eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
مادربزرگوار سردارسلیمانی که ازدنیارفتند، پس ازچندروز برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک رفتیم. وقتی رسیدیم ایشان رادیدیم که کنارقبرمادرشان نشسته وفاتحه می خوانند بعدازقرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم برایمان ازجایگاه وحرمت مادرصحبت کردندوگفتند: همیشه دلم می خواست کف پای مادرم راببوسم ولی نمی دانم چرااین توفیق نصیبم نمی شدبالاخره سعادت پیداکردم وکف پای مادرم رابوسیدم اماباخود فکرکردم حتمارفتنی ام که خداتوفیق داده واین حاجتم برآورده شد سرداردرحالی که اشک جاری شده برگونه هایش راپاک می کردگفت :نمی دانستم دیگراین پاهای خسته رانخواهم دیدتافرصت بوسیدن داشته باشم.    "‌شهیدحاج قاسم سلیمانی"     @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 شهید غلامعلی کاظمی. ایشان در سخت‌ترین شرایط نماز اول وقت ونماز جمعه شون ترک نمی شد...در کودکی. سایه پر مهر پدر را از دست داده بود... علاقه خاصی به مادر داشت برای او هم احترا زیادی قائل بود... عاشق همسرش بود... به طوری که دعا کرده بود. برای. ازدواج با این دختر.. که قسمت او باشد... شوخ طبع بود به طوری که وقتی در جمعی حضور پیدا می کرد.. دیگران از او دل نمی کندند... او رابسیار دوست می داشتند 🌹لازم به ذکر است.. ایشان در عملیات ایذایی بیت‌المقدس فتح خرمشهراز ناحیه پهلو مجروج می شوند.. آور ا انتقال به بیمارستان اهواز از آنجا به بیمارستان شهید مدرس می دهند بعد از عمل جراحی... 24ساعت حال ایشان مساعد بوده ولی بعد به. طور ناگهانی به درجه شهادت نائل می شوند.. چه اتفاقی افتاده خدا عالم هست. او را بین شهدای گمنام در قطعه 26 بهشت زهرا به خاک می سپارند.. که داستان آن طولانیه... بعد از 18 سال از طریق خواب همسرش مقبره این شهید را پیدا می کند......... "شهید غلامعلی فاطمی" @Sedaye_Enghelab
🌹از آنجایـے ڪہ بہ شهید محمودرضــا بیضایـے خیلے علاقہ داشت، از همان سوریـــــــہ اسم پسرش را محمودرضا انتخاب ڪرد،، بعد از اینڪہ پسرش محمودرضا بہ‌دنیا آمـــــــد، برادرم قصد داشت به ایـــران بیاید، امّـا وقتے بہ فرودگاه دمشق رسید درگیرے سختے پیش آمد و دوباره بہ جبهہ‌ے مقاومت بازگشت.. از آنجا پیام کوتاهے براے پسرش مے‌فرستد و مےگوید:" بـــــــابــــــا، محمودرضا! من الان بعد از به فرودگاه دمشق آمدم تا بیایم ڪرمـان و تو را ببینم، ...ولے دو ساعت مانده به پرواز خبر دادند ڪه دوباره حمله شده و من باید برگردم.. {محمودرضا، من تو را خیلے دوست دارم، بابا، ڪار رو زمین است.. "شهید غلامرضا لنگری زاده" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹 ابراهیم در اكثر مواقع لباس خاكی رنگ می‌‌پوشید و همیشه سعی داشت با لباس سپاه از پادگان خارج شود. آنقدر متواضع بود كه حتی در پوشیدن لباس مراعات می‌كرد. یك روز دژبان مقابل درب جلوی ما را گرفت و گفت: « برادر! چون شما سرباز هستید, نمی‌توانید ازپادگان خارج شوید.» من فوراً در مقابل ابراهیم ایستادم و گفتم: « ایشان كارمند رسمی سپاه است، و لیكن لباس خاكی رنگ پوشیده است » اما ابراهیم بدون آنكه ناراحت شده باشد گفت: « ایشان راست می‌گویند، من سربازم سربازِ حضرت ولیعصر (عج) ». راوی: دوست شهید " شهید ابراهیم احمدپور " @Sedaye_Enghelab
🌹ای روشنای خانه امید: ای شهید‌ ای معنی حماسه جاوید؛ ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است‌ ای برتر از سراچه‌ی خورشید‌؛ ای شهید ⭐️🌙 شادی روح شهدای والا مقام " شهید محرم محمدی نیا" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام العالم تحول ، لذا اطلب استفادتك من العالم ببطء حتى يأتي دورك. دنیا نوبتی است ، پس بهره خود از دنیا را با آرامی طلب کن تا آنکه نوبت تو فرارسد. خصال: ص,۶٢٣ @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 🌹 ای کسانی‌که این نوشته را میخوانید! اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق‌ترین بنده‌ها هم میتوانند به خواست ، به بالاترین درجات دست یابند. "شهید امیر حاج امینی" @Sedaye_Enghelab
🌹 سال اول زندگیمون بود، آقا مصطفی، اون زمان، بیش تر در گیر کارهای هیئت حضرت ابوالفضل علیه السلام بود. که به دلیل ارادت ویژه وخاصی که به حضرت ابوالفضل(ع) داشتن باسختی های زیاد هیئتی رو با همین نام تاسیس کردن 🌹روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بود، دسته عزاداری بیرون ببرن. دیدم آقا مصطفی قبل از اینکه برن سمت هیئت، دارن مطلبی رو برای مداحی آماده میکنن!!! با حالت تعجب سوال کردم. آقا مصطفی!!! شما که مداحی نمی کردید. گفتن: "روز شهادت بی بی فرق میکنه" مخصوصا امسال!!! گفتم: امسال مگه چه فرق می کنه؟ گفتند: آدم تا چیزی رو درک نکنه، اون رو نمیفهمه 🌹من امسال که شما پیشم هستی، و من به اندازه ذره ای از محبت بین حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام را چشیدم "فهمیدم فاطمیه، یعنی چی" هر چند ناچیز، ولی حالا درک میکنم که چه بر سر امیرالمومنین علیه السلام آوردند. راوے: همسرشهید "شهید مصطفی صدرزاده" @Sedaye_Enghelab
🌹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچه‌های‌جنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت : به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟ 🌹گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.» "شهید سیدمجتبی علمدار" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹 مادرش میگوید: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت... پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد! گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چراخوشحال نیستی؟؟!! احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم! .در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!.... یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... " شهید احمدرضا احدی " @Sedaye_Enghelab
🌹شهر بر شانه ی تو تکیه زده، خوابیده نیست در خاطرش از چشم تو بیدارتری هرکجا صحبت عشق ست در این عصر تهی نشد از قلب تو پیدا دل سرشارتری ⭐️🌙 شادی روح شهدای والا مقام " شهید امیر درویشی " فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام كن حذرا من الآخرة الخاصة بك. العالم نفسه يأتي إليك بتواضع. تو مراقب آخرتت باش. دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید غررالحکم ،ص ۱۴۴ @Sedaye_Enghelab
🌹پدرم با مسجد جامع خرمشهر رابطه‌ای ناگسستنی داشت همیشه بر نماز اول وقت تأکید می‌کرد، اگر تعلل می‌کردم من را متقاعد به نماز اول وقت می‌کرد رابطه من، خواهر و برادرم با پدرم رابطه‌ای دوستانه بود. او بسیار برای مسائل دینی و اعتقادی ارزش قائل بود و من بسیاری از مسائل اعتقادی خودم را از پدرم یاد گرفتم از سن 5سالگی پدرم به من نماز، اذان و دعای فرج یاد داد. قرآن و یادگیری قرآن از مهم‌ترین دغدغه‌های پدرم بود و بسیار برای یادگیری قرآن به من کمک کرد خود شهید نیز تلاش می‌کرد تا قرآن را حفظ کند. "شهید حمیدرضا‌ عسکری فرد" @Sedaye_Enghelab
🌹مهدی به همراه برادر كوچك‌ترش كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علی‌بن ابیطالب(ع) بود جهت شناسایی منطقه عملیاتی از كرمانشاه به سمت سردشت حركت می‌كنند. موقعی كه عازم منطقه می‌شوند راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل اصرار یكی از رزمندگان مبنی بر همراه شدن با آنها می‌گوید: تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم اما ما دو برادر اگر شهید شویم را می‌توانیم بدهیم. 🌹غروب در راه به كمین ضدانقلاب می‌خورند. آر.پی.جی به سقف ماشین اصابت می‌كند و مجید به شهادت می‌رسد و مهدی پیاده شده تا در پناهگاهی قرار بگیرد كه از پشت مورد گلوله قرار می‌گیرد. فردا وقتی نیروهای خودی می‌رسند دو نفر را می‌بینند كه به آنها تیر خلاص زده‌اند. چندان قابل شناسایی نبودند وقتی قبض پرداخت در داشبورد ماشین پیدا می‌شود مطمئن می‌شوند كه خود شهید مهدی زین‌الدین است. "شهید مهدی زین الدین" @Sedaye_Enghelab
قبل از عملیات والفجر هشت من و شهید علی اصغر خنکدار در پایگاه شهید بهشتی اهواز داشتیم قدم می زدیم . و در رابطه با مسایل روز صحبت می کردیم . در حین صحبت شهید خنکدار به من گفت : « می خواهم برای موضوعی پیش سردارمرتضی قربانی بروم ولی خجالت می کشم . » به او گفتم : « در چه رابطه ای است ؟ » کمی مکث کرد و گفت : « ما صد در صد شهید خواهیم شد . بعد از ما خانواده ی مان بی سرپرست خواهند شد ؛ می خواهم بروم به او بگویم به من وامی دهد تا سرپناهی برای همسر و فرزندانم بسازم . » من حرف هایش را تصدیق کردم . با هم به سوی ساختمان فرماندهی رفتیم . وقتی به چند قدمی اتاق فرماندهی رسیدیم،ایستاد. گفتم : « چی شد ؟ » با حالت خاصی که بیشتر به چهره آدم های پشیمان می خورد ، گفت : « شیطان را ببین ! داشت چه کار می کرد ؟! یادم رفت که خدا کفیل زن و بچه ام خواهد بود . » به من گفت برگردیم . در بین راه هی استغفار می کرد . "شهید علی اصغر خنکدار" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 امیـدوارم ... حضرت زهرا (س) عنایتی ڪند تا به هـدفی ڪہ از ورود به داشته‌ام آن هم تنها خواستنِ از خـداوند بود ، نائل آیم. "شهید سعید علیزاده " @Sedaye_Enghelab
🌹با این همه در اوج خواهد ماند نامت آن‌گونه که در آسمان شب، ستاره ای سبزپوشِ روسفیدِ خفته در خون تو پرچم ایرانی اما پاره پاره ⭐️🌙 شادی روح شهدای والا مقام " شهید علی احمد علی همت " فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام ابتعد عن النفاق ، لأن النفاق ليس له سمعة عند الله از دورویی دور باش، زیرا دورو نزد خدا آبرویی ندارد. غررالحکم ؛ ج۴؛ص٢۶ @Sedaye_Enghelab
🌹 پدرش می‌گفت: آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت. نیمه شب با صدای ناله اش از خواب پریدم. رفتم پشت در اتاقش.... سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه می‌کرد. 🌹می‌گفت: خدایا! اگر شهادت را نصیبم کردی، می‌خواهم مثل مولایم امام حسین (ع) سر نداشته باشم .مثل حضرت عباس (ع) بی دست شهید شوم ... دعایش مستجاب شد و یک‌جا سر و دستش را داد... راوی: پدر سردار بی سر "شهید ماشاءالله رشیدی" @Sedaye_Enghelab
✴️می خواهم مثل باشم 🌹همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (علیه السّلام) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای :همسر شهید "شهید محمدجعفر سعیدی" @Sedaye_Enghelab
حر انقلاب اسلامی 🌹مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفمهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم. 📚کتاب: شاهرخ حُر انقلاب اسلامی "شهید شاهرخ ضرغام " @Sedaye_Enghelab