بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۱۷):
بدنبال جوابیه غیردقیق سه صفحهای دهیار محترم روستا به اولین نامه اداره اوقاف بوئینزهرا، اداره مذکور دومین نامه خود را مجددا با اتکاء به وقفنامه جعلی (و آماری که احتمالاً نانکلی در قضیه چکمه سفید از غائبین سادات روستا تهیه کرده است)، مینویسد و در بند 6 آن اصرار دارد که سادات از این روستا هجرت کردهاند! و دم از «حقوق موقوفه» برای «مالکین چهار دانگ» میزند!
شماره: ۹۵/۸۵۴۴۴۷۳
تاریخ: ۱۳۹۵/۶/۲۴
بسمه تعالی
دهیار محترم روستای امامزاده علاءالدین
با سلام و تحیت
احتراماً عطف به نامه مرقومه مورخه ۹۵/۶/۳ و پیرو نامه شماره ۹۵/۸۳۳۰۹۹۰ مورخه ۹۵/۵/۲۵ ضمن تشکر و قدردانی از ارائه پاسخ نامه پاسخ این اداره اجرایی به شرح ذیل اعلام میگردد:
۱) وقفنامه مرحوم حسین و کاظم خان مورد تأیید این اداره بوده ولی در قسمت چهار دانگ به نظر خارج از نیت واقف خیراندیش عمل میگردد.
۲) قطعا همینطور میباشد که سادات بزرگوار با توجه به اینکه همگی از اولاد پیغمبر(ص) بوده نسبت خود را در طول زمان تهیه و اینجانب نی برخی از آن را رؤیت نمودهام.
۳) واقف در وقفنامه قید نموده «اگر چنانچه از مزرعه هجرت و یا افراد آحاد سادات و اولاد در حیات نباشند اختیار ملک با جناب متولی است» و برابر ماده ۱ قانون تشکیلات و اختیارات سازمان اوقاف و امور خیریه فاقد متولی است و تولیت این گونه موقوفات بر عهده ولی فقیه میباشد.
۴) این اداره از هیچ کس انتظار ندارد و کاملا به امورات روستا آگاهی و اشراف دارد و این اداره آمار متوفیان سادات از گذشته و حال را از آن دهیاری نخواسته است. این موضوع نیز بر عهده دهیاری نمیباشد و بحث همکاری و قانون موجود به این اداره جرأت مکاتبه با دهیار محترم را داده است.
۵) علی الحال اقدامات و تصرفات با نیات واقف خیراندیش در روستا همخوانی ندارد که میبایست برابر نص صریح وقفنامه بعمل آید.
۶) مجددا اعلام میگردد سادات معظم روستا از محل هجرت نموده و اگر چنانچه این فرضیه نیز نادرست باشد میبایست حقوق موقوفه به آنها تسلیم گردد نه اراضی.
محمدرضا رحمانی
رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
0 جوابیه 13950705 آ.سیدمیرشجاع 5صفحه.pdf
501.5K
نسخه pdf نامه پنج صفحهای دهیار به اوقاف
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۱۸):
جوابیههای آقاسیدمیرشجاعالدین به نامههای اوقاف بدون دسترسی به وقفنامه اصلی صورت گرفته است و لذا بعد از دریافت صورتجلسه حل اختلافات (موسوم به وقفنامه اصلی)، مجددا طی دو صفحه جوابیه خود را تکمیل میکند. و بعد از این نامه است که رئیس سابق اداره اوقاف بوئینزهرا ظاهرا دست از سر چهار دانگ سادات بر میدارد و دیگر متعرض سادات نمیشود ولیکن دو دانگ امامزاده را هم به حال خود رها میکند! تا اینکه آقای نانکلی بر صندلی ریاست اوقاف نشسته و بدون توجه به وقفنامه اصلی مجددا پاشنه درب خود را روی وقفنامه جعلی میچرخاند! زیرا که مشکل جایگزینی یک دانگ بر باد رفته امامزاده به قوت خود باقیست و تنها راه جبران آن کندن از فدک سادات است!
البته اخوی در تحلیل و تفسیر این وقفنامه اصلی، بیدقتیهائی هم داشته که متعاقبا آنها را توضیح خواهم داد. انشاءالله
نامه دهیار وقت روستای امامزاده علاءالدین در پاسخ به نامه اداره اوقاف بوئینزهرا
شماره: ۱۱۰/۲۰۸
تاریخ: ۱۳۹۵/۱۰/۲۸
بسمه تعالی
ریاست محترم سازمان اوقاف و امور خیریه شهرستان بویین زهرا
جناب آقای محمد رضا رحمانی (زید عزه العالی)
سلام علیکم
احتراما ضمن آرزوی موفقیت روزافزون و تأییدات خداوند منان برای حضرتعالی و همکاران گرامی، عطف به نامه شماره ۸۵۴۴۴۷۳ مورخه ۱۳۹۵/۶/۲۴ حضرتعالی به استحضار میرساند؛ وقفنامه موجود در داخل پرونده مزرعه این روستا در آن اداره محترم جعلی بوده و به دلایل قانونی و منطقی و عقلی و بخصوص تناقضات و تکرار بلاوجه در متن آن که جعلی بودن آن را بوضوح نشان میدهد، به هیچ وجه نمیتواند مورد قبول و مورد اعتناء باشد. در صورتیکه با مطالعه وقف نامه اصلی که تصویر آن به ضمیمه این نامه به حضورتان تقدیم میشود متوجه میشوید که تنظیم وقفنامه در زمانی است که مرحومان مغفوران محمدحسینخان و محمدکاظمخان در قید حیات بودهاند و وقفنامه بدستور شخص خود واقفین محترم مرقوم گردیده است و در قسمت بالای صفحه و نیز انتهای وقفنامه ممهور به مهر محمدحسینخان و محمدکاظمخان است با متنی بسیار ساده و بیپیرایه که گذر زمان خللی در آن ایجاد ننموده و احدی نتوانسته در آن شبههای وارد کند.
مشاهده میشود که اولا حد و حدود ششدانگ ملک مذکور را به وضوح مشخص نموده و سپس سادات معزز را با احترام معرفی نموده و سهم هر کدام از اینها را تعیین کرده و سپس با سفارش اخلاقی تأکید نموده که هر کدام به حق خود قانع باشند و پس از تعیین سهم دو دانگ امامزاده بدون نام بردن از نام فرد خاصی بعنوان تولیت امامزاده، نامه را بسته و تمام کرده است و حال با توجه به موارد ذیل این نامه:
اولا: همانطور که حضرتعالی بعنوان کارشناس امور وقفی مستحضر هستید اولین شرط و لازمه یک مکان و یک ملکی که وقف میگردد تعیین حد و حدود آن است که در وقفنامه موجود در پرونده حد و حدودی تعیین و مشخص نشده است و عجیبتر اینکه وقفنامه جعلی پس از فوت واقفین تنظیم گردیده است. و همانطور که مشاهده میکنید هیچکدام از واقفین وقفنامه جعلی را مهر و امضاء نکردهاند. زیرا که در قید حیات نبودهاند.
دوما: پر واضح است که تمام تلاش تنظیم کنندگان وقفنامه جعلی موجود در پرونده این مزرعه، بدنبال تعیین ولد ارشد مرحوم آخوند ملاکاظم (آخوند ملاعبدالجواد خلف ارشد متولی) جهت اخذ نذورات و ممر درآمدی برای ایشان بعنوان تولیت پس از فوت مرحوم پدر، نسلاً در نسل ایشان بوده است!
سوما: در آن وقفنامه جعلی جهت درآمد بیشتر ولد ارشد مرحوم ملاکاظم، ماده واحدهای را گنجاندهاند که مادامیکه سادات در این مکان باشند میتوانند از مداخل ملک خود بهرهمند شوند، در غیر اینصورت با بازگرداندن املاک آنان به امامزاده، درآمد ولد ارشد ایشان نیز اضافه خواهد گردید و...
در انتها سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا وقفنامهای که واقفین بدست و اراده خودشان تنظیم نموده و به وقفشدگان ارائه دادهاند، لازمالاجراء میباشد؟
یا اشخاصیکه معلوم نیست با چه نیتی و بر اساس کدام قانون و با مجوز کدام مسئله شرعی، موادی که بر خلاف نیات واقفین (که بوضوح در متن وقفنامه قید گردیده است) گنجاندهاند، باید قابل استناد باشد؟
فلذا از آن مقام معزز و گرامی انتظار داریم و درخواست میکنیم دستورات لازم جهت ابطال وقفنامه جعلی موجود در داخل پوشه مزرعه امامزاده علاءالدین(ع) صادر فرموده و نسبت به تأیید وقفنامه اصلی ارایه شده تحقیقات لازم اقدام گردد.
قبلا از بذل توجهی که خواهید فرمود سپاسگزارم.
دهیار روستای امامزاده علاءالدین علیه السلام
سید میر شجاع الدین حسینی
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۱۹):
اصلاحیه:
بنده بخاطر بیدقتی خود در برخی از گزارشاتی که تقدیم عموم اهالی محترم امامزاده نمودم، از کلیه سادات محترم، عذرخواهی میکنم و لازمست است توضیح بدهم که؛
یکی از علل عدم وجاهت حقوقی «وقفنامه جعلی» (صورتجلسه اختلاسنامه ملاعبدالجواد) تقدم زمانی تنظیم آن بر «وقفنامه اصلی» (صورتجلسه حل اختلافات) است که بمفهوم ناسخ و منسوخ هستند. یعنی وقفنامه جعلی ۱۲۹۷ قمری با وقفنامه اصلی ۱۲۹۹ قمری منسوخ شده است و صورتجلسه حل اختلافات ناسخ صورتجلسه عقد اختلاسات بوده است.
زیرا ملاعبدالجواد در سال ۱۲۹۷ صورتجلسهای تنظیم میکند (پیشنویس یا چرکنویس) که مورد مهر و تأیید کسی قرار نمیگیرد ولیکن در مدارک وی باقیمانده و بعداً به دست اوقاف میافتد که البته هیچگونه ارزشی نداشته و ندارد. ولیکن ملاعبدالجواد که فرزند ارشد آخوند ملامحمدکاظم (متولی قبلی موقوفات خوانین؟) بوده در همان سال (۱۲۹۷) اقدام به تنظیم صورتجلسه مشابهی میکند که آنرا به چندین مهر باقیمانده از متوفیان هم ممهور میکند که این نسخه هم در زمان محمدابراهیم انصاری به دست اوقاف میافتد که اینک دستمایه تجاوز اداره بوئینزهرا به چهاردانگ سادات گشته است!
این صورتجلسه اختلاسنامه ملاعبدالجواد برای خود و نسلاً در نسل او، بعلت شروط خطرناکی (حضور و حیات!) که در آن علیه سادات گنجانیده بوده، قاعدتاً مورد اعتراض سادات وقت قرار گرفته و موجب بروز اختلافاتی بین متولی دو دانگ امامزاده و مالکین چهاردانگ سادات میگردد. فلذا در سال ۱۲۹۹ اقدام به تنظیم صورتجلسه دیگری میگردد که طی آن، متن وقفنامه از «سجل مرحوم محمدحسینخان» که «به خط خودش نوشته» رونویسی میشود.
طبق مفاد این صورتجلسه که متن آن به وقفنامه اصلی نزدیکتر است، قضیه «مالک» و «وقف» از همدیگر تفکیک شده و حتی برای دو دانگ امامزاده هم تعیین متولی نمیشود. (احتمالا خلع مقام میشود)
کلمه «مالک»، اشاره به مالکین چهاردانگ و
کلمه «وقف»، اشاره به وقف دو دانگ دارند.
بدیهی است که اختلاف مطروحه هم بین مالکین و متولی خودخوانده بوده است که با دخالت پسر ارشد محمدحسینخان (علی محمد) حل میشود و حتی پسر خان در سجلات این صورتجلسه (حل اختلاف) قید میکند که رونوشتی از آنرا در نزد خود نگه خواهد داشت تا اگر مجددا اختلافی رخ داد آنرا عرضه نماید.
بنابراین عبارات «دیگر خلاف نشود» و «هر یک به حق خود قانع باشند» بمفهوم آن بوده که بین مالک(سادات) و وقف(متولی) اختلاف بوده و احیاناً هیچکدام به حق خود قانع نبودهاند!
لذا با تنظیم این صورتجلسه اقدام به حل اختلافات در حدود و میزان «مالک» و «وقف» میگردد و مفهوم دقیق آن اینست که، صورتجلسه ۱۲۹۹ ناسخ صورتجلسه ۱۲۹۷ بوده است.
لذا در سال ۱۳۰۱ هم که مالک دو دانگ سادات حسینی (مرحوم سیدمحمدحسن، مشهور به سیدحسنبابا) در وصیتنامه خود (که قدیمیترین وصیتنامه صادره در این روستا است)، بدون کمترین اشارهای به موقوفه بودن دو دانگ خود صرفا به تصرف مالکانه خود تصریح کرده است.
علت این بیدقتی بنده به تاریخ داخلی متن وقفنامه اصلی برمیگردد که دارای عدد «۵ ۱۲» است که (بر خلاف دیگران که به «۱۲۰۵» آن اصرار داشتند) من گمان میکردم شاید «۱۲۹۵» باشد که عدد ۹ آن هنگام تحریر یا کپی گرفتن از قلم افتاده است. زیرا ۱۲۹۵ به سالهای ۱۲۹۷ و ۱۲۹۹ نزدیکتر است! و حال آنکه این تصور من غلط بود.
زیرا اخیرا که تصویر درجه یکی از وقفنامه اصلی بدستم رسید (و ممنون از آقاسیدی که آنرا برایم ارسال کردند ولیکن اجازه ندادند که آنرا به اشتراک بگذارم و مشروط که در صورت لزوم فقط مجازم در دادگاه از آن استفاده نمایم!) کاملا مشخص شد که ۱۲۹۵ نیست و همان «۵ ۱۲» است و لذا میتوان نتیجه گرفت که ۱۲۰۵ است که تاریخ تحریر محمدحسینخان در سجل خودش بوده که «به خط خود نوشته» نه تاریخ رونویسی از آن که در سال ۱۲۹۹ انجام گرفته است.
النهایة:
بازنویسی «محترمانه» صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ از «سجل مالک ۱۲۰۵» دارای اعتبار و ناسخ صورتجلسه عقد اختلاسات ۱۲۹۷ ملاعبدالجواد است.
ولیکن سؤال مهم اینجاست که؛
چرا این «متن معتبر» در اختیار اداره اوقاف نیست؟!
مطلب از سه حالت، خارج نیست:
۱) آخرین متولی، نسخهای از آن را نداشته یا داشته اما به اوقاف نداده است. چرا؟!
۲) ابراهیم انصاری نسخهای از آن را داشته و حتی به اوقاف هم داده است ولیکن اوقاف تعمداً آنرا معدوم کرده است تا بجای نسخه ناسخ بر نسخه منسوخ استناد نماید که نموده است و هنوز هم بر آن مسیر غلط و نامشروع اصرار دارد! چرا؟! (قضیه کاملا مشکوک است!)
۳) آخرین متولی، نسخه ناسخ را به اوقاف داده و اداره مذکور دخالتی در فقدان آن نداشته است بلکه توسط شیاطین مکار محلی به سرقت رفته است. چرا؟! (برای التباس لوطیخوری یک دانگ امامزاده!؟)
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۱
هامش رئیس اداره اوقاف با امضاء محمدرضا رحمانی (رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا) به صفحه اول آخرین نامه دهیار وقت (که وقفنامه اصلی را ضمیمه نامه خود کرده است در سال 1395)؛
دستخط رئیس وقت اوقاف در سال 1396: (باسمه تعالی. جناب علیزاده. مراتب از آرشیو سازمان در خصوص صحت سقم وقفنامهها استعلام گردد. ۹۶/۵/۳) که تاکنون بیجواب مانده است!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۰):
ادامه اصلاحیه:
در هر حال، مدرک منسوخ اداره اوقاف، هیچگونه وجاهت قانونی، شرعی و عرفی ندارد و تمامی محدودیتها و تضییقاتی که در حق اهالی روستا مرتکب شده است، قابل شکایت و پیگرد قانونی است و جرائم مرتکبه خود را باید با جریمههای لازم جبران نماید.
خصوصا وقتی که سادات، وقفنامه اصلی را تسلیم اداره اوقاف کرده و باطل بودن وقفنامه جعلی را اجمالا اثبات کردهاند.
و هر کسی هم از سادات حسینی و موسوی متعلق به مالکین اولیه چهاردانگ، تسلیم فشارهای نامشروع و غیرقانونی اوقاف شوند و اقدام به عقد هرگونه قرارداد و صورتجلسهای بنمایند نه فقط مرتکب خبط بزرگی در ابطال «حقوق مالکیتی» خود شدهاند بلکه در حق سایر سادات و اجداد خودشان هم خیانت کردهاند.
مضافاً که تأمین یک دانگ برباد رفته موقوفه امامزاده، از محل چهاردانگ سادات، حماقت محض و ظلم آشکار و باعث سرافکندگی است.
۲) یک دانگ مرا چه کسی خورد؟!
طبق شایعاتی (که امیدوارم دروغ باشد)؛ در طی دهههای اخیر، حدود ۸ هکتار (۸۰/۰۰۰ مترمربع) از دو دانگ امامزاده، به اغیاری (غیر از مستأجرین رسمی) واگذار شده است که علیالظاهر اداره اوقاف نه تنها آماری از آنها ندارد (و نه حتی حساسیت و پیگیری که یک دانگ از دو دانگ موقوفه امامزاده را چه کسانی بالا کشیدهاند!) بلکه علیرغم دریافت وقفنامه اصلی، کماکان با تمسک به وقفنامه جعلی، در صدد تصاحب چهاردانگ سادات است! و مستبدانه، نامشروع، نامتعارف و کاملا غیرقانونی، اصرار دارد که چهار دانگ هم همانند دو دانگ امامزاده، موقوفه است و سادات هم موقوفعلیهم هستند و امین اوقاف هم گمان میکند که میتواند در خصوص چهاردانگ سادات هم همانند دو دانگ امامزاده، دخالتی بورزد!
رئیس سابق اوقاف، طی نامهای به دهیار وقت در سال ۱۳۹۵ بر اساس وقفنامه جعلی ادعا کرد که سادات هم همانند مستأجران امامزاده، صرفا صاحب اعیان هستند نه عرصه!
دهیار وقت روستا، جوابیه دوم (نامه ۵ صفحهای) خود به اوقاف را به امضای چهار نفر از «معمرین سادات» هم رسانیده است که دو نفر از آنها از نوادگان مرحوم سیدصفدرموسوی (آقایان؛ سید مجتبی پسر مرحوم سیداسدالله و سید هاشم پسر مرحوم سیدابراهیم) هستند.
با توجه به تأییدیه ایشان (در دفاع از حقوق مالکیتی سادات در خصوص چهاردانگ روستا) آیا میتوان پذیرفت که مرحوم مغفور سیدصفدر موسوی و فرزندان او (مرحومان مغفوران سیداسدالله و سیدابراهیم) کل ششدانگ روستا را موقوفه امامزاده میدانستند و سادات متصرف در چهاردانگ را نفرین میکردهاند؟!
آخر با چه استدلال و قرائن و شواهد و مدارکی تسلیم چنین تهمت عجیبی بشویم؟!
بنظر من این شایعه کاملا پوچ، اختراع کسانی است که یک دانگ از دو دانگ امامزاده را لوطیخور کردهاند و برای کتمان یا جبران آن، در صدد قلع و قمع سادات برآمدهاند!
فلذا ضرورت تام و تمامی دارد که هرچه زودتر، کل اراضی و املاک دو دانگ امامزاده، افراز شود تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
در انجام این امر خطیر و حساس، علاوه بر امین موقوفه، شورای روستا و دهیار، خود سادات موسوی و حسینی هم وظیفه دارند که اقدام عاجلی بعمل آورند تا به فتنه جابجائی جلاد و شهید این روستا خاتمه داده شود انشاءالله.
چنانچه آن مرحومان مغفوران، به چنین نظری رسیده بودند که ششدانگ روستا موقوفه بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین است و هر متصرف دیگری غیر از مستأجرین آن، غاصب هستند و مستحق لعن و نفرین و متهم به حرامخوارگی، آیا خود آنان از تصرفات فرضا حرام خود در دو دانگ موسویها دست کشیدند؟ یا اینکه همانند مستأجران دو دانگ آیا با اداره اوقاف قرارداد استیجاری بستند؟ و آیا به اوقاف، بهرهای پرداختند؟ اگر کسی مدرکی در این خصوص دارد، لطفاً ارائه دهد.
و آیا آن مرحومان به فرزندان خود توصیه کردند که از دو دانگ خودشان فاصله بگیرید وگرنه مستوجب لعن و نفرین خواهید شد؟ و آیا کسی از فرزندان آنها به این توصیه خطیر ترتیباثری دادند؟ و از حرامخواری دست کشیدند؟!
و آیا وصیتنامهای یا هر نوع نوشته دیگری از آنان باقی مانده است که متصرفان ذیحق چهاردانگ سادات را مستحق لعن و نفرین قلمداد کرده باشند؟
بنظرم بسیار بعید است که این شایعه حتی ۱٪ صحیح باشد. البته میشود احتمال داد که لعن و نفرینی صورت گرفته ولیکن نسبت به کسانی بوده که غیرذیحق در چهاردانگ سادات و یا غیرذیحق در دو دانگ امامزاده بودهاند. بله بنده و کلیه سادات هم، آنها را مستحق لعن و نفرین میدانیم بویژه لوطیخورهایی که یک دانگ امامزاده را به حرام خوردهاند و حال فریاد آی دزد آی دزد سر دادهاند!
بنابراین سادات نیستند که حرامخواری کردهاند بلکه کسانی حرامخوارگی داشته و دارند که با افراز دو دانگ امامزاده مخالفت میکنند و مکارانه آدرس غلط میدهند!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
راه طی شده و باقیمانده
(درنگ تأمل ۰۱):
با توجه به شماره کنتور ذیل هر پیام (👁🗨) که تعداد بازنشرهای پیام توسط کاربران در پیامرسان ایتا را نشان میدهد و معمولا نشانه استقبال خوانندگان آنهاست، پیامهای ارسالی مسلسل بنده تحت عنوان «راه طی شده و باقیمانده» اکثرا حولوحوش ۵۰ بار فورواردی داشتهاند و بیشترین بازنشر مربوط به پیام شماره (قسمت ۰۵) بوده است که در طی ۸ روز گذشته از ۱۴۰۱/۸/۲۱ تا این ساعت (۷صبح ۲۹ آبان ۱۴۰۱) دقیقا 60 بار صورت گرفته است.
احتمالا علت کسب رتبه اول این پیام در استقبال و بازنشر به درج تاریخ اشتباه ماجرای بزرگداشت امامزادهها برمیگردد که بجای ۱۳۹۵ نوشته است (سال ۷۵)!!!
از بابت این اشتباه، عذرخواهی میکنیم.
در عینحال لازمست هشدار بدهم که؛ لطفا کسی بر اساس یکی دو تا و چند تا از این پیامها، قضاوت نکند و هرگونه ارزیابی صحیح (جامع و کامل) قضایا منوط به اینست که کلیه پیامها که دائما در حال جرح و تعدیل و حک و اصلاح هستند، انجام بگیرد.
وگرنه داوری عادلانه نبوده و ره به خطا خواهیم برد.
نکته دیگر مطلب آنکه؛ اعضای گروه، بعد از خواندن متن پیام، احساس کردهاند که لازمست ۶۰ نفر دیگر هم در جریان مفاد آن پیام قرار بگیرند. ولیکن سؤال اینجاست که چرا کلیه پیامهای ارسالی را برای آن ۶۰ نفر دیگر که به هر علتی، در گروه عضویت ندارند، ارسال نکردهاید؟!
لطفاً یا هیچکدام از پیامها را برای کسی ارسال نکنید و یا اینکه همه پیامها را بفرستید وگرنه گناه قضاوت ناقص مخاطبین شما، متوجه شما هم خواهد بود. فتأمل!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
تاریخ: ۱۴۰۱/۸/۲۹
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۱):
ادامه اصلاحیه:
... ظاهراً (باز هم طبق شایعات مشکوک و مسموم محلی!) با نشان دادن «وقفنامه جعلی» به یک روحانی (که معلوم نیست کیست و چکاره بوده؟! و ظاهراً در نیریج بوده) بر اساس «مفاد فضولی» و نامشروع ملاعبدالجواد، از او فتوای شرعی گرفتهاند که تصرفات کسانی که به ابراهیم انصاری بهره نمیدهند، «حرام» است! و البته سادات که مالک بودند هیچ بهرهای به او نمیدادند حتی بابت اراضی ساداتی که در روستا حضور و حیات نداشتند.
این «تحریم موهوم»، کار چه کسانی بوده است؟! احتمال دارد، لعن و نفرین سیدصفدربابا معطوف به کسانی بوده که آن مرحوم و سایر سادات را متهم به حرامخوارگی میکردهاند!
حرام تلقی کردن عایداتی که بهره آن به متولی خودخوانده، پرداخت نمیشده، مستند به وقفنامه جعلی بوده و هیچ بعید نیست که فتوای کاملا غلط مذکور هم کار همان ابراهیمخان انصاری و مجیزهگویان او بوده است.
اگر واقعا در وجود شما ارزنی غیرت، شجاعت و صداقتی نهفته است، متن فتوای دروغین خود را به اشتراک بگذارید وگرنه بهتر است از شرارت علیه سادات دست بکشید و مطمئنم که وجودش را ندارید!
بنابراین، اتهام واهی حرامخواری بحث جدیدی نیست و حتی من از بچگی که برای مدرسه به روستای نیریج میرفتیم یادمه که بچههای نیریج علیه ما شعار میدادند؛ «ایمامزادالو حارامزادالو»! که از گور همان نانجیبها در آمده بود و بر سر زبان بچههای نیریج انداخته بودند و البته آنزمان من بخاطر این توهینها دائما با آنها درگیر بودم بدون آنکه بدانم اصل قضیه چیست؟! و بعد از پنجاه سال تازه دارم کشف میکنم که چی به چیه!! در این خصوص باز هم خواهم نوشت.
ولیکن شایعه دیگری هم هست که حتما باید در کنار شایعه مذکور دیده شود که نکته بسیار مهمی را روشن میسازد و در بند ۳ توضیح میدهم:
۳) افغانی بودن سادات!
این شایعه مسخره از کجا در آمده؟! البته این سؤال را باید از کسانی پرسید که آن را تولید و توزیع کردهاند ولیکن تا جایی که بنده بررسی کردم، نشان میدهد که از کلمه «بربری» (در وقفنامه اصلی) گرفته و تحریف کردهاند.
کلمه «بربری» فقط در «وقفنامه اصلی» در عبارت «سادات بربری» به کار رفته است. قبل از آنکه به وجه تسمیه مذکور بپردازم لازمست بر این نکته، تأکید کنم که این شایعهپردازان از خدا بیخبر، در هنگام تولید کذابیه خود، به وقفنامه اصلی دسترسی داشته و از مفاد آن آگاه بودهاند و علیرغم این آگاهی آنهمه علیه سادات محترم، جوسازی و لجنپراکنی کردهاند!
و اما بربری؛
در وجه تسمیه «سادات» به «بربری» دو تا مطلب را قابل توجه میدانم:
۱) کاروان سادات حسینی و موسوی، هنگام بازگشت از کربلا به منطقه خرقان یا نیریج (محلی که محمدحسینخان و محمدکاظمخان؛ دعوتکنندگان به منطقه تعریف کرده بودند) اشتباهاً از روستای «بربر» (واقع در حدفاصل آوج-زنجان، سر در آورده بودند و بعداً که به نیریج رسیده بودند، توسط نیریجیها به «سادات بربری» شناخته میشدند تا با سایر سادات آن روستا اشتباه نشوند.
البته روایت دیگری هم هست که کاروان سادات، اشتباها به روستای امامزاده آرپادره (بنده در کودکی توفیق زیارت آنرا در معیت خانوادهام داشتم که برای دیدار اقوام قدیمی خود - بازماندگان بخشی از کاروان - رفته بودیم در حدفاصل آوج-همدان) که البته ممکنست اسم دیگری داشته باشد که من فقط آرپادره یادم مانده است.
اگر قضیه بربری نامیده شدن سادات ناشی از این قضیه باشد، قاعدتاً شایعه مذکور توهمی کاملا پوچ است و هیچ وجاهتی ندارد.
۲) طایفهای در شمال شرقی ایران (حوالی خراسان) مشهور به «قوم بربر»، اصالت مغولی و شباهت ظاهری به افاغنه داشتهاند. اما این قضیه چه ربطی به سادات داشته یا دارد؟!
سادات قبل از عزیمت به کربلا و گرفتار راهزنها و غارت شدن، در خراسان (سبزوار یا نیشابور و یا قوچان) زندگی میکردهاند. چنانکه سیدمحمدرضا (مالک اولیه دو دانگ امامزاده) با همسرش در روستا نمانده و سادات را به آقاسید محمدحسن (سیدحسنبابا) سپرده و به خراسان برمیگردد.
در خراسان هیچ شهری بنام بربر وجود نداشته و ندارد بلکه بربر به قوم بازمانده از مغول اطلاق میشده است. آن قوم، نان مخصوصی پخت میکردهاند بنام «پنجهکش» که آن روش پخت نان تدریجا به سراسر ایران پخش میشود و معروف میگردد به «نان بربری» و از آنجا که اجداد ما خراسانی بودهاند بالتبع با پخت این نان، آشنا بوده و تهیه میکردهاند. قاعدتاً برای نیریجیها نان ناشناختهای بوده و از اسم آن میپرسیدند و در جواب، «پنجهکش» (کلمه فارسی خراسانی) و «بربری» میشنیدهاند و به همین علت، این سادات تازهوارد به روستای خود را سادات بربری مینامیدهاند!
پنجهکش هنوز هم در روستاهای ترکزبان ما شهرت دارد که همان بربری است.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۲):
تذکر:
از آنجا که هر پیام متنی قابل انتشار در پیامرسان ایتا محدود به حدود ۳۵۰۰ حرف و حداکثر ۸۰۰ کلمه است، ناچاریم برخی از پیامهای خود را در چند قسمت مستقل و دنبالهدار بگنجانیم!
ادامه اصلاحیه؛
... بنابراین اطلاق بربری به سادات احتمالاً چنین ریشهای داشته است و اینکه صرفا از سایر سادات روستا تمیز داده شوند ولیکن مهم نیست که وجه تسمیه آن چه بوده است، بلکه مهم اینست که شیاطین محلی با سوءاستفاده از این مسئله، منظورشان؛ انکار ریشه آنها بوده که به سادات حجاز و اهلبیت(ع) برمیگردند. این شیاطین با انتساب سادات به مغولها و افاغنه، در واقع قصد انکار سید بودن آنان را داشتند و دارند. چرا؟!
تا بدینوسیله، استحقاق هبه چهاردانگ به سادات (بماهو سادات) را تخطئه نموده و از آنان، سلب مالکیت نمایند! بنابراین هدف شیاطین خبیث از ساخت و پرداخت و پخش این شایعه هم، چشم داشتن به چهاردانگ سادات بوده است! (که اینک فراتر از ارزش اقتصادی آن، جنبه حیثیتی و هویتی آنست که باید آنرا «فدک سادات» تلقی کرد)
در حالی که هبه چهاردانگ امامزاده به سادات صرفا بخاطر سادات بودن آنان نبوده است بلکه «معوضه» بابت اموری بوده است که مفصلا توضیح دادهایم و در صورت لزوم باز هم تشریح خواهیم کرد. در «هبه معوضه» قاعدتاً «قابلیت» و «لیاقت» و استعداد و ظرفیتی نهفته است که زمینه آنرا پدید آورده است یا اینکه امید میرود بیاورد.
اصلا گیریم که اجداد ما روزگاری فراتر از خراسان تا افغانستان و حتی مغولستان هم رفتهاند، که چی؟!
مگر رزمندگان تیپ فاطمیون افغانستان که داعش وحشی را به خاک سیاه نشاندند، عمدتا از سادات حسینی هزاره افغانستان نیستند که از دیرزمانی، کانون تجمع سادات در افغانستان بوده است؟
اجداد امام خمینیره هم بعد از ترکتازیهای مغول (که فقط نیشابور را چند بار با خاک یکسان کردند)، از نیشابور عازم کشمیر هندوستان میشوند و دهها میلیون هندی و مغول را به مکتب تشیع گرایش میدهند و اگر بریتانیای خبیث با خیانت هنود، بساط خود را در هندوستان پهن نمیکرد و به جان سادات موسوی و حسینی کشمیر نمیافتاد و آنان را غارت و کشت و کشتار نمیکرد، به ایران برنمیگشتند و امروزه کلیه ولایات هندوستان، مسلمان شیعه شده بودن ولیکن آخرین بازمانده آنان (پدربزرگ امام خمینی) مجروح و خسته و بییار با درماندگی به حجاز پناه برد و تصادفا (!) یکی از خوانین خمین او را دید و به ایران آورد و...
و بعد از بازگشت به ایران، در خمین، هندی نامیده میشدند و رژیم پلید شاه هم از همین جهت روی ایرانی نبودن امام، خیلی مانور داد و سمپاشی کرد اما به جائی نرسید. شماها هم به جائی نخواهید رسید بجز اینکه تعدادی را گمراه کرده و به گناه خواهید انداخت که در آخرت وبال گردن خودتان خواهند شد.
علیایحال؛ اجداد ما شاید به همین علل، در حفظ شجرهنامه خود نسلاً در نسل، مواظبت میکردند و شما شاهکها هم با افغانی و مغول و بربر جلوه دادن ما قادر نخواهید بود به نیات شوم خود برسید.
ولیکن نکته مهمتر این شایعه (مهمتر از اصل شایعه) اینست که شماها وقفنامه اصلی را دیده بودید و در حالی که آنرا از پرونده اوقاف یا صندوق سادات به سرقت برده بودید به یکی از کلمات آن، استناد میکردهاید تا عدهای را فریب و با خود همراه کنید! غافل از اینکه، همین نکته دم خروس شما را لو خواهد داد!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم رُستاق امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۳):
اصلاحیه و عذرخواهی:
۱) نقلقولهای مندرج در قسمتهای ۴ و ۵ و ۶ این سلسله مباحث، موجب ناراحتی و دلخوری اخوی (آ.سیدمیرشجاع) از بنده گردید که چرا بدون اجازه و اطلاع ایشان آنها را به اشتراک گذاشتم؟!
زیرا ایشان آن مطالب را محض اطلاع بنده، خودمانی و خصوصی نوشته بودند و اگر میدانستند که به اشتراک عموم خواهم گذاشت، قاعدتاً حسابشدهتر و با مراعات احترامات رسمی و برخی ملاحظات دیگر مینوشتند و شاید هم اصلا نمینوشتند.
در هر حال گمان میکنند که خیانت در امانت کردهام و حال آنکه بنده قصدم اصلا غافلگیر کردن ایشان و یا خدایناکرده خراب کردن ایشان نبود، بلکه صرفا در اندیشه شفافسازی صادقانهتر مسائل برای همه اهالی بودم. همچنانکه خود ایشان هم مکررا گفتهاند؛ «کلیه اهالی جمع یک خانواده هستیم».
البته اگر از ایشان بابت آن نقلقولها کسب اجازه میکردم، احتمال دادم که شاید موافقت نکنند و حال آنکه بنظرم قطعهای از پازل (جورچین) ماجرای اوقاف و این روستا بوده فلذا غیرقابل اغماض است.
و این مطلب بنظرم آنقدر مهم بود که در دو مرحله از ایشان تقاضای توضیحات کرده بودم که البته محبت کرده و جزئیات ماجرا را برای بنده نوشته بودند که هر دو گزارش ایشان را به اشتراک گذاشتم.
کسانی هم که نسبت به محترمانه نبودن ادبیات نویسنده (و نیز نوشتههای خودم) بر بنده ایراد گرفتند، اشاره کردم که آن نوشتهها را اخوی در مقام توضیح شخصی و خصوصی برای بنده نوشته بودند نه در مقام آنکه قرار است عیناً به اطلاع دیگران هم برسد.
در هر حال ضمن عذرخواهی از آقاسید میرشجاعالدین بابت عدم کسب اجازه و حتی اطلاع قبلی، از کسانی هم که مطالب نسبت به آنها جسارتآمیز تلقی شده، کمال اعتذار را دارم.
ولیکن پشیمان نیستم! یعنی اگر زمان به عقب برگردد مجددا مرتکب این اقدام خواهم شد! زیرا برای شفافیت اذهان عمومی در این قضایا ضرورت دارد که حتیالامکان بدانیم؛ در تعامل (تقابل) اداره اوقاف با اهالی این روستا چه فرآیندی طی شده است.
وگرنه خسارت جابجائی جلاد و شهید بیشتر از این ملاحظات بوده و خواهد بود.
۲) در قسمت ۰۷ این سلسله مطالب نوشته بودم که؛ «و در سال ۱۳۶۳ هم اولین قراردادهای مستأجرین دو دانگ با اداره حج و اوقاف منعقد شده است»
و حال آنکه به گواهی اولین نامه اداره اوقاف قزوین (که در آن مقطع، زیرمجموعه استان زنجان بوده) به تاریخ ۱۳۶۲/۰۶/۱۲ که تصویری از آنرا قبلا به اشتراک گذاشتم، اولین قرارداد اوقاف قزوین (که خبری از اوقاف بوئینزهرا نبوده) قبل از تاریخ ۱۲ شهریور ۶۲ بوده است.
بنابراین ورود رسمی اداره اوقاف قزوین به این روستا در سال ۱۳۶۲ یا سالهای قبل از آن بوده است (نه ۱۳۶۳ که من تصور میکردم) ولیکن در سال ۱۳۷۵ که قزوین تبدیل به استان مستقلی شده و اداره اوقاف بوئینزهرا پا به عرصه فعالیت شهرستانی گذاشته، پیامد تقاضای همکاری بابت احداث سد خاکی جنوبشرقی روستا (دلیکلیقیه)، اداره مذکور بصورت اجتنابناپذیری به این روستا «حساس» شده است و فهمیده است که اینجا متروکه نیست و فرضا موقوفعلیهم آن، اینجا را ترک نکردهاند.
و علیرغم آنکه فقط وقفنامه جعلی را در اختیار داشته، عملاً کاری به کار این روستا نداشته است.
البته آقای رحمانی (رئیس وقت اوقاف بوئینزهرا) عصبانی بوده است! از بابت اینکه؛
۱) چرا گزارشات داخل پرونده، موقوفات این روستا را متروکه و بیارزش نشان میداده است؟!
۲) او مصمم بوده که کل ششدانگ این روستا را با تمسک به وقفنامه (جعلی) به تملک اوقاف درآورد و بر رزومه خدمتی خود بیافزاید و در آستانه ارسال پرونده به دادگاه بوده است که ناگهان سروکله اعضای شورای روستا بابت تقاضای همکاری در احداث سد خاکی، پیدا میشود و او را از پیشرفت اداری محروم میکند!
۳) تداوم مذاکرات فیمابین اعضای وقت شورای روستا با اوقاف، محترمانه پیش نمیرود!
البته بعداً و به مرور زمان، با هنرمندی آقای سید محمد حسینی (پسر برومند مرحوم حاج سید زینالعابدین) روابط مذکور، تلطیف و تدبیر میشود.
در هر حال، در زمان مدیریت آقای رحمانی، اقدام علنی و هجمه آشکار و بیمهابا و بیمحابائی علیه اهالی روستا انجام نمیگیرد (یا اینکه حداقل بنده بیخبرم) ولیکن دخالت اوقاف در امور این روستا از ماجرای «چکمه سفید»، جدی میگردد که جای بررسی و شفافسازی دارد. اگرچه قبل از آن، کودتای خزندهای در جریان بود که در قسمتهای قبلی مفصلا به آنها اشاره کردم.
(فرق نانکلی با رحمانی اینست که وی شمشیر را از رو بسته!)
تا اینکه بدنبال ماجراهایی که توضیح دادم، رئیس سابق اوقاف، اقدام به ارسال سه فقره نامه برای دهیاری روستا میکند که هر سه نامه و پاسخهای آنها را به اشتراک گذاشتم و چنانکه ملاحظه فرمودید ...
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آبان ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۴):
دو پاسخ به یک نامه؛
(بخش اول):
چنانکه ملاحظه فرمودید؛ آ.سیدمیرشجاع در جواب نامه شماره ۹۵/۸۵۴۴۴۷۳ (۱۳۹۵/۶/۲۴) اوقاف بوئینزهرا به دهیار وقت روستای امامزاده علاءالدین، دو بار به فاصله ۱۱۱ روز از همدیگر اقدام به نامهنگاری رسمی کرده است:
۱) نامه ۹۵/۷/۵ در ۵ صفحه
۲) نامه ۹۵/۱۰/۲۶ در ۲ صفحه
چرا؟!
قاعدتاً تیزبینها علت دو جوابیه برای یک نامه را متوجه شدهاند ولیکن برای عموم هم لازم است توضیح داده شود که در حدفاصل ۱۱۱ روز مذکور چه اتفاقی افتاده است که آقاسیدشجاع مجدداً اقدام به نامهنویسی کردهاند؟!
عجیبتر از آن، اینست که؛ رئیس سابق اوقاف بوئینزهرا، با ملاحظه «ضمیمه» نامه دوم، ۶ ماه و ۶ روز به کما میرود! تا اینکه بالاخره در ۹۶/۵/۳ به خود آمده و در حاشیه آن، دستور «استعلام از آرشیو سازمان» میدهد تا «صحت و سقم وقفنامه» اصلی، بررسی گردد!
بسیار خب! نتیجه استعلام مذکور چه شد؟ و چرا نتیجه بررسی استعلام به دهیار وقت، اعلام نشد؟!
قبل از بررسی این سؤالات و جوابهای احتمالی آنها، لازمست عطف به تفاوت دو نامه ارسالی دهیار به اوقاف، نکتهای را در تتمه مطالب قسمتهای قبلی، مورد اشاره قرار بدهم:
آ.سیدمیرشجاع نامه ۵ صفحهای خود را به امضاء دو نفر از سادات حسینی (حاجیوسفآقا و آ.سیدرضا) و دو نفر از سادات موسوی (آ.سیدمجتبی و آ.سیدهاشم) هم میرساند. چرا؟! ولیکن برای نامه ۲ صفحهای بعدی خود از آنها امضاء نمیگیرد. چرا؟!
و اما جوابهای این بخش از سؤالات:
۱) در حدفاصل ۱۱۱ روز مذکور، یک کپی از وقفنامه اصلی به دست او میرسد و لذا ضرورت مییابد که آنرا طی نامهای (عطف به آخرین نامه اوقاف) به اداره اوقاف، تحویل بدهد.
کپی مذکور در بین سادات، آنقدر بازکپی و عکسگیری میشود که وقتی تصویری از آن به دست بنده رسید، بعلت افت شدید کیفیت، چنان مات و کمرنگ بود که قادر به خواندن آن نبودم. لذا به گفتههای دیگران اعتماد کردم و در تحلیلهای خود در بعضی موارد به خطا رفتم!
بنابراین وقتی ادعاهای آ.میرشجاع در آخرین نامه خود مستند به وقفنامه اصلی بود، دیگر نیازی به تأیید سایر سادات نبوده که بخواهد از آنها هم امضاء بگیرد.
ولیکن ادعاهای نامه قبلی او به چه چیزی باید مستند و مؤید میشد؟
قاعدتاً به امضاء نمایندگان سادات فلذا در اقدامی عاقلانه و البته متعارف، از چهار عالم عادل مدد میگیرد.
حال مسئله اینجاست که؛
آقایان؛ آ.سیدمجتبی (پسر مرحوم آ.سیداسداله) و آ.سیدهاشم (پسر مرحوم آ.سیدابراهیم) که در واقع به نمایندگی از سادات موسوی، ذیل هر پنج صفحه را امضاء میکنند (تا سند تلقی شود)، آیا از نظر خطیر مرحوم آقاسیدصفدربابا خبر نداشتند؟! یا داشتند و اعتناء نکردند؟! و یا اینکه آن مرحوم و پسرانش، هیچکدام چنان نظر بلاوجهی را اساسا نداشتند و این مسئله صرفا شایعهای است که شیاطین محلی از خودشان درآوردهاند و بقول معروف؛ روح حاج سیدصفدر هم از آن خبر نداشته است!
و در واقع بهتانی در حق آن مرحوم است و در همینجا به کسانی هم که او را سادهلوح نامیدهاند، توصیه میکنم، توبه کنند و برای روح او خیراتی بکنند تا شاید در قیامت، او از آنها بگذرد.
حتی تعلیل بعضیها را هم قبول ندارم که گمان میکنند؛ آن مرحوم وقتی فتوای شرعی یک روحانی را میبیند، باور میکند که کل ششدانگ، موقوفه است و کذا و کذا ...
خیر چنین چیزی واقعیت و صحت ندارد. زیرا اگر او حتی فرضا از روی سادهلوحی، به چنان باوری رسیده بود که همگان را لعن و نفرین و متهم به حرامخوارگی میکرده است، چگونه است که، نوههای بزرگ او ادعاهای کتبی آ.سیدشجاع را تأیید میکنند؟!
بنظر بنده؛ محض امضاء آن نامه، نشانگر آنست که در بین سادات موسوی، کسی به مفاد فضولی وقفنامه جعلی، اعتقادی نداشته است.
در عینحال شاید لازم باشد، نوادگان مرحوم سیدصفدربابا در این خصوص، اطلاعرسانی بکنند که قضیه لعن و نفرینهای آن مرحوم چه بوده است؟! (البته اگر این شایعه صحت داشته باشد وگرنه که باز هم روسیاهی برای شیاطین میماند و بس)
اهمیت این شایعات در آنجاست که تعدادی از اراذل تازهوارد به روستا متأثر از این شایعات عجیب و غریب شیاطین پشتپرده، مصمم به اجرای عدالت میشوند تا به زعم خود، خون «افغانیهای حرامخواره که بیهوده ادعای سیادت دارند» را بر زمین بریزند!!!
آری! آ.سیدمیرشجاع و پسر برومندش؛ آ.سیدحامد، قربانی همین شایعات کاملا واهی شدند!
و اگر افشاء نشوند، صف قربانیان، طولانی خواهد گشت و حاشا به غیرت آنها که صرفا نظارهگر ماجرا بودهاند و مستمع آزادی در حد سیبزمینی و...!
مگر آنکه گمان کنیم، همه این خوشغیرتها آن شایعات را باور کردهاند!
در هر حال ...
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۵):
در هر حال امضای کلیه صفحات نامه ۵ صفحهای آ.سیدمیرشجاع توسط دو نفر از پسران ارشد سادات موسوی، نشانه آنست که موسویها، وقفنامه جعلی را قبول نداشتهاند و ایبسا تحمیلکنندگان آنرا لعن و نفرین میکردهاند وگرنه چنانچه شایعه منتسب به مرحوم سیدصفدربابا حتی ۱٪ واقعیت داشت، حداقل یکنفر از فرزندان و نوادگان آن مرحوم، نه تنها آ.میرشجاع را همراهی نمیکردند بلکه زمینهای اجدادی خود را رها میکردند و حال آنکه نشنیدهام حتی یک وجب از مایملک خود را رها کرده باشند.
در هر حال؛ هر چهار نفر امضاء کننده جوابیه از معنا و مفهوم وقفنامه اصلی، خبر داشتهاند اما چرا آنرا در اختیار آ.سیدمیرشجاع قرار ندادهاند؟! تا او آنرا به اوقاف ارائه بدهد؟
۱) به وقفنامه اصلی دسترسی نداشتهاند.
۲) آنرا برای روز مبادا نگه داشتهاند!
در هر حال آ.میرشجاع هم که صندوقچه مدارک پدری را در اختیار داشت، وقفنامه اصلی را در بین آنها نیافته است وگرنه آنرا ضمیمه نامه اول خود میکرد و نیازی به امضاء سایر سادات و نامه دوم هم نبوده ولیکن در فقدان وقفنامه اصلی، ناچار به استفاده از استشهادیه شده.
از آنطرف، چهار سید مزبور هم که نامه مذکور را امضاء کردهاند، قاعدتاً محض اعتماد آنان به آقاسیدمیرشجاع نبوده است بلکه در نزد خود به مفاد آن اعتقاد قبلی و قلبی داشتهاند.
دو پاسخ به یک نامه؛
(بخش دوم):
رئیس وقت اوقاف، با ملاحظه وقفنامه اصلی (بعنوان ضمیمه نامه دوم)، ۶ ماه و ۶ روز به کما میرود! تا اینکه بالاخره در ۹۶/۵/۳ به خود آمده و در حاشیه آن، دستور استعلام از آرشیو سازمان میدهد (مدرکش را به اشتراک گذاشتم) و بعداً هیچ جوابی به دهیار نمیدهد! و معلوم نمیشود که جواب استعلام او چه بوده است؟! لذا چند احتمال متصور است:
۱) آرشیو سازمان، جواب نداده است = ممتنع
۲) جواب استعلام، تأیید وقفنامه اصلی بوده است.
۳) جواب استعلام، ردّ وقفنامه اصلی بوده است.
قاعدتاً جواب استعلام هر چه که بوده، جناب رحمانی، دیگر بهانهای برای گیر دادن به این روستا نداشته است. حداقل آنکه؛ وقفنامه اصلی و جدید و ناسخ، وقفنامه جعلی و قدیمی و منسوخ را خنثی کرده و غیرمؤثر میکند.
ولیکن رئیس جدید (آقای نانکلی) بازی را از سر شروع میکند!!!
آیا او از سوابق پرونده و مکاتبات بیخبر بوده است؟! چرا او همانند رئیس قبلی خود، بیخیال چهاردانگ سادات این روستا نمیشود؟!
این احتمال را هم نباید از نظر دور داشت که؛ بعید نیست، محتویات پرونده از جمله مکاتبات مذکور و جواب استعلام، مجددا به سرقت رفته باشند و لذا رئیس جدید، مواجهه خود با این روستا را مجددا و ناچاراً از وقفنامه جعلی (احتمالا تنها برگ باقی مانده در پرونده!) شروع میکند!
و در اینجاست که میتوان تصور کرد آن شیطانی که گفته: «کاری کردهام که سادات تا ابد نتوانند مشکل خود را با اوقاف حل کنند»!! منظورش چه بوده است!
کاری که او کرده، بجز سرقت مکاتبات و وقفنامه ضمیمه و جواب استعلام، چه میتواند باشد؟!!
ولیکن شیطان همیشه بازنده است.
وقفنامهای که دهیار وقت، ضمیمه نامه خود میکند، قاعدتاً کپی بوده و سرقت کپی قاعدتاً نمیتواند شاهکار تلقی شود. اما میتوان تصور کرد که استعلام رئیس سابق اوقاف، منتهی به پیدا شدن «وقفنامه اصلی» در آرشیو سازمان شده است و لذا او از این روستا دست میکشد ولیکن در دوره جدید، شیاطین محلی دست به کار سرقت محتویات پرونده شده و اینبار وقفنامه اصلی را از میان بر میدارند.
البته من قبلا به آقای نانکلی مشکوک بودم که شاید خودش مرتکب محو وقفنامه اصلی شده باشد اما وقتی شنیدم که یکی از شیاطین محلی، گفته؛ کاری کردهام که سادات دستشان به هیچجا بند نشود گمان سوء من به نانکلی ضعیف شد و به یکی از سران شیاطین روستا بیشتر مشکوک شدم.
غافل از اینکه بالاخره روزی میرسد؛ کسی مثل بنده اقدام به تحریر این سلسله نوشتهها در ایتا کرده و به اطلاع یکی از ساداتی میرسد که، نسخه دوم «وقفنامه اصلی» در اختیار او بوده است و خوشبختانه تصویری صاف و شفاف از آن را برای بنده ارسال کرد بشرطی که فقط به محضر دادگاه ارائه بدهم! (گویا احتمال میدهد که اگر به اوقاف بدهم، ممکنست آن هم توسط شیاطین به سرقت برود!)
در هر حال؛ با نامههای بنده به ریاست سازمان که بدست نانکلی هم رسید، قاعدتاً حجت بر او تمام شده است که در تمسک به وقفنامه جعلی احتیاط نماید و اگر در پرونده، چیزی از وقفنامه اصلی را پیدا نکرده، آنرا از سادات مطالبه نموده و مجددا از آرشیو سازمان، استعلام نماید تا مبادا مرتکب کاری بشود که بعدا به ندامت بدل گردد.
نانکلی چرا چنین احتیاطی را بخرج نداده است؟!
اگر کسی اطلاعات بیشتر و دقیقتری راجع به این گزارهها دارد لطفا مرا آگاه سازد.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
عبرت از باختهای پیدرپی در جام جهانی
در کانال تحلیلی «چلچراغ معارف و احکام»
https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
بسمه تعالی
عبرت از باخت
و نقش روستای ما در جام جهانی!
(قسمت ۰۰۱):
بررسی نقش تاریخی «روستای امامزاده علاءالدین» در باختهای پیدرپی «تیمهای ملی در جام جهانی» (عمدتاً ورزشهای جمعی)!!!
مردمان روستای ما با جمعیتی کمتر از ۱/۰۰۰ نفر دارای طیفهای مختلفی است ولیکن همگی به بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین، ارادت دارند و به همجواری با آن افتخار میکنند، دقیقا مانند جمعیت کمتر از ۱۰۰/۰۰۰/۰۰۰ نفری ایران که به همجواری با بارگاه ملکوتی امام رضا علیهالسلام افتخار میکنند و به امامزادگانی همچون شاهچراغ و حضرت معصومه (سلامالله علیهما) ارادت دارند.
باخت ۶ بر ۲ دیروز ایران در مقابل انگلیس، بهانه نگارش مطلبی است که بعلت محدودیت کلمات قابل درج در هر پیام کتبی، ناچارم آن را بصورت مسلسل و زنجیرهای تحریر و تقدیم نمایم.
«باخت ایران» وقتی که زنجیرهای میگردد قاعدتاً تبدیل به یک مسئله/مشکل/معضل و بلکه بحران ملی در سطح جهانی میگردد که ضرورت دارد، مجدانه و موشکافانه آسیبشناسی شود.
بنابراین محتوای این سلسله مقالات، «آسیبشناسی باخت ملت ایران» است که اوج جلوه آن را در دورههای پیاپی جامهای جهانی فوتبال شاهدیم و اگر با دقت انجام نگیرد هرگز قادر به آسیبزدائی نخواهیم گشت.
این مسئله غمانگیز، سالها و بلکه دهههاست که از خلجانهای ذهنی نگارنده است و در سال ۱۳۷۵ موجب کنکاشی گردید که به تحریر مقالهای تحت عنوان «ملتی آتشین در گذرگاه ایران» انجامید و با آنکه مقاله نسبتاً کوچکی بود ولیکن وقتی توسط یکی از اساتید مسکو به زبان روسی ترجمه شد، تبدیل به کتابی قطور گردید!
متن آن مقاله را تدریجا و تفصیلا در این سلسله مقالات، درج خواهم کرد. و اما بعد؛
بنده هیچکدام از اعضای تیمهای ورزشی ایران در جامهای ورزشی و قهرمانی را مقصر و حتی قاصر نمیدانم ولیکن فرهنگ ملی ایرانیان را باعث این شکستهای مفتضحانه جهانی میبینم که البته آن هم به نوبه خود، قابل توجه و توجیه است!
در این سلسله مقالات بر آنم که ضمن ریشهیابی و شناسائی درد، راهکارهای درمان آنرا هم معرفی نمایم و لذا بدون نسخه علاج نیستم.
و اما وجاهت عنوان این سلسله مقالات؛
«عبرت از باخت»:
عبرت بعد از وقوع فاجعه گرفته میشود.
فاجعه بعد از عدم حل بحران رخ میدهد.
بحران بعد از عدم حل معضل رخ میدهد.
معضل بعد از عدم حل مشکل رخ میدهد.
مشکل بعد از عدم حل مسئله رخ میدهد.
مسئله بعد از عدم حل معما شکل میگیرد.
باختهای مکرر فوتبال ایران در دورههای متوالی جام جهانی، کدامیک از این گزینههاست؟
معما؟ مسئله؟ مشکل؟ معضل؟ بحران؟ فاجعه؟
هر چه که باشد، نیازمند «حل» است بجز فاجعه که قابل حل نیست و فقط محتاج عبرت است.
راه حل پیشنهادی شما چیست؟
لطفا با ما همراه باشید.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۱/۹/۰۱ تهران
«چلچراغ معارف و احکام»
https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهمتهای شاخدار یک «تفاله غربزده» در تعلیل و تحلیل باختهای ایران در جامهای جهانی فوتبال و «آدرس غلط» دادن به دانشجویان!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۶):
اگر نتیجه «استعلام از آرشیو سازمان اوقاف در خصوص وقفنامه اصلی» ما، به ضرر ما بود، قاعدتاً اداره اوقاف بوئینزهرا آنرا در همان سال ۱۳۹۶ به رخ اهالی روستا میکشید و طبق وقفنامه جعلی، تصاحب مطلق ششدانگ روستا را قویا دنبال میکرد.
ولیکن به حال خود رها کردن این روستا نشانه آن بود که دیدند نمیتوانند از «سد وقفنامه» اصلی عبور کنند. لذا نقشه مکارانه جدیدی طراحی کردند و آن گرفتن «اقرارنامه» از کلیه اهالی در قالب «قرارداد استیجاری» بود که رئیس جدید اداره بوئینزهرا آنرا (با حسابی که روی خیانت صاحبان چکمه سفید باز کرده بود!) با «نادیده گرفتن وقفنامه اصلی»، کلید زد!
در چنین وضعیتی، آ.سیدمیرشجاع (که دیگر جایگاه رسمی نداشت)، تعدادی از اهالی را با خود همراه کرد تا در قالب صورتجلسهای به بهانه «استمهال یکساله» از اداره مذکور و رئیس جدید آن، «اعترافنامه»ای (مبنی بر حداقل؛ اطلاع وی از وقفنامه اصلی) بگیرد که گرفت تا اگر لازم شد در دادگاه ذیربط از آن استفاده نمایند ولو اینکه مفاد دیگر این «برجام امامزاده» به زیان سادات بود و بنده هم در مجموع امضای آنرا تخطئه کردم. زیرا در دادگاه، همان وقفنامه کافی است و نیازی به اعترافنامه اوقاف نبود. مگر آنکه نانکلی ادعا کند از وقفنامه اصلی بیخبر بوده تا از مجازات اقدامات نامشروع و غیرقانونی خود، فرار کند! که با توجه به اعترافنامه مذکور، دیگر نمیتواند طفره برود و بابت این گرفتاریها و تضییقاتی که بر اهالی محترم امامزاده تحمیل کرده است، قاعدتاً قابل پیگرد و مجازات است ولو اینکه شنیدم، پیشدستانه قصد شکایت علیه بنده را دارد!
لطفاً کسانی که به وی دسترسی دارند (همانها که او را مخفیانه و بدون اطلاع اهالی روستا به عضویت گروه اطلاعرسانی روستا در آورده بودند تا جاسوسبازیها و خیانتهای خود در حق اهالی را تکمیل کرده باشند!) به او بگویند: تو اگر مدرک معتبری در اختیار داشتی تا با آن دادگاهی را متقاعد کنی که ششدانگ امامزاده را به تصاحب مطلق اوقاف در آورد، نیازی به مکر و حیله «سوق اجباری دادن اهالی به قرارداد استیجاری توأم با تحمیق آنها» به وعده تخفیفات ویژه و... نداشتی و با شکایت علیه بنده هم به جائی نخواهی رسید و بجز رسوائی بیشتر و دردسر برای خودت چیزی عایدت نخواهد شد.
و اما سخنی با امین محترم اوقاف؛
(بخش اول):
البته ایشان عنوان «امین اوقاف» را اشتباه رایج تلقی کرده و خود را «امین موقوفه» میدانند!
ولیکن از آنجا که عنوان «امین» از طرف اداره اوقاف به ایشان داده شده است، منافاتی ندارد که وی را «امین اوقاف» بنامیم.
چه فرقی میکند؟!
فرقش در آنجاست که «امین اوقاف» بمفهوم کارمند یا گماشته اداره مذکور است و حال آنکه «امین موقوفه»، قاعدتاً خصائلی فراتر از مأمور دارد که تا «دانائی، دلسوزی و دلیری دینمدارانه» او اثبات نشده باشد، نمیتوان چنین منصبی را برای او قائل شد. این صفات (دال اربعه) صرفا با چند جلسه آموزش و یک کاغذنامه دستوری، برای کسی اثبات نمیشود.
امین اوقاف، صرفا یک گزارشگر است و چندان مسئولیتی در تصمیمگیریهای موقوفات ندارد و حال آنکه امین موقوفه، مسئولیت سنگینی همچون قاضی و مستوفی دارد و خود میتواند اتخاذ تصمیم نماید.
صرفنظر از اینکه؛ تعبیه رسمی چنین منصبی در حوزه وقف و موقوفات و اعطای اختیاراتی به او شاید نوعی دور زدن اختیارات قانونی ولیفقیه و نمایندگان آن مقام در برخی از عرصات وقفیه هم تلقی میشود که در عرصه ملی باید به تحلیل آن بپردازیم و قاعدتاً در روستا محل بحث ما نیست.
علیایحال؛ اگر ما با «امین موقوفه» طرف حساب باشیم بمراتب بهتر از آنست که با امین اوقاف طرف باشیم، زیرا در مسائل وقفیه دیگر نیازی به مراجعه به ادارات اوقاف نداریم و هر مسئله ذیربطی با مراجعه به امین موقوفه قابل حل است و چنانچه او نتواند تصمیم بگیرد (تصمیمی که اداره اوقاف هم تسلیم باشد) معلوم میشود که چیزی بیش از امین اوقاف (و در شیاع محلی؛ جاسوس مدیران و کارمندان اداره اوقاف) نیست. در هر حال فعلا شمشیری دو لبه است!
حال اگر جناب آقای سیدمحمدحسینی (فرزند مرحوم حاجسید زینالعابدین) واقعا امین موقوفات محلی از جمله امامزاده علاءالدین تشریف دارند، مخاطب این نامه هستند.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۷):
ادامه مبحث سخنی با امین موقوفه:
۱) چنانکه مستحضرید؛ اولین گام در موقوفه، شناختن «حدود وقفیه» است وگرنه امانتداری او بلاوجه خواهد بود.
فلذا آیا امین محترم موقوفه امامزاده علاءالدین، حدود دقیق دو دانگ وقف امامزاده و مرزهای آن با چهاردانگ مالکین را بصورت مستند در اختیار دارد؟
آیا تاکنون علیرغم اعلام آمادگی جناب آقای مهندس محمد داودی، اقدامی جهت افراز دو دانگ موقوفه امامزاده به عمل آورده است؟
(حداقل بخاطر آنکه بساط اختلافات موردی در حدود مرزی دو دانگ امامزاده و املاک سادات، برای همیشه جمع بشود.)
۲) عایدات وقفیه منوط به تفکیک قطعات موقوفه و قراردادهای ذیربط است.
فلذا آیا امین محترم موقوفه امامزاده، کلیه قراردادهای ذیربط کلیه قطعات را در اختیار دارد؟
و آیا اساسا جدول مدونی از مستأجرین قطعات موقوفه و میزان پرداختی آنها با سجلات جزئی آنها تشکیل داده است؟
۳) عایدات دو دانگ موقوفه امامزاده، طبق وقفنامه اصلی «باید به مصرف مصالح او [امامزاده] خرج گردد» فلذا آیا امین محترم موقوفه، نظارت یا دخالتی در «دخل و خرج» عایدات مذکور دارند؟
و اگر دارند؛ آیا طبق «مصرف مصالح امامزاده» صورت گرفته و میگیرد؟ و اساسا برای تعریف و تعیین «مصالح امامزاده» چه لیستی از امور ذیربط دارید؟
۴) از آنجا که سازمان اوقاف (به تعبیر امام خمینی ره) دارای سابقه «لوطیخوری» بوده و هیچ بعید نیست که بعد از انقلاب هم این چنگاندازیها به «اصل» و «عایدات» موقوفات، کم و بیش دنبال شده باشد و هماکنون هم جاری و ساری باشد، آیا امین محترم موقوفه، اطمینان دارد که «اصل و عایدات» دو دانگ موقوفه امامزاده علاءالدین، لوطیخور نشده و نمیشود؟
۵) آیا امین محترم موقوفه امامزاده علاءالدین، تاکنون (در دوره مسئولیت خود که بیشتر جنبه معنوی و اخروی و قاعدتاً منطبق با نیات خیراندیشانه واقفین محترم دارد) گزارشی از موارد چهارگانه مذکور تهیه و به مراجع ذیربط تقدیم نموده است؟ و از آنجا که این گزارشات نمیتوانند جنبه محرمانه و سری داشته باشند، آیا امین محترم موقوفه، آمادگی اطلاعرسانی آنها به اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین بویژه سادات محترم (که از ابتدای امر، بقعه مبارکه امامزاده را مورد بازسازی و نوسازی و مرمت خود قرار دادهاند و...) را دارد؟
۶) حال اگر به هر علتی آمار و میزان درآمد موقوفه از محل دو دانگ روستای امامزاده علاءالدین، محرمانه باشد، قاعدتا هزینههای ذیربط آن نمیتواند، محرمانه تلقی شود. فلذا آیا ایشان میتوانند اعلام نمایند که چند درصد عایدات، صرف مرمت و توسعه اجزاء مختلف بقعه و چند درصد آن صرف توسعه زیارت و زائرسرا و زوار محترم آن گشته است؟
و اساسا آیا تهیه امکانات و تسهیلات مورد نیاز زوار و پذیرائی از آنان، در زمره «مصالح امامزاده» هست؟ که بخشی از عایدات آن، صرف آن گردد؟
و اگر در گذشته این زیارتگاه دارای زائرسرای مختصری بوده و بعلت فرسایش و زلزله و عدم تعمیر و نگهداری از بین رفته است، چرا در دهههای اخیر هیچ اقدامی برای بازسازی آن صورت نگرفته است؟!
بنابراین پیشنهاد میکنم، هرچه زودتر طی جلسهای حضوری (یا گزارشاتی مکتوب در گروه) به اهالی محترم، جواب این سؤالات، اطلاعرسانی گردد.
در صورت تمایل به برگزاری تجمع عمومی اهالی در تهران، بنده آمادگی دارم، محل مناسبی (مسجدی در بلوار کشاورز) را برای جلسه مد نظر شما هماهنگ نمایم. و الامر الیکم.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۸):
سخنی با امین محترم موقوفه؛
(بخش دوم):
چنانکه مستحضرید؛
اداره اوقاف بوئینزهرا با استناد به «وقفنامه جعلی» مورخه ۱۲۹۷ قمری که (به واسطه وقفنامه اصلی ۱۲۹۹ قمری) منسوخ شده و فاقد هرگونه وجاهت و اعتبار شرعی و قانونی و عرفی است، ادعای موقوفه بودن چهاردانگ روستای امامزاده علاءالدین را که حداقل از تاریخ ۱۲۰۵ قمری در «ید تصرفی مالکانه» سادات حسینی و موسوی خاص بوده است، دارد و با اتکاء به این ادعای نامشروع و غیرقانونی و نامتعارف، اقدام به ایجاد مضایقی برای اهالی بویژه سادات روستا نموده است!
فلذا از آنجا که نه چهاردانگ روستا از موقوفات به شمار است و نه سادات محترم، «موقوف علیهم» محسوب میشوند (و بلکه طبق معمول همیشه و قدیمی «مالکین» بودهاند و «وقفنامه اصلی» نامیدن صورتجلسه حل اختلافات «مالک و وقف» مسامحتاً از باب ذهنیت مخاطبین است نه اینکه واقعا «وقفنامه ششدانگ روستا» باشد)، و به همین علت، البته خارج از حیطه مسئولیتهای جنابعالی است ولیکن از آنجا که همزمان شما عضو شورای اسلامی روستای امامزاده علاءالدین هم هستید، قاعدتاً موظف بودهاید که از «منافع تحدید شده سادات»، قاطعانه دفاع نمائید تا ضرورتی برای به میدان آمدن سایر سادات نباشد. فلذا لازمست گزارشی از اقدامات مؤثر خود در این عرصه نیز بیان نمائید. و اگر گمان میکنید که بین وظیفه شورائی و تکلیف امینی خود، تعارض منافعی برقرار است، آیا وقت آن نرسیده که از یکی از آنها استعفاء بدهید تا هیچکدام از مسئولیتهای جنابعالی، قربانی و مخدوش دیگری نگردد؟
البته ممکنست جنابعالی، قاعدتاً به دنبال توسعه «حیطه موقوفات» باشید نه تحدید آنها ولیکن اگر به عرف و شرع هم تقیدی داشته باشید، قاعدتاً «چهاردانگ سادات» را باید خارج از موقوفات بدانید. و توضیحات مندرج در سلسله مقالاتی که بنده در همین گروه مجازی (ایتا) تحریر و تنظیم و تقدیم کردم، برای خارج از موقوفه دانستن چهاردانگ مد نظر، کفایت میکند.
در غیر اینصورت؛ چنانچه مدارک، قرائن و شواهدی سراغ دارید که استدلالات بنده را ابطال، مخدوش و سست نماید، مستدعی است از ادارات اوقاف بوئینزهرا و قزوین و... تهیه و ارائه بدهید.
بنظر شما (که خود را «امین موقوفه» میدانید)، آیا اداره اوقاف، مدرکی بجز «وقفنامه جعلی» و صورتجلسه استمهال یکسالهای که بند اول آن، بقیه بندهای آنرا بر باد میدهد و دست نانکلی را تهی میسازد، چیز دیگری هم در اختیار دارد؟!
و آیا اگر اداره اوقاف بوئینزهرا، بعد از «استعلام از آرشیو سازمان» (در مورخه ۹۶/۵/۳) در موضوع «صحت و سقم وقفنامه اصلی» به این نتیجه علمی میرسید که نامعتبر و مخدوش است، آیا نباید آنرا علیه «سادات مالک»، پیراهن عثمان میکرد؟! اوقاف هرگز نمیتواند، صورتجلسه حل اختلافات مالک و وقف را نامعتبر تلقی کرده و خدشهدار نماید.
و اینک؛ ریاست جدید اداره مذکور، با چه جرأتی دست به کار تهدید و تحدید «فدک سادات» گشته است؟!
و جنابعالی با چه ادله منطقی و با کدام دلایل مشروع، معقول و معروفی، پذیرفتهاید که با این مدیر متخلف و بیمبالات، هماهنگ باشید؟! و خود را امین «موقوفه موهوم» (چهاردانگ ملک شخصی سادات) بشوید؟! و خود را در صف خائنانه «خالقان حماسه چکمه سفید» قرار دهید؟!
عموزاده گرامی، از شما انتظار عقلانیت و خردمندی قرین انصاف و عدالت و صداقت میرود و بعد از این توضیحات مفصل حقیر، حجت بر شما تمام است که صف خود را در این تقابل حق و باطل، انتخاب نمائید.
حواسمان باشد که بنده و جنابعالی در سن ۶۰ سالگی، مجال جولان چندانی در این دنیای دون نداریم که خدایناکرده بخاطر هوی و هوس دیگران و حتی منافع شخصی، با پرونده سیاه و شومی وارد آخرت شویم.
بنظر بنده، اگر بعنوان امین اوقاف نتوانید در خدمت سادات (از جمله خانواده خود) و اثبات حقانیت آنان در مالکیت اجدادیشان باشید، و اگر ادارات اوقاف، مدرک متقنی در اختیار ندارد که حداقل خود شما را قانع کند، توصیه میکنم هرچه زودتر خود را از معرکه بیرون بکشید و در همان جایگاه عضویت شورا در خدمت اهالی محترم باشید. و چنانچه اقتضای عضویت در شورای روستا، تبعیت بیچون و چرا از ادارات متخلف محلی است که ظاهراً خدا و قانون را بنده و مطیع نیستند، از شورا فاصله بگیرید.
و چنانچه گمان میکنید که همزمان میتوانید از عهده انجام هر دو مطلب، بخوبی بر آئید، مطمئن باشید که مورد حمایت کلیه سادات و اهالی محترم روستا از جمله بنده حقیر قرار خواهید داشت انشاءالله.
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین
راه طی شده و باقیمانده
(قسمت ۲۹):
بعضی از عزیزان میپرسند که چرا پاسخ سؤالات مطروحه در گروهها را نمیدهید؟!
باید عرض کنم:
اولاً) هنوز اصل صحبتهای خودم تمام نشده که بخواهم وارد بررسی سؤالات و ابهامات دیگران بشوم.
بموقع پاسخ همه (از جمله مزدوران نانکلی و شیاطین محلی) را خواهم داد انشاءالله.
ثانیاً) وقتی سؤالکنندگان، خود را معرفی نمیکنند، بمفهوم آنست که غریبه هستند و ما را با غریبهها چهکار؟!
خصوصاً از وقتی که متوجه شدم برخی از اعضای گروه اطلاعرسانی امامزاده، از غریبهها هستند لزومی ندارد ناشناختهها را جوابی بدهم.
بنده هم در واتساپ، کلیه اعضای گروه اطلاعرسانی آ.سیدمحمد شورا را به عضویت گروه خود در آوردم (فقط بر اساس شماره تلفن آنها و بدون شناخت ۹۰٪ آنها و صرفا با این گمان که لابد همه آنها از اهالی روستای خودمان هستند!) در این بین، متاسفانه ناخواسته آقای نانکلی و تعدادی از کارکنان ادارات محلی و برخی اهالی روستاهای دیگر هم عضو گروه بنده شدند و بالتبع در جریان همه بگومگوهای ما قرار گرفتند!!
من نمیدانم نانکلی (کارمند و سپس رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا) چرا باید سالهای سال عضو مخفی گروه مجازی امامزاده علاءالدین ما باشد تا مستقیما به ارزیابی تفکرات و گرایشات اعضای گروه بپردازد و... تا اینکه با اطمینان به پیروزی خود علیه اهالی، شمشیر آشکار بکشد؟!
آیا عضویت نانکلی و امثالهم در گروه امامزاده، وجاهتی داشته؟! آیا وجاهت عضویت او در گروه هماندیشی برای مقابله با تهاجمات نامشروع و غیرقانونی اداره اوقاف و سایر شیاطین، برای اعضای گروه هم توضیح و حداقل اطلاعرسانی شده بود؟!
در هر حال، به اعضائی که اسم و شهرت کامل و نیز اسم پدر خود را در ابتداء یا انتهای پیامهایشان ننویسند هرگز جواب مستقیمی نخواهم داد. ناخودیهائی را که حرفهای بیخودی میزنند، باید دور ریخت.
اصراری نیست که خودشان را در پروفایل خود دقیق و کامل معرفی کنند ولیکن هنگام پیام گذاشتن، اگر احترامی برای خود و اعضای گروه قائل هستند، باید خود را معرفی نمایند وگرنه افراد فضول و بیارزش و نفوذی و جاسوس و عوضی تلقی خواهند شد که میخواهند آتشبیار معرکه شوند!
بنابراین به آنها بگوئید؛ اگر ریگی به کفش ندارید، خودتان را معرفی کنید (و تغییر نقطه به حرف و کلمات مبهم، کافی نیست!) تا اگر واقعاً از اهالی این روستا بودید و از مزدوران نانکلی و نیز لوطیخورهای دو دانگ امامزاده نبودید، آنگاه خواستار جواب سؤالات و ابهامات خود بشوید.
آنهم بدون تکبر و نخوت و توهین و تمسخر و کینهتوزیهای ابلهانه و فرافکنیهای خبیثانه و تکراری که پیشه کردهاید!
و نیز بدون آنکه اقلیت قلیل (مسئلهدار) خود را خیلیها و همه و هممون و... حقنه کنید و...
بویژه آنها که از طریق لینک، وارد گروه شده و معلوم نیست از کجا آمدهاند و کیستند؟!
... ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
آذر ۱۴۰۱
۱۴۰۰/۱۰/۲۳ صورتجلسه جمعی از اهالی روستای امامزاده علاءالدین با نانکلی اوقاف بوئین
مشهور به استمهال یکساله!
که جناب نانکلی با بدعهدی آشکار خود، ظرف ۴۰ روز آن را لگدمال کرد که توهین بزرگی به سادات و بلکه به اهالی روستای ما بود.
بند اول این صورتجلسه در تعارض با سایر بندهای آن است.
بند ۱ میگوید ملاک عمل وقفنامه ۱۲۹۹ است اما بند ۵ آن در تناقضی آشکار و عطف به وقفنامه جعلی ۱۲۹۷ مالکین را اولا تبدیل به مستأجر میکند و ثانیا برای بهرهبرداری از املاک خصوصی خود باید قرارداد استیجاری ببندند ولیکن از «تخفیفات ویژه» برخوردار میشوند!!! و پس از «کسر کسورات»، الباقی اجارهبهای دریافتی صرف خود سادات روستا میگردد!
بنظر میرسد که دعوا بر سر «کسورات» است (که احتمالا یک سوم دریافتی را شامل میشود) ولیکن دعوای اصلی آنجاست که موجر فردای روزگار بخواهد بایّنحو کان، مستأجر خود را مجبور به ترک روستا و مایملک اجدادی خود بکند و این مسئله برای این سازمان عین «آب خوردن» است!