⃟❥ᭀ៑ဳ✶❃ ⃟🥀░⃟🏴❃✶៑ဳ ᭀ
"تنها ایرانی حاضر در واقعه کربلا اهل قزوین بوده است"
🌥اسلم غلام امام سجاد علیه السّلام بود
امام همواره اورا میطلبید تا نامه هارا بنویسد.
صدای گریه و العطشِ خیمه ها فضا را پر کرده است.غم و اندوه سرتاپای #اسلم را فراگرفته است.
به سوی امام عاشورا می شتابد و در حالی که شانه هایش از گریه می لرزد عرض میکند:
مولای من!مرا اذن میدان میدهید؟دوست دارم در مقابلتان جان فشانی کنم .
امام دستانش را میگیرد و می گوید: برخیز اسلم،مگر تورا به فرزندم سجاد نسپرده ام؟!
از او اذن میدان بخواه.
خدایا نکند امام سجاد اذن ندهد؟!
دست امام را میبوسد.
سر بر دست های امام میگذارد وبا صدایی لرزان و گریان میگوید:
مولاجان آیا اذن میدانم میدهی؟
به عصمت زهرا (س)سوگندت میدهم…
امام نیم خیز میشود،
چشم درچشمان اشکبار اسلم لبخندی میزند و میگوید:تو آزادی.
سیدالشهداء از نگاهش میخواند که پیروز بازگشته است و به او اذن میدان میدهد.
اسلم آنچنان باشتاب میرود که گویی نگران تغییر تصمیم امام است.
نبرد اسلم شروع شد.
رجز اسلم در میدان پیچد.
اسلم می کُشت و پیش میرفت.
زخم های اسلم بیشتر و بیشتر میشد.
کم کم صدای اسلم نیزخاموش شد،خم شد و بر خاک افتاد.
☀️امام(ع)به شتاب عقاب خود را به او رساند.
سر اسلم را بر دامن گرفت و گونه بر گونه اش نهاد یعنی همان کاری که با علی اکبرش کرد.
اسلم از امام تقاضا کرد تا یاریش کند تا دست بر گردن امام اندازد.
وقتی دست خود را برگردن مولایش یافت درهق هق گریه زمزمه کرد:
☀️من چقدر خوشبختم که آفتاب را در آغوش میگیرم.
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─