زیرا به هر حال مشغول انجام وظیفه محرمانه خود بوده است. ولیکن بازرسی اوقاف باید بررسی کند ببیند که آیا او واقعا به ماموریت رسمی اما محرمانه خود از اداره متبوعه دستور داشته است که در زمان غیبت زمستانه اهالی وارد روستا شده و خانه‌های مردم را متر کند؟ یا اینکه خودسرانه بوده است؟ و اگر خودسرانه بوده است، علت آن چه بوده است؟! و چه ضرورتی داشته که این کار نه چندان مهم، محرمانه انجام شود؟! و مهمتر از آن توجه به این مسئله است که «میزبان» مأمور مخفی اوقاف در روستا چه کسی/کسانی بوده‌اند؟ آیا اعضای شورای روستا بوده‌اند؟ و آیا اساسا اعضای شورای روستا در جریان ماوقع بوده‌اند؟ و آیا نامه‌ای و ابلاغی از اوقاف دریافت کرده بودند؟ آیا امنای قدیم و جدید اوقاف بودند؟ و آیا این مسئله (که نوعی جاسوسی در حق اهالی بوده) به اطلاع اهالی هم رسیده است؟ یعنی آیا شورای روستا و دهیار وقت اساسا خبر داشتند که بتوانند به اطلاع اهالی هم برسانند؟ اهالی محترم روستا شاید از ماوقع مطلع باشند ولیکن بنده هم مایل هستم جزئیات بیشتری از این قضیه را دریابم. آیا کسی از مخاطبین بنده وجود دارد که توضیحات بیشتری را در اختیار بنده قرار بدهد؟ و اینکه اعضای شورای روستا و دهیار آن در زمستان ۹۴ یا بهار ۹۵ چه کسانی بودند؟ و همچنین آیا در آن سالها اداره اوقاف در روستا امین خود را معرفی کرده بود؟ نماینده یا امین اوقاف چه کسی بوده؟ لطفا مرا تکمیل اطلاعاتی بکنید. البته بنده از طرق خاصی تکمیل اطلاعات خود را دنبال خواهم کرد و توسط کلیه اهالی محترم هم قابل پیگرد قانونی قرار دادن است تا مبادا بیهوده به کسی/کسانی بدبین بشوم ولیکن احساس می‌کنم که واقعه چکمه سفید پشت پرده‌ای از خیانت به اهالی داشته است و لازم است آمرین و عوامل آن شناسائی و معرفی شوند و اگر توجیهات موجهی دارند برای عموم مردم دقیق و کامل بیان نمایند. این نکته هم باید مشخص گردد که کارشناس وقت اوقاف (نانکلی) در آن مقطع خود را آیا بر میزبان تحمیل کرده است یا اینکه او به دعوت و هدایت خود میزبان وارد روستا شده و چندین شبانه روز مورد پذیرائی قرار گرفته است؟ و چرا؟ انگیزه میزبان از دعوت و پذیرائی و همکاری با نامبرده چه بوده است؟ و تاکنون چه پاداشی از اوقاف دریافت نموده است؟! اینها سؤالات و ابهامات مهمی است که نباید بی‌جواب بماند. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۱۲): توضیحات تکمیلی پیام‌های اخیر؛ (ضمن تشکر از عزیزانی که به اصلاح و تکمیل اطلاعات، مساعدت می‌کنند): ۱) تذکر داده شد که قصه چکمه سفید در ماه بهمن ۱۳۹۴ اتفاق افتاده است نه بهار ۹۵ ۲) تذکر داده شد که آقای نانکلی در جریان چکمه سفید، کارمند اوقاف بوده است نه کارشناس ۳) تذکر داده شد که حضور مخفیانه نانکلی برای متراژ خانه‌های مردم، سه شبانه‌روز بیشتر نبوده است. ۴) تذکر داده شد که حضور نانکلی در روستا مکررا اتفاق افتاده است و علل و میزبان‌های مختلفی هم داشته است! ۵) تذکر داده شد که بذل و بخشش اراضی دو دانگ (سهمیه دو دانگ مخصوص امامزاده) صرفا توسط هیئت امناء امامزاده نبوده و محدود به چند مورد هم نبوده است. بلکه امر جاریه‌ای بوده که سابقه طولانی دارد و قبل از تشکیل هیئت امناء امامزاده هم صورت می‌گرفته است! فلذا متأسفانه اینک آن‌چه که در اختیار مستأجران قدیمی دو دانگ باقی مانده به یک دانگ کاهش یافته است و یک دانگ آن تدریجا در طول سالها و دهه‌های اخیر به اغیار فروخته یا مجانی واگذار شده است! بدیهی است که این مسئله باید به نهادهای ذی‌ربط حکومتی (نه فقط بازرسی اوقاف که ای‌بسا شریک دزد بوده باشد!) گزارش شود تا تحت پیگرد قانونی قرار بگیرد. ضمنا باید در مقطعی که جناب آقای محمد داودی قصد داشته، نقشه دقیق دو دانگ امامزاده را استخراج نماید، مورد مخالفت برخی از اهالی قرار گرفته است؟! و متاسفانه از تخصص ایشان استفاده نشده است؟! و حال آنکه افراز کل شش‌دانگ روستا (و حداقل دو دانگ امامزاده) ضرورت داشته و هنوز هم دارد. ۶) تذکر داده شد که در زمستان ۱۳۹۴ علاوه بر قضیه «چکمه سفید»، اتفاق شوم دیگری هم رخ داده است که نباید نادیده گرفته شود و آن؛ «حفاری مشکوک در زیر عمارت امامزاده» بوده است. حفاری تونلی برای دست‌یابی به قسمت زیرین بقعه مبارکه، ظاهراً در زمان اولین نگهبانی روستا صورت گرفته است که متأسفانه تحت تعقیب قانونی قرار نگرفتند! آن نگهبان‌ها چه کسانی بودند؟ توسط چه کسانی به روستا معرفی شدند؟ و چرا در واقعه حفاری غیرمجاز از آن‌ها حمایت شد؟! آیا مخالفین نصب دوربین‌های مداربسته در این قضیه هم دست داشته‌اند؟! در آن مقطع، امین اوقاف، اعضای شورای روستا و دهیار روستا چه کسانی بودند؟ و چرا نسبت به حفاری مذکور، حساسیت لازمه را نشان ندادند؟! اگر کسی اطلاعاتی در این موارد دارد، حتی اگر علیه برادر من باشد، لطفا به اشتراک عموم بگذارد. بنده خاطرم هست که وقتی به یکی از جلسات اهالی محترم دعوت شدم (که در صالح‌آباد تهران و در منزل یکی از اهالی محترم برگزار شد) موضوع جلسه، صحبت در باره اتخاذ تدبیری مناسب برای حفاظت از روستا در مقابل سارقین بود و بنده پیشنهاد دادم که نصب تعدادی دوربین مدار بسته و هماهنگ با پایگاه ناجا در آوج، ضروری‌ترین اقدام است. این پیشنهاد بنده موافق و مخالف داشت و متاسفانه در مجموع عملی نشد! که اگر عملی می‌شد، همه می‌فهمیدند که میزبان قضیه چکمه سفید چه کسی/کسانی بوده‌اند؟! متاسفانه الآن خاطرم نیست که چه کسانی با نصب دوربین‌های مداربسته شدیداً مخالفت کردند ولیکن اگر کسی به یاد دارد لازمست اطلاع دهد. زیرا بنده احتمال می‌دهم که مخالفین شدید دوربین‌های مداربسته در مظان اصلی اتهام هستند که هم میزبانی مامورمخفی اوقاف را بر عهده داشتند و هم احتمالاً در حفاری بقعه مبارکه نقش داشتند. ۷) تذکر داده شد که جلسه دیروز دادگاه آوج در موضوع این روستا معطوف به بررسی حقوقی بند دوم «صورتجلسه استمهال» پارسال بوده است (که بنده گفته بودم باید هرچه زودتر ابطال شود و کسی گوش نکرد!) که به درخواست وکیل اوقاف (سلماسی یا سلمانی؟) برگزار شد و از آنجا که بنای قضاوت و صدور رأی نداشته، به اهالی هم اطلاع داده نشده است! ولیکن بنده بر این تصور هستم که لااقل امین اوقاف باید حضور می‌داشت تا بتواند اهالی محترم روستا را هم توجیه نماید. من احتمال می‌دهم وکیل اوقاف احتمال ناکامی می‌داده که نخواسته کسی از اهالی مطلع شود! وگرنه لااقل یکی از کسانی که آن صورتجلسه را امضاء کرده بودند در جریان می‌گذاشت. در هر حال بنظرم امین اوقاف وظیفه دارد در این خصوص اطلاع‌رسانی نماید که اساسا چه ضرورتی داشته و چرا خود او هم در جریان قرار نگرفته است؟! و اگر در جریان بوده چرا اهالی را در جریان قرار نداده است؟! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
وقفنامه جعلی بدون مهر از اسناد اداره اوقاف قزوین علیه سادات و حتی علیه موقوفه امامزاده علاءالدین ضمیمه پیام شماره 09 به نشانی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/33 و پیام توضیحی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/41
اولین صورتجلسه‌ای که ملاعبدالجواد در سال ۱۲۹۷ قمری نوشته که باید آنرا «اختلاس‌نامه» او تلقی کرد و هیچگونه تأییدیه‌ای از مهر و امضاء ندارد! https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/40 این اختلاس‌نامچه نامشروع و غیرقانونی و نامتعارف که به اذعان متن خودش بعد از فوت واقفین تنظیم شده، یکی از مدارک اداره اوقاف بوئین‌زهرا مبنی بر وقفیت شش‌دانگ امامزاده است!!! نوک سوزنی هم کلاهشان را قاضی نمی‌کنند که مگر می‌شود چیزی را بعد از مرگ واقف نوشت و آنرا وقفنامه نامید؟ و خود را هم متولی موقوفه قلمداد کرد؟!!! آیا تعارض منافع از این آشکارتر می‌توان سراغ گرفت؟!! قسمت بدتر ماجرا آنجاست که شیاطین محلی، با اتکاء به این «قول زور» فریبکارانه، برخی از سادات (موقوف علیهم؟!) را فریب داده و به این باور رسانیده‌اند که بر اساس وقفنامه، سادات فعلی روستا که روستا را ترک کرده‌اند از جمله آن‌ها که زمستان‌ها در این روستا نیستند، مشمول حرام‌خوارگی هستند!!! البته همین صورتجلسه اختلاس ملاعبدالجواد دو سال بعد از این مجددا بازنویسی شده و ممهور به مهرهای متعدد ناشناخته‌ای می‌گردد ولیکن در خصوص چهار دانگ سادات به تأیید آنان (مالکین) نمی‌رسد! بنابراین هر جا که به «دو وقفنامه جعلی» اشاره می‌شود، یکی از آن‌ها همین اختلاس‌نامه فضولی ملاعبدالجواد (متولی خودخوانده!) است. شیاطین محلی در تبانی با دست‌اندرکاران اوقاف، این متن جعلی را بین سادات توزیع کرده و متأسفانه باعث فریب تعدادی از آنها شده‌اند! لذا اگر کسی فرضا از مرحوم سید صفدر موسوی یا احیاناً از قول مرحوم سید ابراهیم، دروغ آشکاری نقل می‌کند بدون آنکه شاهد قابل قبولی داشته باشد در همین راستا است. و اداره اوقاف با چنین مدرک پوچ (غیرقابل قبول هیچ دادگاهی) و ورق‌پاره بی‌ارزشی به جنگ سادات برخاسته است و اهالی روستا را در تنگناهای شدید قرار داده است! الا لعنة‌الله علی القوم الظالمین
وقفنامه جعلی دارای مهر از اسناد اداره اوقاف قزوین علیه سادات امامزاده علاءالدین ضمیمه پیام شماره 09 به نشانی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/33 و پیام توضیحی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/46
دومین صورتجلسه‌ای که ملاعبدالجواد در سال ۱۲۹۷ هجری قمری (در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار) نوشته و با مهرهای ناشناخته‌ای ممهور کرده است که هیچکدام متعلق به سادات و اهالی روستای امامزاده علاءالدین نیست. https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/42 در این اختلاس‌نامه فضولی، وی خود را متولی دو دانگ امامزاده قلمداد کرده است و این جایگاه را برای نسلاً در نسل خود هم در نظر گرفته است! در واقع برای خود و نوادگان خود، نان‌دانی دائمی تعریف کرده است! به همین جهت هم منفور سادات بوده است. احتمالأ نفرین‌های مرحوم سید صفدر موسوی هم متوجه همین فضول‌های اختلاس‌گر محلی بوده است که توسط برخی مزوران، تحریف شده و ادعا می‌شود که او سادات را نفرین می‌کرد!!! (نوادگان ملاعبدالجواد و فرزندان محمدابراهیم انصاری، ظاهراً در منصورآباد رزن، ساکن هستند که تدبیر فضولانه جدشان با دخالت اوقاف بر باد رفت!) وی این صورت‌جلسه جعلی خود را وقفنامه‌ای منتسب به واقفینی بنامهای؛ مرحومان مغفوران محمدحسین‌خان و محمدکاظم‌خان قلمداد کرده است! در لسان سادات هم وقتی گفته می‌شود؛ مرحومان مغفوران، منظورشان اشاره تمسخرآمیز به همین وقفنامه جعلی و فضولی و شروط مزخرف آنست. این ورق‌پاره‌ بی‌ارزش یکی از اسناد مثلا محکم اداره اوقاف بوئین‌زهرا برای تصاحب شش‌دانگ روستای امامزاده علاءالدین است!!! که قاعدتاً مقبول هیچ محکمه‌ای نیست مگر به ضرب زر و زور و تزویر! در این وقفنامه جعلی، ملاعبدالجواد علاوه بر تحمیل خود برای تصرف مطلق در دو دانگ امامزاده، زمینه چنگ‌اندازی به چهاردانگ سادات را هم درج کرده است! یعنی برای بقای مشروعیت ید تصرفی مالکانه سادات، دو شرط خطرناک «حضور» و «حیات» را قید کرده است!! این شروط خطرناک، بهانه‌ای شده است برای شیاطین محلی جهت آزار و اذیت و حتی قتل سادات تا «عدم حضور و عدم حیات» آنان رقم خورده و مایملک آنان هم بتعبیر امام خمینی‌ره «لوطی‌خور» شود! علی‌ای‌حالٍ؛ این وقفنامه جعلی و اختلاس‌نامه را باید «لوطی‌خورنامه» رندانه نامید و اگر رسماً ابطال نشود، کماکان جان و نسل سادات پیوسته در معرض خطر جانی قرار خواهد داشت. بنابراین لازمست کلیه سادات حسینی و موسوی، هرچه زودتر رسماً خواستار ابطال این وقفنامه‌های جعلی و خطرناک بشوند وگرنه نه تنها فدک آنان در معرض چنگ‌اندازی شیاطین خواهد بود بلکه جان و نسل‌شان هم دائما در معرض تهدید و تحدید خواهد بود. بنده در نامه‌های خود در بهار ۱۴۰۱ به ریاست «سازمان اوقاف و امور خیریه» (شرّیه؟!) بصورت مستدل، خواستار ابطال این وقفنامه‌های جعلی و فضولی شدم ولیکن متأسفانه در سلسله مراتب این سازمان مسبوق به لوطی‌خوری، هیچ‌گونه ترتیب‌اثری داده نشد و لذا ضرورت دارد، کلیه سادات از طریق دادگاه، نسبت به ابطال آن‌ها اقدام عاجل بعمل آورند. الا لعنة‌الله علی القوم الظالمین سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان‌ماه ۱۴۰۱
متن مشترک وقفنامه‌های جعلی و فضولی ملاعبدالجواد (۱۲۹۷ قمری) که در اداره اوقاف قزوین تایپ شده است. این تنها مدرک موجود روستای امامزاده علاءالدین در پرونده اداره اوقاف بوئین‌زهرا است و مابقی اسناد و مدارک آن به سرقت رفته است! اداره اوقاف با استناد به این متن جعلی و قلابی راه اختلاس ملاعبدالجواد دو قرن پیش را پیشه امروز خود کرده است تا ثابت نماید «دزد بالای دزد» زیاد است!!! ابطال این متن خطرناک بأیّ‌نحوٍکانَ که در غیبت ناشی از فوت واقفین؛ مرحومان مغفوران تنظیم شده، باید در اولین دستورکار سادات حسینی و موسوی و امین موقوفه باشد. وقفنامه مثلا اصلی را هم بزودی به اشتراک خواهم گذاشت ان‌شاءالله ضمیمه پیام شماره 09 به نشانی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/33 و پیام توضیحی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/41 و پیام توضیحی: https://eitaa.com/SayyedAlaaddin/46
«صورتجلسه حل اختلافات» که به «وقف‌نامه اصلی» مشهور است! در سجلات این وقفنامه (که به تحدید حدود و تقسیم سهم هر کدام از مالکین/موقوف‌علیه اولیه از شش‌دانگ امامزاده پرداخته) از محمدحسین‌خان (یکی از واقفین محترم) و آخوند ملاکاظم (متولی اولیه) با عبارت «مرحوم مغفور» یاد شده است! و همین نکته نشان می‌دهد که این متن هم نمی‌تواند وقفنامه اصلی باشد. البته در سجلات آن آمده که؛ «مطابق للاصل» است یعنی با «وقفنامه» مطابقت دارد. فلذا این متن هم رونویسی از اصل وقفنامه است. البته در متن آن تصریح شده که «در سنه ۵ ۱۲ قمری در سجل مرحوم محمدحسین‌خان به خط خود نوشته» است و همین مطلب گویای آنست که این صورتجلسه حل اختلافات، برخلاف اختلاس‌نامه، لااقل ریشه و اصالت و سندی داشته است. این صورتجلسه در تاریخ ۱۲۹۹ قمری تحریر و تأیید شده اما در آن هیچ خبری از ملاعبدالجواد و نسلاً در نسل او و نیز شرایط خطرناکی از قبیل ضرورت حضوروحیات سادات نیست. در تأییدیه علی‌محمد (پسر محمدحسین‌خان؛ از واقفین مرحوم) تصریح شده که علت تنظیم این صورت‌جلسه عبارت است از «محض حدود که میان مالک و وقف حرف حاصل نشود»! منظور از «وقف» اشاره به دو دانگ خود امامزاده و مراد از «مالک» اشاره به چهار دانگ سادات است که از همان ابتدای ماجرا «مالکین» شناخته می‌شدند نه «موقوف‌علیهم». در وصیت‌نامه مرحوم سیدحسن‌بابا (فرزند بلافصل مرحوم سیدمحمدرضا؛ مالک دو دانگ روستای امامزاده علاءالدین) هم که در سال ۱۳۰۱ قمری تحریر شده، به یدتصرفی مالکانه او نسبت به یک دانگ امامزاده تصریح شده است و هیچ اشاره‌ای به موقوفه بودن آن ندارد. (حسینی منتظر) ۱۴۰۱ آبان
متن تایپ شده وقف‌نامه اصلی که در پرونده اوقاف مفقود است! این «صورتجلسه حل اختلافات» دو سال بعد از «صورتجلسه عقد اختلاسات» توسط ملاعبدالجواد یعنی در سال ۱۲۹۹ قمری (مقارن ۱۲۶۰ هجری شمسی) تحریر شده است و علی‌محمدخان (پسر یکی از واقفین مرحومان مغفوران اصلی) هم در سجلات آن، تأییدیه نوشته و کلمات «مالک» و «وقف» را به کار برده است. در مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ ریاست وقت اداره اوقاف بوئین‌زهرا طی صورتجلسه‌ای با اهالی روستا، پذیرفته است که این متن را ملاک عمل و تفاهم قرار دهد ولیکن در عمل (نامه‌ها و بخشنامه‌های بعدی) آن را کاملاً نادیده گرفته است! که نشان از حیله و نیرنگ وی دارد و علت فریب و دغل وی را باید یافت و افشاء کرد.
قدیمی‌ترین وصیت‌نامه روستای امامزاده علاءالدین که به دیکته مرحوم سیدحسن‌بابا مالک دو دانگ روستای امامزاده علاءالدین، تحریر شده است و ملک و باغات خود در سال ۱۳۰۱ در این روستا را بین چهار نفر از فرزندان خود (آقاسید اشرف، آقاسید محمدعلی، سید حبیب‌اله و سید یداله) تقسیم و یکی از پسران خود را در حاشیه آن، محروم و عاق شدید کرده است. در این وصیت‌نامه حتی یک کلمه راجع به وقفیت دو دانگ خود، اشاره نکرده است زیرا او مالک بوده است نه موقوف علیه. لذا صریحا هم نوشته «دو دانگ ملک و باغات در [حالت؟] تصرف این جانب است». بنابراین با توجه به این وصیت‌نامه هم، نه اداره اوقاف و نه هیچ شخص حقیقی یا حقوقی، حق هیچ‌گونه دخالت و شرط و شروط گذاشتن و امثالهم در امور چهاردانگ سادات این روستا را ندارد.
نامه پیوست، نمونه‌ای از چنگ‌اندازی مشترک اوقاف و شیاطین به املاک سادات است که علیرغم استمهال یک‌ساله، در کارنامه خود ثبت کردند و نشانگر عجله آن‌ها برای تأمین یک دانگ لوطی‌خور شده است. چنانچه سایر اهالی هم چنین نامه‌هائی دریافت نموده‌اند، لطفاً تصویری از آنرا به اشتراک بگذارند یا برای بنده بفرستند.
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۱۳): اصلاحیه: تذکر داده شد که در قضیه چکمه سفید، خیانتی در کار نبوده است و بلکه هدف میزبان، همکاری با اوقاف بمنظور شناسائی یک دانگ بر باد رفته امامزاده بوده است. علت محرمانه بودن آن هم بخاطر پیشگیری از تفرقه و اختلافات (ترس از لوطی‌خورهای قضیه) بوده است! و الله اعلم! ادامه وقایع اتفاقیه در حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵ هجری شمسی در روستای امامزاده علاءالدین: ۵) برگزاری مراسم امامزاده: پنجمین اقدامی که در دوره آتش زیر خاکستر (۹۵-۱۳۷۵) از طرف اوقاف صورت گرفت و برخی از اهالی روستا آلت دست قرار گرفته بودند (و بلکه بنظر می‌رسید که آن‌ها اوقاف را آلت دست خود قرار داده بودند!) مسئله برگزاری مراسمی به مناسبت تعظیم امامزاده علاءالدین (گرامیداشت روز/هفته وقف یا بزرگداشت امامزاده‌ها؟) بود که در اوائل تابستان ۱۳۹۵ در محوطه عمارت امامزاده برگزار گردید که حکم «تیر خلاصی به مالکیت سادات» را داشت! یعنی مراسم مزبور، برداشتن محصول و چیدن میوه‌ای از درختی بود که سالها و دهه‌ها آنرا کاشته و داشتند و خیلی خیلی شاد و خوشحال بودند! اگر این مراسم به دلخواه بانیان آن پیش می‌رفت، فاتحه حضور و حیات سادات در این روستا به باد فنا می‌رفت و لذا حضور و سخنرانی حقیر در آن، ایضا از الطاف خفیه خداوندی به سادات بود. آن مراسم، سرآمد تمامی توطئه‌ها بود که در طی آن، کلیه اهالی از جمله سادات، در برابر این هیئت امناء خودخوانده یا اوقاف‌ساخته (به نام امامزاده اما به کام خودشان در تصاحب کل روستا) ناچار به انفعال می‌شدند. اخوی که دهیار روستا بود مرا در جریان گذاشت و به روستا دعوت کرد و از من خواست تا متنی را که تهیه کرده بود حفظ کرده و در مراسم فردای آن شب که با حضور مقامات شهرستانی برگزار می‌گردد، در قالب سخنرانی، ارائه بدهم. در اینجا بود که من متوجه شدم، اخوی هم دغدغه‌های مرا کم و بیش دارد ولیکن متنی که تهیه کرده بود، ملایم و ناقص بود. من که از مدت‌ها پیش مترصد چنین فرصتی بودم، مصمم شدم که حرف اول و آخر ماجرا را مطرح کنم که البته مجال بیش از ۱۰ دقیقه‌ای می‌طلبید که برای دهیار روستا منظور شده بود. از آنجا که بین ما (من و آ.سیدمیرشجاع) دائما اختلاف سیاسی در مسائل ملی در حد کدورت برقرار بود، تا آن زمان نمی‌دانستم که او هم نسبت به اوقاف و عوامل نفوذی آن در روستا بدبینی دارد و مایل است مبارزه‌ای داشته باشد. به همین جهت هم من معمولا به عموزاده‌ها هشدار می‌دادم و از اخوی خود غافل بودم! و عجیب آنکه آن‌ها هم مطالب را متاسفانه به همدیگر منتقل نمی‌کردند تا لااقل ما دو برادر دریابیم که حداقل در قضیه اوقاف، اشتراک نظر داریم! آن مراسم با حضور مسئولین محلی (از جمله رئیس اوقاف منطقه و امام جمعه آوج) در واقع وجاهت بخشیدن رسمی و مذهبی و البته مزورانه به تخلفات و‌ جرائم شیاطین بود که در لفافه‌ای از خدمت و دیانت پوشانیده شده بود. علی ای‌حال؛ در سخنرانی آن روز تاریخی، بنده بگونه‌ای صحبت کردم که افشاگرانه بود و در واقع زلزله‌ای بود که گسل‌های مختلفی را به ارتعاش در آورد که باید مدت‌ها پیش اتفاق می‌افتاد. زلزله‌ای که پس‌لرزه‌های آن هنوز هم ادامه دارد! خیلی‌ها از آن سخنرانی بنده ناراحت شدند که بعضا هنوز هم دلخوری‌های آنرا فراموش نکرده‌اند! ولیکن بنده اصلا پشیمان نیستم. زیرا آگاهی‌بخشی به کسانی که در معرض خطر هستند را تکلیف خود دانسته و هنوز هم بر همان اساس استوارم. اولین کسی هم که ناراحت شد و اعتراض کرد خود اخوی بود! زیرا احساس کرد من زیاده‌روی کردم. هم در تصدیع اوقات مراسم و هم اینکه چرا فراتر از متن او صحبت کردم. شاید به خاطر همین هم، در مکاتبات خود با اوقاف با بنده مشورتی نکرد (اگرچه بعداً که نامه‌ها را دیدم، تأیید کردم. زیرا انصافا عالی و هوشمندانه نوشته بودند) همچنان‌که هنوز هم از ارائه نسخه‌ای از فیلمبرداری آن سخنرانی به بنده امساک می‌کند! ولیکن بنده برای چندمین بار از ایشان خواهش می‌کنم که کل سخنرانی مرا برای عموم اهالی به اشتراک بگذارد ولو اینکه از لحاظ حقوقی به ضرر بنده باشد و دردسرساز تلقی شود! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۱۴): ادامه وقایع اتفاقیه در حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵ هجری شمسی در روستای امامزاده علاءالدین: مشکلی نیست که بعد از آن سخنرانی بنده بدنام شدم! (در واقع عده‌ای شیطان‌صفت مرا بدنام کردند)، مهم اینست که تمام «برجام شیاطین» محلی و روستائی، مضمحل شد و حداقل بخشی از اهالی روستا روشن شدند و فهمیدند که اگر از منافع خود دفاع فعال نداشته باشند، نهایتا باید این روستا را برای همیشه ترک کنند. بنابراین مراسم مذکور، نمادی از اوج فتنه‌های اوقاف در طی بیست سال مذکور بود و ضرورت داشت نیشتری زده شود تا چرک‌های درون آن بیرون بریزد که تا حدودی ریخت. تندی و تیزی زهری که بانیان آن مراسم چشیدند، تبدیل گردید به ماجرای هجمه داعش‌وار اراذلی تحریک‌شده که به قصد کشتن شجاع و پسرش درب خانه ایشان را دق‌الباب کرده بودند! (طبق اعترافات خودشان در دادگاهی که پرونده آن بنظرم هنوز هم مفتوح است) و هر دو را لت و پار کردند و البته حامیان آن اوباش پیوسته در صدد تبرئه آن‌ها و ناچیز جلوه دادن قضیه هستند! و تعجب از سکوت اهالی بویژه سادات در این قضایا که علت‌العلل را در نمی‌یابند و به علل فرعی شیرجه می‌روند! با آن سخنرانی، نتیجه آن مراسم دقیقا معکوس شد و بجای آن که موجب تیر خلاصی زدن به مالکیت سادات بشود، تبدیل به تیر خلاصی به شیطنت خودشان گشت. آنها چرا با افراز دو دانگ توسط محمدآقا داودی، مخالفت کردند؟! آیا برای این نبوده است که ترسیدند لوطی‌خوری یک دانگ امامزاده لو برود؟! اتفاق بسیار عجیبی که در آن مراسم افتاد، اولین جمله مجری مراسم بود که بلافاصله بعد از سخنرانی بنده پشت تریبون صریحا گفت: «همه اهالی مستأجر امامزاده هستند»! مفهومی که بنده در طی سالها نتوانسته بودم به سادات تفهیم کنم، او با اولین جمله خود بدان تصریح کرد و لازم بود بخاطر همان جمله وی من سجده شکر بجای آورم. لذا بعد از آن مرتبا به سادات می‌گفتم؛ دیدید که خودشان هم اعتراف کردند! بنده بارها به عموزاده‌ها گفته بودم که عده‌ای در این روستا بر این گمان هستند که سادات هم همانند دیگران، مستأجر هستند و تصور می‌کنند که کل شش‌دانگ موقوفه امامزاده است و از آنجا که سادات حقوق امامزاده را پرداخت نمی‌کنند، متهم به حرام‌خوارگی هستند! آنها متاسفانه این اندیشه غلط خود را ظاهرا به مرحومان مغفوران؛ سید صفدر و سید ابراهیم هم قبولانده بودند! (و البته اگر ادعای دروغینی بیش نباشد) و حال آنکه حتی وقف‌نامه جعلی هم (که مورد تمسک اوقاف برای قلع و قمع سادات است) چنین إشعار صریحی ندارد و کاملا من‌درآوردی شیاطین است. اگرچه بنده تصور می‌کنم که حرفهای آن مرحومان مغفوران را تحریف کرده‌اند. این حرف را کسی می‌گوید که بعد از فوت پدرش هیچ‌گونه بهره‌ای از این روستا نبرده است. یعنی بخاطر تعارض منافع نیست که بخواهم سنگ چهاردانگ سادات را به سینه بزنم. از طرفی وقتی اوقاف اگر پیگیر قضیه لوطی‌خوری یک دانگ بشود، حرامخواران، یک دانگ بر باد رفته را از کجا باید تهیه کنند؟! ظاهراً چاره بهتر را در این دیدند که کم‌و‌کسری قضیه را از سادات بگیرند. زیرا متوجه شده‌اند که دیواری کوتاه‌تر از دیوار سادات نیست! بویژه سادات موسوی که ظاهرا اخلاق هماهنگ‌تری با آنها داشتند! زیرا آنها سعی کرده‌اند در ذهنیت مرحوم حاج سید صفدر موسوی و احیانا مرحوم سید اسداله موسوی القاء نمایند که کل شش‌دانگ روستا موقوفه امامزاده است و اگر متشرع هستند، بهتر است که دو دانگ خود را به امامزاده واگذار نمایند وگرنه حرام‌خواره خواهند بود!!! چنانچه موسوی‌ها هم از دو دانگ خود دست بکشند بدیهی است که این دو دانگ هم به سرنوشت یک دانگ برباد رفته خود امامزاده دچار خواهد شد و شیاطین در ظاهر موسوی‌ها را تحسین و تمجید خواهند کرد اما در باطن به ریش ساده‌لوحی آنها وقیحانه خواهند خندید! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۱۵): ادامه وقایع اتفاقیه در حدفاصل ۱۳۷۵ لغایت ۱۳۹۵ هجری شمسی در روستای امامزاده علاءالدین: همان کسانی که دو دانگ امامزاده را به یک دانگ کاهش دادند (و اوقاف ادعا می‌کند که در جریان هیچکدام از واگذاری‌ها نبوده و نیست!) و ظاهراً اعتقادی به خدا و آخرت هم ندارند، وقتی به امام‌زاده علاءالدین رحم نکردند، چه لزومی دارد که به سادات رحم کنند؟! دهیار و اعضای شورای روستا متوجه لوطی‌خوری مشترک اوقاف و شیاطین شده بودند اما جرأت ابراز نداشتند و لذا بنده زدم به سیم آخر و مکنونات قلبی آنها را بیان کردم. الآن هم آن سؤالم به قوت خود باقیست؛ آقاجان! اگر واقعا ریگی به کفش ندارید بیایید موافقت کنید تا جناب آقامحمد داودی با استفاده از تخصص خود، کلیه قطعات دو دانگ امامزاده را روی نقشه جانمائی کند تا همه اهالی متوجه شوند که از دو دانگ امامزاده چه مقدار زمین و املاک باقی مانده است؟ مضافا که این کار و افراز کامل و دقیق دودانگ برای تقویم دو دانگ جهت تبدیل به احسن آن هم ضرورت دارد. ولیکن آنها ترجیح دادند بجای جوابگوئی در خصوص تصرفات غیرقانونی و نامشروع خود در دو دانگ امامزاده به چهار دانگ سادات گیر بدهند و ادعا کنند که آن چهار دانگ هم موقوفه امامزاده است! تا بدینوسیله (با تعلق شش‌دانگ به امامزاده!) ضرورت افراز سه تا دو دانگ بیهوده گردد و لوطی‌خوری آنها آشکار نشود! و لذا دست به دامان مرحومان مغفوران سادات موسوی شدند! آیا این شیاطین برای دروغی که به مرحومان سید صفدر و سید اسداله می‌بندند مدرک یا شاهدی از غیر خودشان هم دارند؟ و اگر موسوی‌ها واقعا باور دارند که کل شش‌دانگ روستا متعلق به بقعه مبارکه است و به همین علت، سادات حسینی را نفرین می‌کرده‌اند، پس چرا هیچکدام از سادات موسوی عطای دو دانگ متعلق به خود را به لقای امامزاده نبخشیدند و از ملک و باغات خود حتی یک وجب هم فاصله نگرفتند؟! مگر می‌شود که سادات موسوی، سادات حسینی را متهم به حرام‌خوارگی کنند و آنگاه خودشان هم در آن حرام‌خواری غرق باشند؟! بنظر من این یاوه‌گوئی‌ها را بمنظور اختلاف‌افکنی بین سادات موسوی و حسینی از خودشان در آورده‌اند و لذا دندان آنها را باید در دهانشان خرد کرد. مضافا که هیچ مدرک معتبری هم برای این ادعاهای کذب خود ندارند. آن‌ها برای رد گم کردن لوطی‌خواری خود در بلعیدن یک دانگ از دو دانگ امامزاده، سادات را متجاوز قلمداد می‌کنند! و برای جبران مافات، اوقاف را متقاعد کرده‌اند که چند برابر از دست رفته را می‌توانند با همکاری همدیگر از املاک چهاردانگ سادات بالا بکشند! و مراسم مذکور چنین رویکردی داشت. بعد از سخنرانی افشاگرانه بنده در مراسم سیاه‌بازی آن‌ها، ناچار شدند که بجای فعالیت‌های مخفیانه و باصطلاح زیرزمینی و‌ خنجر زدن از پشت، شمشیر را از رو ببندند و متاسفانه افرادی هم ساده‌لوحانه گمان می‌کنند که من اگر آن سخنرانی را انجام نمی‌دادم، این قضایا پیش نمی‌آمد! و حال آنکه بنده باعث شدم، کودتای خزنده آن‌ها عیان شود و چاره‌ای جز بازی آشکار نداشتند. البته ممکنست اوقاف و شیاطین وابسته، اقدامات دیگری هم در طی بیست سال حرکت با چراغ و موتور خاموش خود انجام داده باشند که مهمترین دریافتی‌های بنده عبارت از همین پنج موردی بود که عرض کردم: ۱) حذف یا سرقت مدارک اسنادی سادات از پرونده (غافل از اینکه آ.سیدمیرشجاع‌الدین از آنها کپی گرفته و برای سادات تکثیر کرده است) ۲) تعامل اوقاف با دادگاه محل (آخرین جلسه آن همین دیروز بدون اطلاع حتی امین موقوفه!) ۳) تشکیل هیئت امناء امامزاده (که حضور برخی افراد مسئله‌دار در آن معمائی است!) ۴) چکمه سفید نان‌کلی (که خدمت یا خیانت بودن آن عجالتا محل تردید است!) ۵) برگزاری مراسم امامزاده (که گل پایانی بازی بود اما با سخنرانی غیرمنتظره بنده وارد دروازه خودشان شد!) ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱