eitaa logo
صدیق
1.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
223 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۱۵ ارتباط با مدیر کانال 👈 @Goletaha1354 🌹سپهبد شهید سلیمانی: 🍃هر كس به مدار مغناطيسی علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) نزدیکتر شد، اين مدار بر او اثر میگذارد؛ او کمیل‌بن‌زیاد می‌شود، او ابوذر غفاری می‌شود، او سلمان پاک می شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 میلاد به وقت حاج قاسم هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفرۀ کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش ▪️ افتخار حاج قاسم، خادمی امام رضا (ع) بود. https://eitaa.com/joinchat/1090388021C2efe5fc4f7
🔵 به وقت حاج قاسم ▪️ بخشی از وصیتنامه شهید: 🔻 من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی. 🚩 @Sediigh_ard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای لشـگر صـاحب زمان آماده باش آماده باش...✊ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌🍃🌹@Sediigh_ard
🔰امیرالمومنین (علیه السلام) در نامه ۵۳ نهج‌ البلاغه توصیه های مهمی به فرمانده سپاه خود جناب نمود. این توصیه ها محدود به زمان و مکان خاصی نیست. در زمان ما مالک اشتر دیگری پا به عرصه نهاد و توصیه های مولای متقیان را عملی کرد. 📗کتاب "مالک زمان" بیش از پنجاه داستان زیبا از زندگی و مجاهدت های سردار رشید اسلام مالک اشتر و را در خود جای داده و زندگی این دو بزرگوار را با هم‌ مطابقت داده است. 🔸نقطه قوت این اثر٬ مقایسه دو شخصیت برجسته جهان اسلام و تطبیق رفتار ها و اخلاقیات آن ها با دستور العمل حضرت علی (علیه السلام) است که در انتهای هر داستان بخشی از نامه ۵۳ حضرت را بیان میکند. قیمت (باتخفیف) : ۱۰۸۰۰ تومان ⬜️برای تهیه کتاب زیر پنج جلد از طریق لینک زیر اقدام کنید👇 http://nashrhadi.com/product/40/
🌹🌹 خاطراتی از شهید قسمت یازدهمراوی سردار چهارباغی جبهه فرو ریخت ؛ یک سری دلایل نظامی و فنی داشت که وقتی حاج قاسم علت را پرسید یک به یک دلایل را به ایشان گفتم و خیلی از آنها را هم قبول کرد. در کل عملیات خوبی نبود. مثل 8 سال دفاع مقدس ما که در خیلی از جاها با فتوحاتی توأم بود ولی بعضی مواقع هم نتوانستیم آنگونه که باید و شاید پیروزی به دست بیاوریم. بصری الحریر هم همانطور بود و همیشه از آن به عنوان یک عملیات بد و توأم با عدم الفتح یاد می‌کنیم. در این عملیات چند نفر از بچه‌های اهواز هم شهید شدند. به هرحال مدتی اوضاع اینگونه بود که مناطق مختلف در سوریه دست به دست می‌شد؛ گاهی دشمن می‌گرفت و گاهی ما می‌گرفتیم تا اینکه خبر دادند مسلحین در حال آمدن به سمت «ادلب» -که در آن مقطع (بهار 94) دست ما بود- هستند و می‌خواهند آنجا را بگیرند. به من گفتند توپ‌ها را به آنجا ببرم. من هم تعدادی از نیروها و توپ‌ها را از لاذقیه و حماه به ادلب فرستادم و آقای «ابو سعید» را هم فرمانده آنجا قرار دادم. یک نیرویی داشتیم به نام «حامد جوانی» که بچه تبریز بود. او یکی از توپ‌ها را کنار جاده آورده بود و به شدت به سمت مسلحینی که ادلب را گرفته بودند و در حال پیشروی به سمت «لاذقیه» و «سهل الغاب» بودند، شلیک می‌کرد و تعداد زیادی از آنها را با آتش همین توپ از بین برد. مسلحین وقتی دیدند این توپ مانع عبور آنهاست، مخفیانه از روی ارتفاعات و از لابه لای درختان، با یک موشک مالیوتکا به سمت او شلیک کردند. موشک بین توپ و صورت حامد جوانی منفجر شد. آنها هم از این صحنه فیلمبرداری کردند و آن را منتشر کردند. به ما خبر دادند حامد جوانی مجروح شده است. من و «ابوباقر» (سردار فلاح زاده) خودمان را به بیمارستان لاذقیه رساندیم و دیدیم هر دو دستش قطع شده و چشم‌هایش نابینا شده بود و فقط قلبش کار می‌کرد. خواستیم او را از لاذقیه به دمشق بیاوریم؛ گفتند نمی‌شود، اگر او را در هواپیما بگذارید یا به هرشکلی تکان دهید، از دست می‌رود، باید چند روز صبر کنید. بدنش باد کرده بود و وزنش 3 برابر شده بود. معلوم بود که دیگر زنده نمی‌ماند. هماهنگ کردیم و پدر و مادر و برادرش برای دیدنش به لاذقیه آمدند و مدتی بعد که کمی بهتر شد، او را به دمشق و پس از آن به تهران آوردیم ولی مدتی بعد شهید شد و الان هم در گلزار شهدای تبریز دفن است. خیلی جوان خوب، رعنا و شجاعی بود. مجرد هم بود. قبلا هم در عملیات دیر العدس با بنده همکاری می‌کرد. وقتی می‌خواست برود، گفتم کجا می‌روی؟ گفت می‌خواهم داماد شوم. برایش یک دست کت و شلوار خریدم و گفتم این هم هدیه من به تو که می‌خواهی داماد شوی. خودش برایم تعریف کرد که در تبریز به خواستگاری رفته بود و خانواده دختر گفته بودند شرطمان این است که دیگر به جبهه نروی. او هم گفته بود پس یک بار دیگر می‌روم و برمی‌گردم. یک بار دیگر آمد و این را برایم تعریف کرد ولی دیگر برنگشت؛ روحش شاد 💠ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت 🍃🌹@Sediigh_ard
🌹🌹 خاطراتی از شهید قسمت بیستمراوی سردار چهارباغی گلوله‌های هوشمند که آن موقع هر کدامش حدود 200 میلیون تومان قیمت داشت. به بچه‌ها گفتم همان شبانه به طرطوس بروند و اینها را تحویل بگیرند. البته او 3 تا دیزیگنایتور نوشته بود ولی چون نداشتند، فقط یکی دادند و گفت دوتای دیگر را بعدا می‌دهیم که ندادند. این گلوله‌های کراس ناپل خیلی به ما کمک کرد. یک بار حاج قاسم گفت خبر دادند مسلحین در جنوب حلب جلسه‌ای دارند. می‌توانی جلسه آنها را بزنی؟ گفتم بله، بگو کجاست. رفتیم و محل را دیدیم. فاصله دیدگاه تا آنجا را تنظیم کردم و دیدم 3-4 کیلومتر است. فاصله توپ تا هدف هم حدود 13-14 کیلومتر بود. حاج قاسم خودش هم حاضر بود. یک دوربین گذاشتیم تا فیلمبرداری کند. تروریست‌ها یکی یکی می‌آمدند و ماشین هایشان را بین درخت‌ها، آن طرف‌تر از ساختمان محل جلسه پارک می‌کردند و وارد ساختمان می‌شدند. مدتی که گذشت و مطمئن شدیم جلسه آنها شروع شده، یک گلوله درخواست کردیم. این گلوله صاف از پنجره ساختمان وارد جلسه آنها شد و همه ساختمان را منهدم کرد. من هیچ وقت حاج قاسم را به این خوشحالی ندیده بودم. می‌پرید هوا و احسنت احسنت می‌گفت. خیلی خوشحال بود. برای من صحنه بسیار جالبی بود. 💠ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت 🌹🍃@Sediigh_ard