نگذارید سکوت بینتان حاکم شـود!👫
🔸نگذارید کار به جایی برسد که هیچ حرفی با همسرتان نداشته باشید. صحبت نکردن از اولین جرقه های سردی در زندگی زناشویی است.
🔸به بهانه های مختلف با همسرتان صحبت کنید. درباره فرزندان، کار، آب وهوا و... باهم صحبت کنید.
🌐 کانالی متفاوت رو در ایتا با ما تجربه کنید.☺️
جهت حمایت ازکانال لطفا مطالب رو با لینک ارسال کنید🙏
لینک #کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش👇👇
🏠@kolbeAramesh1🏠
خدایا...
قصه وکالت را زياد شنيده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...
رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،
دستانت در دست من است ...
بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن...
"توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
🌐 کانالی متفاوت رو در ایتا با ما تجربه کنید.☺️
جهت حمایت ازکانال لطفا مطالب رو با لینک ارسال کنید🙏
لینک #کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش👇👇
🏠@kolbeAramesh1🏠
#همسرانه
زندگیتون رو با این کارها نابود کنید!
🔸دائم همسر و بچههاتون رو با دیگران مقایسه کنید
🔸به ظاهرتون تو خونه اهمیت ندید
🔸برای هم وقت نذارید
🔸تفریح دو نفره نداشته باشید
🔸عیبهای خانواده همسرتون رو مدام تذکر بدید
🔸از جملات عاشقانه استفاده نکنید
🌐 کانالی متفاوت رو در ایتا با ما تجربه کنید.☺️
جهت حمایت ازکانال لطفا مطالب رو با لینک ارسال کنید🙏
لینک #کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش👇👇
🏠@kolbeAramesh1🏠
#بانو_جان_آقای_محترم
⚜اعتماد به نفس خیلی خوبه ولی از یه حدی که بیشتر میشه زننده و خسته کننده می شه
به این افراد میگن خودشیفته و خود محور
⚜این افراد فکر میکنن که دهن اسمون باز شده اونها از توش افتادن پایین
یه سری از افراد از موفقیت های که کسب میکنن دچار غرور میشن خیلی خوبه که اگر چیز قابل افتخاری دارید بهش ببالید و روش پافشاری کنید ولی اینکه اطرافیان خودتون مخصوصا همسرتون رو به حساب نیارید و براتون ارزش نداشته باشه خیلی زنندست
⚜خیلی از خانومها اعتقاد دارن که اگر به شوهرشون کم محلی کنن و به حساب نیارنشون تا آخر عمر اونها رو جذب خودشون کردن
ولی این افراد بیراهه میرن و با اعتماد به نفس کاذبشون یه روزی تنها میمونن
لطفا از بالا نگاه نکنید
🌐 کانالی متفاوت رو در ایتا با ما تجربه کنید.☺️
جهت حمایت ازکانال لطفا مطالب رو با لینک ارسال کنید🙏
لینک #کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش👇👇
🏠@kolbeAramesh1🏠
آموخته ام که تنها کسي که مرا
در زندگي شاد مي کند کسي است
که به من مي گويد:
تو مرا شاد کردی ...
آموخته ام ... که مهربان بودن،
بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد
به هديه ای از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که
به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش
نيستم دعا کنم ...
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي
که يک نفر مي خواهد، فقط دستي
است براي گرفتن دست او، و
قلبي است براي فهميدن وی ...
آموخته ام ... که خداوند همه
چيز را در يک روز نيافريد.
پس چه چيز باعث شد که من
بينديشم مي توانم همه چيز را
در يک روز به دست بياورم
"چارلی چاپلین"
🌐 کانالی متفاوت رو در ایتا با ما تجربه کنید.☺️
جهت حمایت ازکانال لطفا مطالب رو با لینک ارسال کنید🙏
لینک #کـلـبـه ی_ آرامـ☆ش👇👇
🏠@kolbeAramesh1🏠
#کلبه ی آرامش 🏕
✅️ بهمناسبتهفدهممهر
✅️ روزجهانیپست
چهارده ساله که بودم، عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام، برای نامه های سفارشی می رفت. تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز، یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم، که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود. نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند، میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند. حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است. آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت. هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد. فقط یک بار گفت: چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود. چقدر نامه دارید! خوش به حالتان! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد. مارا که دید زیر لب گفت: دختره ی بی حیا. ببین با چه ریختی اومده دم در! شلوارشو! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند! مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟ مردم آنها را از هم جدا کردند. از لبش خون می آمد و می لرزید. موهای طلاییش هم کمی خونی بود. یادش رفت خودکار را پس بگیرد. نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود. همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد. از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم! روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد. به خاطر یک دعوا! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد! کاش عاشقش نشده بودم! از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم، به دخترم میگویم: من باز میکنم! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند. دخترم یکروز گفت: یک جمله عاشقانه بگو. لازم دارم گفتم: چقدر نامه دارید. خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام!
♥️🦋