0 جوابیه 13950705 آ.سیدمیرشجاع 5صفحه.pdf
501.5K
نسخه pdf نامه پنج صفحهای دهیار به اوقاف
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۱۸):
جوابیههای آقاسیدمیرشجاعالدین به نامههای اوقاف بدون دسترسی به وقفنامه اصلی صورت گرفته است و لذا بعد از دریافت صورتجلسه حل اختلافات (موسوم به وقفنامه اصلی)، مجددا طی دو صفحه جوابیه خود را تکمیل میکند. و بعد از این نامه است که رئیس سابق اداره اوقاف بوئینزهرا ظاهرا دست از سر چهار دانگ سادات بر میدارد و دیگر متعرض سادات نمیشود ولیکن دو دانگ امامزاده را هم به حال خود رها میکند! تا اینکه آقای نانکلی بر صندلی ریاست اوقاف نشسته و بدون توجه به وقفنامه اصلی مجددا پاشنه درب خود را روی وقفنامه جعلی میچرخاند! زیرا که مشکل جایگزینی یک دانگ بر باد رفته امامزاده به قوت خود باقیست و تنها راه جبران آن کندن از فدک سادات است!
البته اخوی در تحلیل و تفسیر این وقفنامه اصلی، بیدقتیهائی هم داشته که متعاقبا آنها را توضیح خواهم داد. انشاءالله
نامه دهیار وقت روستای امامزاده علاءالدین در پاسخ به نامه اداره اوقاف بوئینزهرا
شماره: ۱۱۰/۲۰۸
تاریخ: ۱۳۹۵/۱۰/۲۸
بسمه تعالی
ریاست محترم سازمان اوقاف و امور خیریه شهرستان بویین زهرا
جناب آقای محمد رضا رحمانی (زید عزه العالی)
سلام علیکم
احتراما ضمن آرزوی موفقیت روزافزون و تأییدات خداوند منان برای حضرتعالی و همکاران گرامی، عطف به نامه شماره ۸۵۴۴۴۷۳ مورخه ۱۳۹۵/۶/۲۴ حضرتعالی به استحضار میرساند؛ وقفنامه موجود در داخل پرونده مزرعه این روستا در آن اداره محترم جعلی بوده و به دلایل قانونی و منطقی و عقلی و بخصوص تناقضات و تکرار بلاوجه در متن آن که جعلی بودن آن را بوضوح نشان میدهد، به هیچ وجه نمیتواند مورد قبول و مورد اعتناء باشد. در صورتیکه با مطالعه وقف نامه اصلی که تصویر آن به ضمیمه این نامه به حضورتان تقدیم میشود متوجه میشوید که تنظیم وقفنامه در زمانی است که مرحومان مغفوران محمدحسینخان و محمدکاظمخان در قید حیات بودهاند و وقفنامه بدستور شخص خود واقفین محترم مرقوم گردیده است و در قسمت بالای صفحه و نیز انتهای وقفنامه ممهور به مهر محمدحسینخان و محمدکاظمخان است با متنی بسیار ساده و بیپیرایه که گذر زمان خللی در آن ایجاد ننموده و احدی نتوانسته در آن شبههای وارد کند.
مشاهده میشود که اولا حد و حدود ششدانگ ملک مذکور را به وضوح مشخص نموده و سپس سادات معزز را با احترام معرفی نموده و سهم هر کدام از اینها را تعیین کرده و سپس با سفارش اخلاقی تأکید نموده که هر کدام به حق خود قانع باشند و پس از تعیین سهم دو دانگ امامزاده بدون نام بردن از نام فرد خاصی بعنوان تولیت امامزاده، نامه را بسته و تمام کرده است و حال با توجه به موارد ذیل این نامه:
اولا: همانطور که حضرتعالی بعنوان کارشناس امور وقفی مستحضر هستید اولین شرط و لازمه یک مکان و یک ملکی که وقف میگردد تعیین حد و حدود آن است که در وقفنامه موجود در پرونده حد و حدودی تعیین و مشخص نشده است و عجیبتر اینکه وقفنامه جعلی پس از فوت واقفین تنظیم گردیده است. و همانطور که مشاهده میکنید هیچکدام از واقفین وقفنامه جعلی را مهر و امضاء نکردهاند. زیرا که در قید حیات نبودهاند.
دوما: پر واضح است که تمام تلاش تنظیم کنندگان وقفنامه جعلی موجود در پرونده این مزرعه، بدنبال تعیین ولد ارشد مرحوم آخوند ملاکاظم (آخوند ملاعبدالجواد خلف ارشد متولی) جهت اخذ نذورات و ممر درآمدی برای ایشان بعنوان تولیت پس از فوت مرحوم پدر، نسلاً در نسل ایشان بوده است!
سوما: در آن وقفنامه جعلی جهت درآمد بیشتر ولد ارشد مرحوم ملاکاظم، ماده واحدهای را گنجاندهاند که مادامیکه سادات در این مکان باشند میتوانند از مداخل ملک خود بهرهمند شوند، در غیر اینصورت با بازگرداندن املاک آنان به امامزاده، درآمد ولد ارشد ایشان نیز اضافه خواهد گردید و...
در انتها سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا وقفنامهای که واقفین بدست و اراده خودشان تنظیم نموده و به وقفشدگان ارائه دادهاند، لازمالاجراء میباشد؟
یا اشخاصیکه معلوم نیست با چه نیتی و بر اساس کدام قانون و با مجوز کدام مسئله شرعی، موادی که بر خلاف نیات واقفین (که بوضوح در متن وقفنامه قید گردیده است) گنجاندهاند، باید قابل استناد باشد؟
فلذا از آن مقام معزز و گرامی انتظار داریم و درخواست میکنیم دستورات لازم جهت ابطال وقفنامه جعلی موجود در داخل پوشه مزرعه امامزاده علاءالدین(ع) صادر فرموده و نسبت به تأیید وقفنامه اصلی ارایه شده تحقیقات لازم اقدام گردد.
قبلا از بذل توجهی که خواهید فرمود سپاسگزارم.
دهیار روستای امامزاده علاءالدین علیه السلام
سید میر شجاع الدین حسینی
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۱۹):
اصلاحیه:
بنده بخاطر بیدقتی خود در برخی از گزارشاتی که تقدیم عموم اهالی محترم امامزاده نمودم، از کلیه سادات محترم، عذرخواهی میکنم و لازمست است توضیح بدهم که؛
یکی از علل عدم وجاهت حقوقی «وقفنامه جعلی» (صورتجلسه اختلاسنامه ملاعبدالجواد) تقدم زمانی تنظیم آن بر «وقفنامه اصلی» (صورتجلسه حل اختلافات) است که بمفهوم ناسخ و منسوخ هستند. یعنی وقفنامه جعلی ۱۲۹۷ قمری با وقفنامه اصلی ۱۲۹۹ قمری منسوخ شده است و صورتجلسه حل اختلافات ناسخ صورتجلسه عقد اختلاسات بوده است.
زیرا ملاعبدالجواد در سال ۱۲۹۷ صورتجلسهای تنظیم میکند (پیشنویس یا چرکنویس) که مورد مهر و تأیید کسی قرار نمیگیرد ولیکن در مدارک وی باقیمانده و بعداً به دست اوقاف میافتد که البته هیچگونه ارزشی نداشته و ندارد. ولیکن ملاعبدالجواد که فرزند ارشد آخوند ملامحمدکاظم (متولی قبلی موقوفات خوانین؟) بوده در همان سال (۱۲۹۷) اقدام به تنظیم صورتجلسه مشابهی میکند که آنرا به چندین مهر باقیمانده از متوفیان هم ممهور میکند که این نسخه هم در زمان محمدابراهیم انصاری به دست اوقاف میافتد که اینک دستمایه تجاوز اداره بوئینزهرا به چهاردانگ سادات گشته است!
این صورتجلسه اختلاسنامه ملاعبدالجواد برای خود و نسلاً در نسل او، بعلت شروط خطرناکی (حضور و حیات!) که در آن علیه سادات گنجانیده بوده، قاعدتاً مورد اعتراض سادات وقت قرار گرفته و موجب بروز اختلافاتی بین متولی دو دانگ امامزاده و مالکین چهاردانگ سادات میگردد. فلذا در سال ۱۲۹۹ اقدام به تنظیم صورتجلسه دیگری میگردد که طی آن، متن وقفنامه از «سجل مرحوم محمدحسینخان» که «به خط خودش نوشته» رونویسی میشود.
طبق مفاد این صورتجلسه که متن آن به وقفنامه اصلی نزدیکتر است، قضیه «مالک» و «وقف» از همدیگر تفکیک شده و حتی برای دو دانگ امامزاده هم تعیین متولی نمیشود. (احتمالا خلع مقام میشود)
کلمه «مالک»، اشاره به مالکین چهاردانگ و
کلمه «وقف»، اشاره به وقف دو دانگ دارند.
بدیهی است که اختلاف مطروحه هم بین مالکین و متولی خودخوانده بوده است که با دخالت پسر ارشد محمدحسینخان (علی محمد) حل میشود و حتی پسر خان در سجلات این صورتجلسه (حل اختلاف) قید میکند که رونوشتی از آنرا در نزد خود نگه خواهد داشت تا اگر مجددا اختلافی رخ داد آنرا عرضه نماید.
بنابراین عبارات «دیگر خلاف نشود» و «هر یک به حق خود قانع باشند» بمفهوم آن بوده که بین مالک(سادات) و وقف(متولی) اختلاف بوده و احیاناً هیچکدام به حق خود قانع نبودهاند!
لذا با تنظیم این صورتجلسه اقدام به حل اختلافات در حدود و میزان «مالک» و «وقف» میگردد و مفهوم دقیق آن اینست که، صورتجلسه ۱۲۹۹ ناسخ صورتجلسه ۱۲۹۷ بوده است.
لذا در سال ۱۳۰۱ هم که مالک دو دانگ سادات حسینی (مرحوم سیدمحمدحسن، مشهور به سیدحسنبابا) در وصیتنامه خود (که قدیمیترین وصیتنامه صادره در این روستا است)، بدون کمترین اشارهای به موقوفه بودن دو دانگ خود صرفا به تصرف مالکانه خود تصریح کرده است.
علت این بیدقتی بنده به تاریخ داخلی متن وقفنامه اصلی برمیگردد که دارای عدد «۵ ۱۲» است که (بر خلاف دیگران که به «۱۲۰۵» آن اصرار داشتند) من گمان میکردم شاید «۱۲۹۵» باشد که عدد ۹ آن هنگام تحریر یا کپی گرفتن از قلم افتاده است. زیرا ۱۲۹۵ به سالهای ۱۲۹۷ و ۱۲۹۹ نزدیکتر است! و حال آنکه این تصور من غلط بود.
زیرا اخیرا که تصویر درجه یکی از وقفنامه اصلی بدستم رسید (و ممنون از آقاسیدی که آنرا برایم ارسال کردند ولیکن اجازه ندادند که آنرا به اشتراک بگذارم و مشروط که در صورت لزوم فقط مجازم در دادگاه از آن استفاده نمایم!) کاملا مشخص شد که ۱۲۹۵ نیست و همان «۵ ۱۲» است و لذا میتوان نتیجه گرفت که ۱۲۰۵ است که تاریخ تحریر محمدحسینخان در سجل خودش بوده که «به خط خود نوشته» نه تاریخ رونویسی از آن که در سال ۱۲۹۹ انجام گرفته است.
النهایة:
بازنویسی «محترمانه» صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ از «سجل مالک ۱۲۰۵» دارای اعتبار و ناسخ صورتجلسه عقد اختلاسات ۱۲۹۷ ملاعبدالجواد است.
ولیکن سؤال مهم اینجاست که؛
چرا این «متن معتبر» در اختیار اداره اوقاف نیست؟!
مطلب از سه حالت، خارج نیست:
۱) آخرین متولی، نسخهای از آن را نداشته یا داشته اما به اوقاف نداده است. چرا؟!
۲) ابراهیم انصاری نسخهای از آن را داشته و حتی به اوقاف هم داده است ولیکن اوقاف تعمداً آنرا معدوم کرده است تا بجای نسخه ناسخ بر نسخه منسوخ استناد نماید که نموده است و هنوز هم بر آن مسیر غلط و نامشروع اصرار دارد! چرا؟! (قضیه کاملا مشکوک است!)
۳) آخرین متولی، نسخه ناسخ را به اوقاف داده و اداره مذکور دخالتی در فقدان آن نداشته است بلکه توسط شیاطین مکار محلی به سرقت رفته است. چرا؟! (برای التباس لوطیخوری یک دانگ امامزاده!؟)
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۱
هامش رئیس اداره اوقاف با امضاء محمدرضا رحمانی (رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا) به صفحه اول آخرین نامه دهیار وقت (که وقفنامه اصلی را ضمیمه نامه خود کرده است در سال 1395)؛
دستخط رئیس وقت اوقاف در سال 1396: (باسمه تعالی. جناب علیزاده. مراتب از آرشیو سازمان در خصوص صحت سقم وقفنامهها استعلام گردد. ۹۶/۵/۳) که تاکنون بیجواب مانده است!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۰):
ادامه اصلاحیه:
در هر حال، مدرک منسوخ اداره اوقاف، هیچگونه وجاهت قانونی، شرعی و عرفی ندارد و تمامی محدودیتها و تضییقاتی که در حق اهالی روستا مرتکب شده است، قابل شکایت و پیگرد قانونی است و جرائم مرتکبه خود را باید با جریمههای لازم جبران نماید.
خصوصا وقتی که سادات، وقفنامه اصلی را تسلیم اداره اوقاف کرده و باطل بودن وقفنامه جعلی را اجمالا اثبات کردهاند.
و هر کسی هم از سادات حسینی و موسوی متعلق به مالکین اولیه چهاردانگ، تسلیم فشارهای نامشروع و غیرقانونی اوقاف شوند و اقدام به عقد هرگونه قرارداد و صورتجلسهای بنمایند نه فقط مرتکب خبط بزرگی در ابطال «حقوق مالکیتی» خود شدهاند بلکه در حق سایر سادات و اجداد خودشان هم خیانت کردهاند.
مضافاً که تأمین یک دانگ برباد رفته موقوفه امامزاده، از محل چهاردانگ سادات، حماقت محض و ظلم آشکار و باعث سرافکندگی است.
۲) یک دانگ مرا چه کسی خورد؟!
طبق شایعاتی (که امیدوارم دروغ باشد)؛ در طی دهههای اخیر، حدود ۸ هکتار (۸۰/۰۰۰ مترمربع) از دو دانگ امامزاده، به اغیاری (غیر از مستأجرین رسمی) واگذار شده است که علیالظاهر اداره اوقاف نه تنها آماری از آنها ندارد (و نه حتی حساسیت و پیگیری که یک دانگ از دو دانگ موقوفه امامزاده را چه کسانی بالا کشیدهاند!) بلکه علیرغم دریافت وقفنامه اصلی، کماکان با تمسک به وقفنامه جعلی، در صدد تصاحب چهاردانگ سادات است! و مستبدانه، نامشروع، نامتعارف و کاملا غیرقانونی، اصرار دارد که چهار دانگ هم همانند دو دانگ امامزاده، موقوفه است و سادات هم موقوفعلیهم هستند و امین اوقاف هم گمان میکند که میتواند در خصوص چهاردانگ سادات هم همانند دو دانگ امامزاده، دخالتی بورزد!
رئیس سابق اوقاف، طی نامهای به دهیار وقت در سال ۱۳۹۵ بر اساس وقفنامه جعلی ادعا کرد که سادات هم همانند مستأجران امامزاده، صرفا صاحب اعیان هستند نه عرصه!
دهیار وقت روستا، جوابیه دوم (نامه ۵ صفحهای) خود به اوقاف را به امضای چهار نفر از «معمرین سادات» هم رسانیده است که دو نفر از آنها از نوادگان مرحوم سیدصفدرموسوی (آقایان؛ سید مجتبی پسر مرحوم سیداسدالله و سید هاشم پسر مرحوم سیدابراهیم) هستند.
با توجه به تأییدیه ایشان (در دفاع از حقوق مالکیتی سادات در خصوص چهاردانگ روستا) آیا میتوان پذیرفت که مرحوم مغفور سیدصفدر موسوی و فرزندان او (مرحومان مغفوران سیداسدالله و سیدابراهیم) کل ششدانگ روستا را موقوفه امامزاده میدانستند و سادات متصرف در چهاردانگ را نفرین میکردهاند؟!
آخر با چه استدلال و قرائن و شواهد و مدارکی تسلیم چنین تهمت عجیبی بشویم؟!
بنظر من این شایعه کاملا پوچ، اختراع کسانی است که یک دانگ از دو دانگ امامزاده را لوطیخور کردهاند و برای کتمان یا جبران آن، در صدد قلع و قمع سادات برآمدهاند!
فلذا ضرورت تام و تمامی دارد که هرچه زودتر، کل اراضی و املاک دو دانگ امامزاده، افراز شود تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
در انجام این امر خطیر و حساس، علاوه بر امین موقوفه، شورای روستا و دهیار، خود سادات موسوی و حسینی هم وظیفه دارند که اقدام عاجلی بعمل آورند تا به فتنه جابجائی جلاد و شهید این روستا خاتمه داده شود انشاءالله.
چنانچه آن مرحومان مغفوران، به چنین نظری رسیده بودند که ششدانگ روستا موقوفه بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین است و هر متصرف دیگری غیر از مستأجرین آن، غاصب هستند و مستحق لعن و نفرین و متهم به حرامخوارگی، آیا خود آنان از تصرفات فرضا حرام خود در دو دانگ موسویها دست کشیدند؟ یا اینکه همانند مستأجران دو دانگ آیا با اداره اوقاف قرارداد استیجاری بستند؟ و آیا به اوقاف، بهرهای پرداختند؟ اگر کسی مدرکی در این خصوص دارد، لطفاً ارائه دهد.
و آیا آن مرحومان به فرزندان خود توصیه کردند که از دو دانگ خودشان فاصله بگیرید وگرنه مستوجب لعن و نفرین خواهید شد؟ و آیا کسی از فرزندان آنها به این توصیه خطیر ترتیباثری دادند؟ و از حرامخواری دست کشیدند؟!
و آیا وصیتنامهای یا هر نوع نوشته دیگری از آنان باقی مانده است که متصرفان ذیحق چهاردانگ سادات را مستحق لعن و نفرین قلمداد کرده باشند؟
بنظرم بسیار بعید است که این شایعه حتی ۱٪ صحیح باشد. البته میشود احتمال داد که لعن و نفرینی صورت گرفته ولیکن نسبت به کسانی بوده که غیرذیحق در چهاردانگ سادات و یا غیرذیحق در دو دانگ امامزاده بودهاند. بله بنده و کلیه سادات هم، آنها را مستحق لعن و نفرین میدانیم بویژه لوطیخورهایی که یک دانگ امامزاده را به حرام خوردهاند و حال فریاد آی دزد آی دزد سر دادهاند!
بنابراین سادات نیستند که حرامخواری کردهاند بلکه کسانی حرامخوارگی داشته و دارند که با افراز دو دانگ امامزاده مخالفت میکنند و مکارانه آدرس غلط میدهند!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
راه طی شده و باقیمانده
(درنگ تأمل ۰۱):
با توجه به شماره کنتور ذیل هر پیام (👁🗨) که تعداد بازنشرهای پیام توسط کاربران در پیامرسان ایتا را نشان میدهد و معمولا نشانه استقبال خوانندگان آنهاست، پیامهای ارسالی مسلسل بنده تحت عنوان «راه طی شده و باقیمانده» اکثرا حولوحوش ۵۰ بار فورواردی داشتهاند و بیشترین بازنشر مربوط به پیام شماره (قسمت ۰۵) بوده است که در طی ۸ روز گذشته از ۱۴۰۱/۸/۲۱ تا این ساعت (۷صبح ۲۹ آبان ۱۴۰۱) دقیقا 60 بار صورت گرفته است.
احتمالا علت کسب رتبه اول این پیام در استقبال و بازنشر به درج تاریخ اشتباه ماجرای بزرگداشت امامزادهها برمیگردد که بجای ۱۳۹۵ نوشته است (سال ۷۵)!!!
از بابت این اشتباه، عذرخواهی میکنیم.
در عینحال لازمست هشدار بدهم که؛ لطفا کسی بر اساس یکی دو تا و چند تا از این پیامها، قضاوت نکند و هرگونه ارزیابی صحیح (جامع و کامل) قضایا منوط به اینست که کلیه پیامها که دائما در حال جرح و تعدیل و حک و اصلاح هستند، انجام بگیرد.
وگرنه داوری عادلانه نبوده و ره به خطا خواهیم برد.
نکته دیگر مطلب آنکه؛ اعضای گروه، بعد از خواندن متن پیام، احساس کردهاند که لازمست ۶۰ نفر دیگر هم در جریان مفاد آن پیام قرار بگیرند. ولیکن سؤال اینجاست که چرا کلیه پیامهای ارسالی را برای آن ۶۰ نفر دیگر که به هر علتی، در گروه عضویت ندارند، ارسال نکردهاید؟!
لطفاً یا هیچکدام از پیامها را برای کسی ارسال نکنید و یا اینکه همه پیامها را بفرستید وگرنه گناه قضاوت ناقص مخاطبین شما، متوجه شما هم خواهد بود. فتأمل!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
تاریخ: ۱۴۰۱/۸/۲۹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۱):
ادامه اصلاحیه:
... ظاهراً (باز هم طبق شایعات مشکوک و مسموم محلی!) با نشان دادن «وقفنامه جعلی» به یک روحانی (که معلوم نیست کیست و چکاره بوده؟! و ظاهراً در نیریج بوده) بر اساس «مفاد فضولی» و نامشروع ملاعبدالجواد، از او فتوای شرعی گرفتهاند که تصرفات کسانی که به ابراهیم انصاری بهره نمیدهند، «حرام» است! و البته سادات که مالک بودند هیچ بهرهای به او نمیدادند حتی بابت اراضی ساداتی که در روستا حضور و حیات نداشتند.
این «تحریم موهوم»، کار چه کسانی بوده است؟! احتمال دارد، لعن و نفرین سیدصفدربابا معطوف به کسانی بوده که آن مرحوم و سایر سادات را متهم به حرامخوارگی میکردهاند!
حرام تلقی کردن عایداتی که بهره آن به متولی خودخوانده، پرداخت نمیشده، مستند به وقفنامه جعلی بوده و هیچ بعید نیست که فتوای کاملا غلط مذکور هم کار همان ابراهیمخان انصاری و مجیزهگویان او بوده است.
اگر واقعا در وجود شما ارزنی غیرت، شجاعت و صداقتی نهفته است، متن فتوای دروغین خود را به اشتراک بگذارید وگرنه بهتر است از شرارت علیه سادات دست بکشید و مطمئنم که وجودش را ندارید!
بنابراین، اتهام واهی حرامخواری بحث جدیدی نیست و حتی من از بچگی که برای مدرسه به روستای نیریج میرفتیم یادمه که بچههای نیریج علیه ما شعار میدادند؛ «ایمامزادالو حارامزادالو»! که از گور همان نانجیبها در آمده بود و بر سر زبان بچههای نیریج انداخته بودند و البته آنزمان من بخاطر این توهینها دائما با آنها درگیر بودم بدون آنکه بدانم اصل قضیه چیست؟! و بعد از پنجاه سال تازه دارم کشف میکنم که چی به چیه!! در این خصوص باز هم خواهم نوشت.
ولیکن شایعه دیگری هم هست که حتما باید در کنار شایعه مذکور دیده شود که نکته بسیار مهمی را روشن میسازد و در بند ۳ توضیح میدهم:
۳) افغانی بودن سادات!
این شایعه مسخره از کجا در آمده؟! البته این سؤال را باید از کسانی پرسید که آن را تولید و توزیع کردهاند ولیکن تا جایی که بنده بررسی کردم، نشان میدهد که از کلمه «بربری» (در وقفنامه اصلی) گرفته و تحریف کردهاند.
کلمه «بربری» فقط در «وقفنامه اصلی» در عبارت «سادات بربری» به کار رفته است. قبل از آنکه به وجه تسمیه مذکور بپردازم لازمست بر این نکته، تأکید کنم که این شایعهپردازان از خدا بیخبر، در هنگام تولید کذابیه خود، به وقفنامه اصلی دسترسی داشته و از مفاد آن آگاه بودهاند و علیرغم این آگاهی آنهمه علیه سادات محترم، جوسازی و لجنپراکنی کردهاند!
و اما بربری؛
در وجه تسمیه «سادات» به «بربری» دو تا مطلب را قابل توجه میدانم:
۱) کاروان سادات حسینی و موسوی، هنگام بازگشت از کربلا به منطقه خرقان یا نیریج (محلی که محمدحسینخان و محمدکاظمخان؛ دعوتکنندگان به منطقه تعریف کرده بودند) اشتباهاً از روستای «بربر» (واقع در حدفاصل آوج-زنجان، سر در آورده بودند و بعداً که به نیریج رسیده بودند، توسط نیریجیها به «سادات بربری» شناخته میشدند تا با سایر سادات آن روستا اشتباه نشوند.
البته روایت دیگری هم هست که کاروان سادات، اشتباها به روستای امامزاده آرپادره (بنده در کودکی توفیق زیارت آنرا در معیت خانوادهام داشتم که برای دیدار اقوام قدیمی خود - بازماندگان بخشی از کاروان - رفته بودیم در حدفاصل آوج-همدان) که البته ممکنست اسم دیگری داشته باشد که من فقط آرپادره یادم مانده است.
اگر قضیه بربری نامیده شدن سادات ناشی از این قضیه باشد، قاعدتاً شایعه مذکور توهمی کاملا پوچ است و هیچ وجاهتی ندارد.
۲) طایفهای در شمال شرقی ایران (حوالی خراسان) مشهور به «قوم بربر»، اصالت مغولی و شباهت ظاهری به افاغنه داشتهاند. اما این قضیه چه ربطی به سادات داشته یا دارد؟!
سادات قبل از عزیمت به کربلا و گرفتار راهزنها و غارت شدن، در خراسان (سبزوار یا نیشابور و یا قوچان) زندگی میکردهاند. چنانکه سیدمحمدرضا (مالک اولیه دو دانگ امامزاده) با همسرش در روستا نمانده و سادات را به آقاسید محمدحسن (سیدحسنبابا) سپرده و به خراسان برمیگردد.
در خراسان هیچ شهری بنام بربر وجود نداشته و ندارد بلکه بربر به قوم بازمانده از مغول اطلاق میشده است. آن قوم، نان مخصوصی پخت میکردهاند بنام «پنجهکش» که آن روش پخت نان تدریجا به سراسر ایران پخش میشود و معروف میگردد به «نان بربری» و از آنجا که اجداد ما خراسانی بودهاند بالتبع با پخت این نان، آشنا بوده و تهیه میکردهاند. قاعدتاً برای نیریجیها نان ناشناختهای بوده و از اسم آن میپرسیدند و در جواب، «پنجهکش» (کلمه فارسی خراسانی) و «بربری» میشنیدهاند و به همین علت، این سادات تازهوارد به روستای خود را سادات بربری مینامیدهاند!
پنجهکش هنوز هم در روستاهای ترکزبان ما شهرت دارد که همان بربری است.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱