با شهدا گم نمی شویم
#بخش_پنجاه_نه یوزارسیف با پدرومادرم رفتیم خانه را دیدیدم ,چند تا محله پایین تر بود اما خونه بزرگ
#بخش_شصت
یوزارسیف
ثانیه ها ودقیقه ها وروزها وماه ها به سرعت میگذرند ومن سال اخر تحصیلم را با هزاران اتفاق ریز ودرشت به پایان رساندم وفردا امتحان کنکور دارم,از شدت استرس شامم را نتونستم بخورم,بابا سعید خیلی بهم روحیه میده ومطمینه که پزشکی رو شاخمه ومامان انواع واقسام خوراکیهای تقویتی را میخواد بخوردم بدهد ,انگار که من صبح کنکور ندارم وبلکه قرار,است به اسیری برم وروزها چیزی نخورم.
ماه هاست که ساکن این خانه شدیم,به نظرم قدم خانه خوب بود اخه بعداز اسباب کشی به این خانه,مشکلاتمان یکی یکی کم شد,اول که به خاطر بیمه بودن طلاها,اداره بیمه ,مقداری,از خسارت طلاها را پرداخت کرد وبابا با اون پول تونست ,اخرین بدهیهای بهرام را بپردازه ویه هایپر مارکت بزرگ راه بیاندازه وسرخودش وبهرام را گرم کند ونان حلالی هم بر سر,سفره بگذارد.
بهرام هم هرچه تلاش کرده,خبری از ساسان بدست نیاورده ,انگار اب,شده ورفته توزمین ,اما این کلاهبرداری با تمام بدیهایی که داشت ,یه خوبیهایی هم داشت اونم اینکه اخلاق بهرام به کلی,عوض شده ودیگه اون ادم مادیاتی سابق نیست وخدا را بیشتر در نظر دارد..
واما من هم به دلیل همین جابه جایی ,رفت وامدم با سمیه خیلی خیلی کم شده وبیشتر,از طریق مدرسه وبقیه ی اوقات هم تلفن در ارتباطیم ودورا دور میدانم که یوزارسیف به,سلامت از سفرش برگشته وهمچنان پیشنماز مسجد است ومستاجر حاج محمد...
انگار رشته ی محبت سمیه به خانواده ی حاج محمد محکم تر شده اما هنوز هیچ خبری,بینشان نیست...
درحالیکه روی تختم دراز کشیدم ونگاهم به گل گچی دور لامپ اتاقم خیره است وبه اتفاقات این مدت فکر میکنم به خواب رفتم...
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایِ منی
برایِ تو اَم..
همه می دونند
گدایِ تو اَم
.
.محمدحسین_پویانفر
#شب_زیارتی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خوابت هم
عبادتــــ مےشود …
اگر دغدغہات
ڪار براے خدا باشد ،
و سربازے براے مهدی فاطمه
هدفِ زندگیت!
🌙⭐️
شادی روح
"شهدای گمنام"
و تمامی شهدایی که امروز
سالروز شهادتشان است
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند.
تلاوت سوره #کهف
#شبهای_جمعه
برای #شهادت🕊
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام هادی علیه السلام میفرمایند:
إذا أشكَلَ عَلَيكَ شَى ءٌ مِن أمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظيمِ بنِ عَبدِاللّهِ الحَسَنِيِّ عليه السلام ؛
هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلى دچار شدى، آن را با عبد العظيم حسنى در ميان بگذار .
مستدرك الوسائل ج ۱۷ ص ۳۲۱
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
گفــتم: اگر جنگ تمام شد آرزوی شما به عنوان یک فرمانده چیست؟
گفــت: تنها آرزوی من این است که یک مرکزفرهنگی داشته باشم و روی بچههای جوان کــارکنم و بتوانم مسائـل مربوط به دوران دفاع مقدس را به نسل جـــوان منتقل کنم.
"شهیدحاج منصورخادم صادق"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز جمعه روز زیارتی
حضرت ولیعصر (عج)
استاد_ فرهمند
التماس دعا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری
دنیا بماند برای عاقل ها
مامجنون ها دل هایمان
هوای آسمان دارد ؛
هوای شهادت ...
هوای حسین ..
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_شصت یوزارسیف ثانیه ها ودقیقه ها وروزها وماه ها به سرعت میگذرند ومن سال اخر تحصیلم را با هزار
#بخش_شصت_یک
یوزارسیف
بعداز مدتها یک نهار بی دغدغه خوردم ,امروز امتحان کنکور هم دادم وتمام به نظر خودم بدکی نبود حالا پزشکی اگر نشد شاید یه زیست شناسی یا شیمی قبول بشم احساس ارامش وسبکبالی میکردم ومیخواستم یه خواب عصرانه هم با خیال راحت برم که پدر درحینی ته بشقابش را با تکه نانی پاک میکرد گفت:خوب حالا به سلامتی زر زری خانم هم امتحانش را داد,دوست داشتم به همین مناسبت همه تان را دسته جمعی ببرم یه پارک وبعدشم یه رستوران ...بعدش خنده ریزی کرد وادامه داد:اما مثل اینکه به ما نیامده ولخرجی کنیم وروکرد به مامان وگفت:یه امادگی داشته باشید ,امشب میهمان داریم,البته نه برای شام,یه دورهمی معمولی باصرف میوه وشیرینی همین وبا گفتن این حرف از جا بلند شد وبه سمت حیاط رفت تا طبق معمول هرروزه سرش را با گل وگیاه باغچه گرم کند وروحش را,صفا بدهد وعصر هم بره هایپر,اخه از وقتی این هایپرمارکت را راه انداخته,ظهرها بابا نهار میادخونه وبهرام وچندتا شاگرد مغازه ,داخل هایپر مارکت هستند وبابا فقط طرف صبح ویک ساعت عصر میره سرمیزنه. ..
ذهنم درگیر حرف بابا بود ونگاهم افتاد به مامان اونم انگار حال من را داشت,اخه این چند وقت که زندگی ما کن فیکون شده بود وبه قول بابا از,عرش به فرش افتادیم,هیچ کدام از اقوام واشنایان احوالی از ما نگرفتند ومامان میگه از ترس اینکه نکنه ازشون کمک مالی,بخواهیم هیچ کس به سمت ما نیامد وبابا میگه,یکی از محسنات این شکست همین بود که اطرافیانت خصوصا مگسان گرد شیرینی را بهتر بشناسیم,وواقعا هم همینطور بود,تا وقتی که وضعمان خوب بود ,محال بود یه روزبگذرد یکی از اقوام واشنایان سر نزنه یازنگ نزنه خبر نگیره ,حال احوال نکنه ,اما از وقتی که همه چیزمان دگرگون شد,گویا این سرزدنها هم از,بین رفت,حالا کیه امشب میخواد بیاد مهمانی ,الله اعلم ومیدونم که باباسعید بیشترازاین چیزی نمیگه چون اگه میخواست بگه ,همین الان میگفت....
با کمک مامان ظرفها را شستیم وخانه را جم وجور کردیم ,زن داداشم با پسر اتیش پاره اش امدن پایین ومن چون خسته بودم رفتم تا لااقل یک ساعتی استراحت کنم که....
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
چفیهی من بوی شبنم میدهد
عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود
جمعه، با مهدی، مقابل میشود . . .
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab