🔰 כ״ג قسمت ۲۳: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده»
🔸غروب روز هجدهم ذیالحجه سال ۳۵ هجری بود. خورشید کمکم پشت تپههای داغ و خسته مدینه قایم میشد و کوچهها با سایهها بازی میکردن. سه روز بود که خلافت مثل یه سیب نیمهگازخورده وسط زمین مونده بود و هیچکس دل و جرئت نداشت برش داره. مردم سردرگم تو مسجد جمع شدن و بهم میگفتن: «فقط علی (ع) میتونه جمعش کنه...» یکی از اون عقب داد زد: «آخه کدوم عاقلی این دردسر رو به جونش میخره؟!»
همه ساکت شدن و همدیگه رو نگاه کردن. جوابش رو خوب میدونستن: «علی (ع) ».
علی (ع) گوشه خونه گِلیش رو حصیر نشسته بود و به دیوار ترکخورده زُل زده بود. با خودشون فکر کردن: «این حکومت به کجا میرسه؟ اینا که حالا اومدن دارن در خونهم رو از جا درمیارن، فردا هم باهامن؟»
📍مردم دستبردار نبودن. مهاجرین، انصار، حتی مصریها و کوفیها و بصریها، همهشون پشت در خونه علی (ع) صف کشیده بودن. بالاخره قبول کرد. رفتن مسجد و وسط اون همه آدم که چشم انتظارش بودن گفتن: «میدونم چی میخواین ازم! من اگه قبول کردم فقط برای برقراری عدالته» اینجوری بود که همونجا همه ماستاشون رو کیسه کردن. یکی اون پشت یواشکی گفت: «نه بابا، فقط یه کم دردسر هست، چیز خاصی نیست!» همه خندیدن😒
فرداش علی (ع) شروع کرد. اولین دستوری که داد این بود: «تمام اموالی که خلفا و آقازاده ها و مخصوصا عثمان به قوم و خویشاش داده، پس گرفته بشه.»
🔺چِشمِ طلحه و زبیر از کاسه زد بیرون. شب نشده بود که یکی از تاجرای یهودی خیبر که خیلی زرنگ بود رفت خونه طلحه و گفت: «آقا، پول و اسلحه ما پشت شماست. فقط نذارین این علی کاراش رو پیش ببره. این بشر یه جوری عدالت اجرا میکنه که کاسبی ما رو به فنا میده.»
طلحه و زبیرم که دلشون برای عدالت خیلی نمیسوخت، پریدن وسط معرکه و تو بصره سپاه دوازده هزار نفری جمع کردن. جمادیالثانی سال ۳۶ هجری جنگ جمل به راه افتاد. این وسط عایشه و شتر قرمزش شده بود پرچم جنگ و فرماندهی و دور خودش میچرخید. هر بار که شتر یه دور میزد، یکی از یهودیای خیبر میگفت: «خدا کنه این شتره زودتر خسته نشه...
🚩علی (ع) میون جنگ یه آهی کشید و گفت: «خدایا، میبینی چه خبره؟ اون که زن پیغمبره و اونام که دوشادوش پیامبر تو جنگ ها فرمانده بودن و جانباز جنگن و بقیه شون هم تا همین دیروز اومدن دَم خونهم التماس، اما امروز باهام میجنگن!»
جمل که تموم شد، علی (ع) به کوفه رفت. اونجا معاویه دست به کار شده بود. تو شام، با تاجرای یهودی که زرنگتر از خودش بودن معامله کرده بود. اونا قول داده بودن تا وقتی تجارتشون به راه باشه، آذوقه و اسلحه سپاه معاویه رو تأمین کنن. یه یهودی تو بازار شام زیرلب گفت: «معاویه فکر کرده خیلی زرنگه، ولی یادش نیست ما نسل اندر نسل بازار رو اداره کردیم. میذاریم بازیش رو بکنه، ولی بندهای عروسکش تو دستای ماست.»
⚠️جنگ صفین رسید و معاویه قرآنها رو بالای نیزه زد. یه ریشسفیدی از سپاه علی (ع) گفت: «آقا، بازم این ملت گولشون رو خوردن؟» علی علیهالسلام سری تکون دادن و گفتن: «مشکل اینه که اینا یه عمره گول خوردن و عادت کردن...»
بعد از صفین، خوارج از گوشه و کنار پیدا شدن. تو کوچه و بازار شایعه افتاد که علی (ع) از دین خارج شده! علی (ع) با خودش گفت: «جلالخالق! دیگه فقط همین مونده بود.»
⚜نهروان سال ۳۸ هجری شد جایی برای جنگیدن با همین آدما که فریب خورده بودن. علی (ع) یه شب کنار چاه نشست و به آسمون نگاه کرد: «خدایا! اینا دشمنشون رو کنار خودشون نمیبینن. خنجر رو به سمت من نشونه گرفتن.»
▪️گذشت و گذشت تا رسیدیم به شب ۱۹ رمضان سال ۴۰ هجری. مسجد کوفه پر از آرامش بود. علی (ع) در محراب ایستاد. نماز که شروع شد، ابن ملجم که کلهش پر از احادیث ساختگی و حرفای کعب الاحبار شده بود و قُطام هم تطمیعش کرده بود، شمشیرش رو بلند کرد. یکی از اون عقب تو دلش گفت: «کاش این احمق یه کم فکر میکرد قبل اینکه شمشیر بزنه...» ولی دیگه دیر شده بود.
🔅خون از پیشونی علی (ع) جاری شد و صدای «فُزتُ وَ ربِّ الکعبه» مسجد رو پُر کرد.
👈تو بازار کوفه، یهودیها یه نفس راحتی کشیدن. اما یادشون رفته بود علی با خونش، چیزی کاشته بود که هزار سال بعد هم از خاک در میاومد و بلند میشد...
✍️ سید روحالله حسینی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
سید روحالله ستاره حیاتاز کنعان تا صهیون _قسمت بیست و سوم_طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
10.05M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و سوم: «علی (ع) و میراث خیانت؛ نبرد خاموش با نفوذ خزنده»
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🏴
🪧 "از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود" ✍ نویسنده: سید روحالله حسینی 📜 כ״ד قسمت ۲۴: «معاو
📜 כ״ד – قسمت ۲۴: «معاویه، یهود و بذر فاجعهی عاشورا»
🎞 پرده اول
🔸دمشق، سال ۴۱ هجری قمری. شبِ شام، مثل همیشه پر از بوی تزویر و نقره و نالهٔ یتیمها بود. در قصر سبز، چراغها روشن بودن و سایهها روی دیوارها میرقصیدن. معاویه، حالا دیگه به ظاهر تنها فرمانروای جهان اسلام بود. علی (ع) رو ترور کرده بودن. حسن بن علی (ع) مجبور به صلح شده بود. و حالا مردی که از روز اول برای قدرت دندون تیز کرده بود، بالاخره رسید به اون تختی که زیرش پُر بود از خون و خیانت.
معاویه از پنجره قصر نگاهی انداخت به آسمون. نیشخندی زد و گفت: «همهش با یه زهر شروع شد... حالا هم که دیگه تموم شد.»
اما اون شب، پایان نبود... بلکه شروع فصلی تازه بود؛ فصلی که خون علی (ع) رو بسترش بود و دسیسه یهود ریشهش.
کنار تخت معاویه، مردانی ایستاده بودن با ریشهای بلند و کلاههای یهودیشکل. کعبالاحبار، تازهمسلمانِ همیشه مشکوک، با تکیه به عصاش آروم در گوش معاویه زمزمه کرد:
«یا امیر! حالا وقتشه روایتهایی بسازیم که خلافتتون رو الهی نشون بده. مردم شام که سوال نمیپرسن، فقط حدیث میخوان.»
وهب بن منبه، یه نفوذی یهودی دیگه هم، تو گوشه دیگهای از اتاق مشغول نوشتن بود. ابوهریره، که حالا بیشتر از سه هزار حدیث به اسمش ثبت شده بود، نیشش تا بناگوش باز بود. بالاخره کاسهاش پر شده بود.
این جماعت، استاد همونایی هستن که امروزه تو هالیوود، نیویورکتایمز و صندوق بینالمللی پول نشستن و با همون تاکتیکها، فقط با کتوشلوار و عطر فرانسوی، دین و خونِ مردم رو میزنن.
🔸یهودیها از زمان فتح شام بازار رو دستشون گرفته بودن. تجارت زیتون و گندم و اسلحه تو دستشون بود. ضرب سکهها زیر نظر سرجون رومی انجام میشد، ولی سود نهایی میرفت تو حساب تجار یهود!
وقتی معاویه خواست بنیامیه رو تثبیت کنه، رفت سراغ همون فرمولی که قرنهاست یهود بلده: پول + رسانه + حدیث (روایت) ساختگی.
👈 تو جلسهای مخفی با بازرگانان یهود دمشق، معاویه با اون صدای تودماغی معروفش گفت:
«تا وقتی پولهاتون پشت منه، علی و خاندانش هیچکاری نمیتونن بکنن.»
اونا هم گفتن: «تا وقتی خلافت از مسیر علی (ع) بیرونه، ما هستیم. ولی اگه روزی حسین (ع) پاشو بذاره تو کوفه، باید آماده باشیم برای قتلگاه...»
یهودیها، مثل همیشه، حسابشده کار میکردن چون بالاخره قرن ها بود کودتا و پيغمبر کشی کرده بو ن و حسابی تجربه داشتن. بر اساس گزارشهای تاریخی، معاویه سال ۴۱ هجری حدود دویست هزار دینار طلا (یعنی چیزی معادل حدود ۲۵ تُن طلا) رو برای تطمیع فرماندهان کوفه هزینه کرد. این یعنی حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان امروز!
🔺یکی از دریافتکنندهها، عبیدالله بن عباس بود فرمانده لشکر امام حسن علیه السلام. همین که سکههای معاویه رو دید، بیخیال امام حسن (ع) شد و شبونه پرید تو اردوگاه معاویه. سپاه امام حسن که صبح بیدار شد، دید فرماندهش نیست؛ مثل یه لشکر بیسر شدن.
همین خیانتها باعث شد امام حسن علیه السلام مجبور به صلح شه و جام زهر بنوشن. ولی اون صلح، بهقول خود امام، «صلحی نبود که باید... بلکه صبری بود از جنس کوه.»😔
تو اون روزا، کعبالاحبار و وهب و امثالشون، با جعل روایتهایی مثل:
«هرکی بر حاکم خروج کنه، از اهل جهنمه!»
یا
«خلافت معاویه، از مشیّت خداست!»
ذهن مردم رو بیحس و خواب کرده بودن.
و در شام، در مساجد پرزرقوبرق، منبریها حدیث میخوندن و صداشون میلرزید از عظمت "یزید"ی که هنوز نیومده بود ولی قرار بود سکاندار فاجعه بشه.
🔸 معاویه، همونقدر که سیاستمدار بود، بازیگر هم بود. یه روز قرآن رو بالا میبرد، یه روز خطبه میخوند، ولی پشتپرده تو بازار اسلحه با یهودیها چونه میزد برای خرید شمشیر و زره و سپر.
✴ و درست همون موقع بود که در دل شب، کنار قصر سبز دمشق، پسری از دل شب به دنیا اومد؛ اسمش یزید بود!
پسری که با ژن پدرش، نطفهاش با شراب و طبل و طلا بسته شده بود. و قراره بود ادامهی راه پدر باشه؛ راهی که به عاشورا ختم میشد.
ادامه در پست بعدی 👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🏴
📜 כ״ד – قسمت ۲۴: «معاویه، یهود و بذر فاجعهی عاشورا» 🎞 پرده اول 🔸دمشق، سال ۴۱ هجری قمری. شبِ شام،
... ادامه قسمت قبل👆
🎞 پرده دوم
هر شب، دور قصر خضراء صدای دف و نی بلند بود؛ و توی قهوهخانهها، کعبالاحبار حدیث جدید میداد:
«معاویه، کاتب وحی بوده؛ پس اطاعتش اطاعت خداست!»
و مردم شام هم، با نون و روغن زیتون و خوابیدن تو سایه بازار یهود، گفتن: "الحمدلله که سرمون بیکلاه نیست!"
ولی در واقع، اون سرها همون موقع کلاه گشادی رفته بود روشون.
تو کوفه هم اوضاع بهتر نبود. معاویه بعد از صلح با امام حسن (ع)، تو ظاهر تعهد داد که به اهل بیت دست نزنه. ولی در باطن، پروژهی تخریب شخصیت اهل بیت رو با تمام قوا پیش برد.
اولین قدمش:
💰 خرید وجدانها؛ سال ۵۰ هجری، فقط برای تطمیع زعمای قبایل عراق، چیزی حدود چهارصد هزار دینار طلا هزینه شد. یعنی چیزی در حدود ۵۰ تن طلا ــ معادل با ۴۰ هزار میلیارد تومان امروز! با این پول، نهفقط لشکر ساخت، بلکه وجدان تاریخ رو هم گرو گرفت.
و همون موقع بود که مأموران معاویه رفتن در خفا، و روضهخونهایی رو خریدن که بهجای نام علی، دم از فضیلت «ابوسفیان» بزنن. در کوفه، رو منبرها علی (ع) لعن میشد، و امام حسن (ع) با تهمت «مذلّ المؤمنین» یاد میشد!😔 و حتی بخشنامه رسمی زد به فرماندارانش که لعن علی علیهالسلام باید به صورت رسمی در نمازها و منبرها گفته بشه و به کودکان هم آموزش داده بشه...
✴ معاویه کاری کرد که وقتی پسرش یزید، به خلافت رسید، مردم شام گفتن: "همون بهتر که یکی از ما باشه. ما که از حسین چیزی نمیدونیم، ولی یزید که دستکم کارناوال بلده راه بندازه!"
🔻 ولی شاید مهمترین پروژهای که در دل همین شبها شکل گرفت، پروژه «وارونهسازی روایت اسلام» بود.
ابوهریره، در اواخر عمر، تو بصره خونهای داشت با باغی بزرگ. همه از خودش میپرسیدن این همه ثروت از کجا اومده؟!
همون مردی که روایت کرده بود:
«افضل الجهاد، کظم الغیظ»،
در روزهای جنگ صفین، پشت خیمه معاویه نشسته بود و میگفت: "در فتنهها باید ساکت بود." و وقتی پرسیدن چرا حدیثی از علی نقل نمیکنی؟ گفت: «میترسم شمشیر شامیا زبانم رو قطع کنه!»
کعبالاحبار، از یمن تا دمشق، حدیث ساخت. وهب بن منبه، با فتواهای عجیب، کاری کرد که قصه یهود بنیاسرائیل تبدیل بشه به اسطوره تاریخ اسلام! و همه اینا، برای آماده کردن ذهن مردم بود؛ برای روزی که حسین بن علی، بخواد از مدینه حرکت کنه...
اما اون روز هنوز نرسیده بود.
✴ اینجا، درست در این تاریکیِ مرموزِ بین سالهای ۴۱ تا ۵۹ هجری، بذری کاشته شد؛ بذری که ریشهاش تو سکههای طلا بود، شاخههاش تو روایات ساختگی، و میوهش فاجعهای شد به نام عاشورا.
➕و ما امروز، وقتی نیویورک تایمز رو ورق میزنیم، یا تو نتفلیکس فیلم ضدشیعی میبینیم، یا پروژه «اسلام رحمانی آمریکایی» رو میشنویم، باید بدونیم که اینا ادامهی همون حدیثهایییه که تو شبهای شام، کنار معاویه، توسط یهودیان نفوذی و مزدورهای فتنهگر نوشته شد.
ادامه در پست بعدی 👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🏴
... ادامه قسمت قبل👆 🎞 پرده دوم هر شب، دور قصر خضراء صدای دف و نی بلند بود؛ و توی قهوهخانهها، کعب
... ادامه قسمت قبل👆
🎞 پرده سوم
🔸سال ۵۰ هجری، وقتی معاویه پسرش یزید رو بهزور، ولی با ظاهر خندان، به عنوان ولیعهد معرفی کرد، همهی اونایی که بوی خیانت رو از دور میفهمیدن، یه لحظه تو دلشون لرز افتاد.
یزید؟! اون جوونی که وسط مِی گساری با بندبازان روم شرقی عکس یادگاری مینداخت، حالا بشه جانشین پیامبر؟!
ولی خب... بازار رو که بُردی، منبر رو که خریدی، قلمها رو که اجاره کردی، دیگه کاری نداره خلافت رو هم بندازی تو جیب بچهات!
معاویه جلساتی با تجار بزرگ شام و یهودیهای بازار دمشق گذاشت. گفت:
«من برم، پسرم باشه... تضمین میکنم بازار دست خودتون بمونه.»
اونا هم گفتن: «بله، فقط کاری کن حسین بن علی قیام نکنه. چون اون... با یه نگاهش، دلها رو تکون میده.»
معاویه خندید و گفت: «تا من و بچه م زنده باشیم، نه اون قیام میکنه، نه مردم تکون میخورن.»
ولی عمر خودش که نرسید و سال ۶۰ هجری، یزید به تخت نشست. اما تخت لعنتی، قراره به خون رنگ بشه...
یزید در اولین نامه رسمیاش به حاکم مدینه نوشت:
«از حسین بیعت بگیر. اگه نداد، گردنش رو بزن!»
و این آغاز ماجرایی شد که از اون به بعد، به اسم «کربلا» معروف شد... ولی اسم واقعیش باید باشه: «فاجعه تاریخی تمام عیار»
امام حسین (ع) از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا، ۹۰ نامهی تهدیدآمیز گرفت، ولی یه قدم عقب نرفت. تو راه، خیلیها بهش گفتن نرو، خطرناکه.
اما گفت: «من برای اصلاح امت جدم قیام کردم. برای اینکه نذارم این چرخه باطل ادامه پیدا کنه.»
🔺تو کوفه، وقتی خبر رسید حسین علیه السلام داره میاد، هزاران نامه نوشتن براش. ولی وقتی سپاه عبیدالله بن زیاد – با پولهایی که از شام اومده بود – وارد شهر شد، همهی اون هزاران نفر، یا ساکت شدن، یا تو صف دشمن ایستادن.
توی همین روزها، فقط برای تطمیع روسای قبایل، حدود ۳۰۰ هزار دینار هزینه شد. یعنی چیزی حدود ۳۷ تن طلا – معادل با ۳۰ هزار میلیارد تومان امروز.
بله! همونقدر مفت که امروز، با چند تا جلسه تو لابی هتل و چند خط خبر تو رویترز، کل یک کشور رو میفروشن.
و اما...
📍 دهم محرم ۶۱ هجری، اون روزی بود که تاریخ لرزید، آسمون خجالت کشید و فرات از شرم، جوشش رو فراموش کرد.
۷۲ نفر در برابر بیش از ۳۰ هزار نفر ایستاده بودن. لشکر کوفه، با پول و وعده و تهدید، پر شده بود. توی سپاه یزید، نه ایمان بود، نه غیرت، فقط اطاعت کورکورانه از دینار.
ظهر که شد، صدای ناله علیاصغر بلند شد. حسین (ع)، شیرخوار رو بلند کرد و گفت: «اگر با من دشمنی دارین، با این بچه چیکار دارین؟...»
و حرمله – که قبلاً برای تجار شام کار میکرد – تیر سهشعبه رو انداخت... و تاریخ، خون گریست...
وقتی غروب رسید، بدن ۷۲ نفر روی زمین بود و سرها روی نیزه. خیمهها سوخت، اهل بیت اسیر شدن.
و روزهای بعد، وقتی کاروان اسرا از کوچههای دمشق رد شد، از محله یهودیان، صدای دف و نی بلند شد. بچهها سنگ پرتاب میکردن، زنها نقل میریختن، مردها میخندیدن.
یه مرد یهودی که یه دکان پارچهفروشی داشت، به شاگردش گفت:
«ببین، ما بالاخره تونستیم بنیهاشم رو شکست بدیم. حالا نوبت قدسه...»
اما نمیدونست زینب کبری (س) سرشو بالا گرفته و شعارش این بوده:
«ما رأیتُ إلا جمیلا...»
و با اون جمله، فریادی تو تاریخ انداخت که امروز، تا غزه و لبنان و صنعا ادامه داره.
🔻 معاویه فکر میکرد که با پول میشه همهچی رو خرید. اما نفهمید که خون، همیشه از زر باارزشتره.
و یزید، همون پسری که پدرش براش تاج سلطنت دوخت، با همون تاج، سرش رفت زیر خاک.
🌀 تاریخ، مدام خودش رو تکرار میکنه. فقط لباسها عوض میشن. دیروز حرمله، امروز تکتیرانداز اسرائیلی. دیروز ابنزیاد، امروز تحلیلگر شبکهی CNN و کانال 14 شبکه اسرائیل و اینترنشنال!
⚜اما جبهه حق هنوز سرپاست. هنوز، کربلا ادامه داره...
✍نویسنده : سید روحالله حسینی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🪧 از کنعان تا صهیون: نگاهی گذرا بر تاریخ یهود
✍ نویسنده: سید روحالله حسینی
📜 כ״ה قسمت ۲۵: «نفوذ یهود در عصر بنیعباس و فتنه ترجمهها»
🔺عناوین این قسمت:
برمکیان چگونه کانال نفوذ را گشودند؟ ترجمه فلسفههای یونان با چه نیتهایی انجام شد؟ و یهود چگونه با زر و زور و ترجمه و در قالب علم، ذائقه فرهنگی امت اسلام را تغییر داد؟
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
📜 כ״ה قسمت ۲۵: نفوذ یهود در عصر بنیعباس و فتنهی ترجمهها
🔸باد داغ دجله خاک تاریخ رو از روی دیوارای بغداد بلند میکرد. بازارا شلوغ بود؛ همهمهی صرافا، بوی ادویه و صدای قلم کاتبها توی هم میپیچید. سال ۱۳۶ هجری بود و منصور دوانیقی تازه محکم روی تخت نشسته بود. اون خوب میدونست دیگه دوران شمشیر گذشته؛ اگه بخواد حکومتش بمونه، باید مغزها رو فتح کنه. واسه همین، رفت سراغ «قلم و کتاب».
🔗عباسیها شعارشون خونخواهی اهلبیت بود، ولی وقتی قدرت رو گرفتن، خیلی زود دستشون تو دست کسایی رفت که اصلاً دلسوز اهلبیت نبودن؛ زرتشتیهای تازهمسلمان، صرافای یهودی، و مترجمهای نسطوری و سریانی که پشت پرده مشغول تغییر ذائقهی فکری مسلمانها بودن.
📍تو همین روزا، یه خاندان مرموز و تأثیرگذار به اسم «برمکیان» از راه رسیدن. اجدادشون موبدان بزرگ زرتشتی بلخ بودن و حالا ادعای مسلمونی داشتن. برمکیها خیلی زود شدن مغز متفکر خلافت. یحیی برمکی و بعدش پسرش جعفر (وزیر هارونالرشید)، به اسم «نهضت ترجمه»، دری رو باز کردن که علوم یونانی، هندی و ایرانی رو بیارن تو دل اسلام. ولی آش اونقدر شور شد که حتی خود خلیفه هم دیگه نمیدونست داره فلسفهی یونانی میخوره یا عرفان یهودی!
📝این وسط، بیتالحکمه بغداد شکل گرفت؛ مرکزی به ظاهر علمی، ولی توی باطن، پر از ترجمههایی که از یونانیِ اصیل نبود، بلکه نسخههای تحریفشدهی سریانی بودن که از فیلترهای نسطوری و یهودی عبور کرده بودن.
یکی از مهمترین مترجمهای اون دوران که واقعاً تو همون قرن (دوم و اوایل سوم هجری) فعالیت داشت، «حنین بن اسحاق» بود. حنین مسیحیمذهب و عربنژاد بود و تو دستگاه مأمون (۱۹۸ تا ۲۱۸ هجری) به عنوان مترجم فعالیت میکرد؛ هر کتابی رو با دستمزدهای کلان به عربی برمیگردوند. اما مشکلش فقط پول نبود؛ اون داشت علمی رو وارد ذهن مسلمانها میکرد که مخلوطی از فلسفه یونانی، عرفان سریانی و تفکر طبی مسیحی-یهودی بود.
🔺نتیجهی این جریان، به وجود اومدن یه «طبقهی نخبه»😒 بود که عقلشون بهجای قرآن و ولایت، با فلسفه و عرفان یونانی تغذیه میشد. ظاهرشون مسلمون بود ولی درونشون پر از تردید و بیاعتقادی نسبت به ولایت اهلبیت.
ادامه در پست بعدی👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
ادامه قسمت قبلی 👆
🔰 تو همین فضا بود که روایات جعلی و دستگاه فکری جدیدی به وجود اومد: «الخلیفه ظلالله»، «طاعه السلطان من طاعه الرحمن»، و «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء». خلافت میخواست علم رو به خدمت بگیره تا حکومتش مشروعیت پیدا کنه و این وسط حسابی تو دام یهودیا افتاد...
بازار کاغذ بغداد هم دقیقاً همون زمان افتاده بود دست تجار یهودی؛ کاغذ و مرکب و جوهری که برای نوشتن احادیث و کتابای دینی استفاده میشد، زیر نظر خاندانهایی مثل «ابن ابیربیعه» و صرافان یهودیِ بغداد بود. یعنی شما حدیث امام صادق (ع) رو مینوشتی، ولی جوهرش رو یه تاجر یهودی تأمین میکرد!
🔅تو این اوضاع آشفته، یه صدا از مدینه و کوفه بلند شد. صدای اهلبیت پیامبر. از زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تا دوران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام، اونا ایستاده بودن تا «دستگاه علم توحیدی» رو حفظ کنن. علمی که نه مخلوط فلسفهی یونان بود، نه عرفان سریانی، بلکه مستقیم از قرآن و ولایت گرفته میشد.
یهود از همین شیعه ناب محمدی وحشت داشت. برای یهود فرقی نمیکرد که تو اسم «مسلمان» داشته باشی، تا وقتی ولایت و قرآن رو کنار گذاشته باشی. چیزی که یهود میترسید، تفکری بود که اهلبیت آوردن؛ علم همراه با ولایت، عقل در کنار وحی، فلسفهای که ختم به توحید و اطاعت از امام معصوم بشه.
➕برای همین بود که توی تمام قرنهای بعد، یهود تلاش کرد فرقههایی درست کنه که ظاهرشون اسلامی باشه ولی باطنشون کاملاً به نفع خودشون بچرخه؛ درست مثل دروزیها و خیلی از فرقههای اسماعیلی و عرفانی منحرف. چیزی که ظاهرش اسلام باشه ولی ولایت نداشته باشه، هیچ خطری برای یهود نداره.
👈امام رضا علیهالسلام تو مناظرههای معروفش با جاثلیق مسیحی و رأسالجالوت یهودی به صراحت گفت: «علم واقعی اونیه که به توحید و ولایت ختم بشه؛ علمی که به اطاعت از خلیفه ظالم ختم بشه، علم نیست، جهله که لباس زر پوشیده.» اون زمان هر کسی بیشتر فلسفه یونان میخوند و بیشتر با کلمات قلمبه سلمبه فلسفه یونان و یهود و کلمات عرفانی یهودی و کابالایی حرف میزد، بهش میگفتن عالم😒. در برابر این فتنه، امام رضا عليه السلام مبارزه کردند و ایشان مشهور شدند به عالم آل محمد ص 😊
♨️ این ماجرا فقط یه صفحه از یه جنگ بلندمدت بود. جنگی که هنوز هم تموم نشده. هنوزم یهود دنبال اینه که کتابهای اهلبیت کمتر خونده بشه و مردم برن سراغ کتابهای غربی و تفکرات یهودی جدید. چون تا وقتی مردم با امامها باشن و از ولایت فاصله نگیرن، یهود هیچوقت به هدفش نمیرسه.
✍ نویسنده: سید روحالله حسینی
2⃣
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
سید روحالله حسینیاز کنعان تا صهیون _قسمت ۲۵_ طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
8.93M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و پنجم: نفوذ یهود در عصر بنیعباس و فتنهی ترجمهها
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🔰 כ״ו قسمت ۲۶: «پادشاهان خزر، یهودیان اشکنازی و بازی بزرگ یهود در شرق اروپا»
👈باد سردی از دشتهای قفقاز میوزید. اسبها توی مه گم میشدن و دودی که از خیمهها بالا میرفت، آسمون خاکستری رو خطخطی میکرد. سالهای پایانی قرن دوم هجری بود؛ حدوداً اواخر سده هشتم میلادی. جایی در شمال دریای خزر (امروزه بخشهایی از جنوب روسیه، غرب قزاقستان و داغستان)، یه پادشاهی در حال طلوع بود که دنیا رو چند قرن بعد با یه شوک تاریخی مواجه کرد: پادشاهی خزر.
🔸خزرها یه قوم ترکتبار بودن، احتمالاً منشعب از هونهای سفید یا قبایل کوچنشین آسیای مرکزی، که به تدریج در منطقهای بین رودخانه ولگا (در روسیهی امروزی) و کوههای قفقاز ساکن شدن. قدرت نظامی بالا، تسلط بر مسیرهای تجاری شرق به غرب، و موقعیت ژئوپولیتیکی ممتاز باعث شد بهسرعت رشد کنن. اما اون چیزی که خزرها رو از بقیهی قبایل ترک و ساکنان استپها متمایز کرد، یه تصمیم عجیب سیاسی-مذهبی بود: یهودی شدن پادشاه و دربار!
🔺پادشاه خزر در قرن هشتم میلادی، در پی مناظرهای بین سه دین بزرگ زمان خودش یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت، تصمیم گرفت به همراه دربارش دین یهود رو انتخاب کنه. گفته میشه این مناظره در قصر سلطنتی خزرها در شهر آتِل (در نزدیکی آستراخان امروزی، جنوب روسیه) برگزار شد.
پادشاه ابتدا میزبان دو عالِم بود: یکی نمایندهی خلیفه عباسی از بغداد (عراق امروزی) و دیگری اسقف مسیحی از بیزانس (ترکیه و یونان امروزی). هرکدوم با استدلالهایی دین خودشون رو معرفی کردن. پادشاه از هر دو پرسید:
– نظر شما دربارهی دین یهود چیه؟
و جالب اینجا بود که هر دو نفر گفتن: «ما دین خودمون رو برتر میدونیم، ولی از بین دو دینِ باقیمونده، یهودیت به حق نزدیکتره.»
📍و همین جمله برای پادشاه خزر کافی بود که بگه: «پس دین یهود رو انتخاب میکنم؛ چون هیچکدومتون انکارش نکردید.» این تصمیم، به ظاهر یه حرکت فلسفی یا عقیدتی بود، ولی پشتپردهش یه بازی دقیق سیاسی جریان داشت. چون با انتخاب یهودیت، خزرها نه به خلافت عباسی وابسته میشدن و نه به امپراتوری روم شرقی. یه راه سوم رو ساختن برای خودشون، تا بتونن توی بازی قدرت بین اسلام و مسیحیت، استقلالشون رو حفظ کنن و از هر دو طرف امتیاز بگیرن.
📌 پادشاهی خزر در اوج قدرتش بین قرون هشتم تا دهم میلادی، شامل سرزمینهای وسیعی بود از ساحل شرقی دریای سیاه (اوکراین و گرجستان امروزی) تا دلتای رود ولگا (روسیهی جنوبی). پایتختهای مهمشون شهرهای آتِل و سارکل بودن. این پادشاهی نهتنها بر تجارت ابریشم و ادویه و خز و برده تسلط داشت، بلکه عملاً تبدیل شده بود به گلوگاه اقتصادی جهان اسلام، بیزانس و شمال اروپا.
ادامه در پست بعدی 👇
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🏴
🔰 כ״ו قسمت ۲۶: «پادشاهان خزر، یهودیان اشکنازی و بازی بزرگ یهود در شرق اروپا» 👈باد سردی از دشتهای ق
ادامه قسمت قبلی 👆
🔸اما حالا چرا یهودیان اروپا اینقدر به خزرها علاقهمند شدن؟ جوابش روشنه: چون خزرها پناهگاه شدن برای یهودیانی که در امپراتوری روم شرقی، اسپانیا، و حتی ایران تحت فشار بودن. یهودیان اشکنازی (که بعدها در اروپای شرقی مستقر شدن، مخصوصاً در لهستان، اوکراین، لیتوانی، آلمان و روسیه) از نظر ژنتیکی و زبانی تفاوتهای جدی با سفاردیها (یهودیان اسپانیا، مراکش، و مناطق اسلامی) دارن. زبان ییدیش (ترکیبی از آلمانی و عبری) و برخی ویژگیهای نژادی خاص، نشون میده که بخش بزرگی از یهودیان اشکنازی، برخاسته از همان خزرهای یهودیشده هستن.
🕍 و حالا فتنهی بزرگ اینجا بود که طبق نظریهی مطرحشده توسط آرتور کستلر در کتاب معروفش «قبیله سیزدهم»، بیشتر یهودیان اروپایی امروزی، از نسل خزرهای یهودیشده هستن، نه از نسل ابراهیم و اسحاق و یعقوب! طبق این نظریه و مستندات و منابع تاریخی، ادعای یهود دربارهی "سرزمین موعود" و ریشهی قومیشون کاملاً زیر سؤال میره. چون اینها نه بنیاسرائیل بلکه قفقازی هستن که در قرون وسطی یهودی شدن. اینجاست که میفهمیم چرا این بحث همیشه سانسور میشه و چرا رسانههای صهیونیستی ازش بیزارن.
🎭 این وسط، عباسیان هم بیکار ننشسته بودن. همزمان با قدرتگیری خزرها در شمال، در جنوب خلافت اسلامی، منصور دوانیقی و بعدش هارونالرشید مشغول مهندسی فرهنگی بودن. بیتالحکمه رو ساختن، برمکیها رو آوردن، نهضت ترجمه رو راه انداختن؛ همهش با این هدف که امت رو از "علم اهلبیت" جدا کنن و عقل مردم رو با فلسفهی یونانی و پزشکی یهودی مشغول کنن. تو بغداد (عراق امروزی) جوهر کتاب حدیث امام صادق رو صراف یهودی تأمین میکرد، و در آتِل، خاخام خزر برای شاه قانون تورات مینوشت
🔺اما اشتباه نکنیم؛ این دوتا جریان با هم مرتبط بودن. صرافهای یهودی بغداد با کاروانهای خز و بردهی خزرها تجارت میکردن. حلقههای اطلاعاتی و تجاری از قفقاز تا بصره کشیده شده بود. و اینجا بود که یهود اولین «امپراتوری پنهان» خودش رو بنا کرد؛ نه با سرزمین، بلکه با زر و خبر و شبکه. یه شبکه اینترنتی قرون وسطایی، فقط مخصوص یهود.
✍ نویسنده: سید روحالله حسینی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
#یهود_در_ایران
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷
سید روح الله حسینیاز کنعان تا صهیون_قسمت ۲۶_طبیب جان.mp3
زمان:
حجم:
9.88M
🌍📜"از کنعان تا صهیون:
نگاهی گذرا بر تاریخ یهود"
🎙قسمت بیست و ششم: «پادشاهان خزر، یهودیان اشکنازی و بازی بزرگ یهود در شرق اروپا»
#صوتی
#تاریخ_یهود
#یهود_شناسی
🕊#سدرةالمنتهی ↙️↙️
🕋👉@Sedrah👈🇮🇷