eitaa logo
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
3.8هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
23.1هزار ویدیو
250 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #حج_عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت :٥٧٥٣٠ ثبت: ٥٥٤٦٦٨ تأسیس: ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران_سی متری نیروی هوایی نبش خ هشتم-خ۷/۲۵جنب بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤ کپی برداری آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت دویست و بیست و پنجم : 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیروی از او را واجب دانسته: ابن ماجه در سنن خود از عمر بن خطاب نقل کرده که گفت: «سه چیز است که اگر پیامبر آنها را توضیح داده بود، برای من از دنیا و ما فیها، ارزشمندتر بود: کلاله و ربا و خلافت!» . سبحان اللّه! محال است که پیامبر از این سه چیز سکوت کرده باشد و آنها را توضیح نداده باشد. ب-حدیث «یا علی انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» : این حدیث بر خردمندان پوشیده نیست که دارای چه ویژگیهائی برای امیر المؤمنین علی است از نظر وزارت، جانشینی و خلافت، همان گونه که هارون، وصیّ و وزیر و جانشین موسی بود در غیابش و هنگامی که برای میقات پروردگارش رفته بود، در اینجا هم به همان معنی است، و نسخه ای از همان اصل است، جز اینکه پیامبری در هارون بود و در علی نیست که این را هم خود حدیث، مستثنایش کرده و در این حدیث نیز نهفته است که علی برتر و افضل اصحاب است و هیچ کس جز پیامبر «ص» از او برتر نیست. ج-حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار» : این حدیث به تنهائی کافی است برای ابطال و ردّ ادعاهائی که ابو بکر و عمر و عثمان را ترجیح می دهد بر آن کس که پیامبر «ص» او را ولیّ مؤمنین پس از خود، نصب و تعیین نموده است. و هیچ اعتباری ندارد سخن آنان که «ولایت» را بمعنای دوستی و «ولیّ» را بمعنای دوست گرفته اند... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت دویست و بیست و ششم : 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیروی از او را واجب دانسته: زیرا این معنی از معنای اصلی که هدف پیامبر «ص» بوده، بدور است. رسول خدا «ص» هنگامی که در آن گرمای شدید، به عنوان سخنرانی و خطبه ایستاد و در جمع مردم با صدای بلند فرمود: «آیا شهادت نمی دهید به اینکه من از مؤمنین به خودشان اولی تر و سزاوارترم؟» . پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! آنگاه فرمود: «پس هرکه من مولای اویم، علی مولایش است. . .» . و این نصّ واضح و آشکاری است در جانشین قرار دادن علی بر امّتش. و بر انسان پاک سیرت خردمند دادگر روا نیست جز پذیرش این معنی و ردّ توجیه ها و تأویلهای زورگویان که برای حفظ آبروی اصحاب، معنای «ولیّ» را در این روایت، به معنای محبّ آورده اند، چرا که حفظ کرامت پیامبر «ص» بالاتر است از حفظ آبروی اصحاب و اگر آن معنی را آورند، در حقیقت، پیامبر «ص» را به مسخره گرفته اند که در آن گرمای سوزان توان فرسا، مردم را جمع کند و به آنها بگوید که علی دوستدار و تأییدکنندۀ مؤمنین است. این مفسّران که نصوص خدشه ناپذیر را برای حفظ آبروی بزرگانشان تأویل می کنند، چه تفسیری دارند برای مجلس جشن و تهنیتی که حضرت رسول «ص» پس از پایان سخنرانی برقرار کردند و نخست از همسرانشان خواستند که به علی برای این منصب، تبریک و تهنیت بگویند، سپس ابو بکر و عمر آمدند و به او گفتند: «آفرین آفرین بر تو ای فرزند ابو طالب، تو امروز مولای هر مؤمن و مؤمنه ای شدی»... ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت دویست و بیست و هفتم : 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیروی از او را واجب دانسته: و تاریخ گواه است که تأویل کنندگان، دروغگویند، پس وای بر آنها از آنچه با دستهایشان می نگارند. خداوند می فرماید: «وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» 1- سوره بقره-آیه ١46. -و گروهی از آنان هستند که حق را کتمان می کنند و پنهان نگه می دارند درحالی که به حق، آگاه و عالم اند. د-حدیث «علی منی و انا من علی، و لا یودی عنی الا انا و علی» : این حدیث شریف نیز تصریح دارد به اینکه امام علی تنها کسی است که رسول خدا، او را به جانشینی خود برگزیده است و این سخن را روزی فرمود که علی را همراه با سورۀ برائت در روز حج اکبر به جای ابو بکر فرستاد (که سوره را تبلیغ کند و به مردم برساند) ، و ابو بکر برگشت درحالی که می گریست و می گفت: ای رسول خدا، به من هم اجازه بده که مطلبی را از سوی تو بیان کنم، حضرت فرمود: خداوند به من دستور داده است که یا خودم و یا علی به جای من، مطلبم را ادا نماید (یعنی علی سخنگوی من است) . و این شباهت دارد به سخنی که پیامبر «ص» در مناسبت دیگری به علی فرمود: «ای علی، تو هستی که برای امّتم بیان می کنی، آنچه پس از من درباره اش اختلاف کنند» پس اگر کسی جز علی نیست که سخنگوی پیامبر باشد و او است که اختلافهای امت را پس از پیامبر، حلّ و فصل می کند، چگونه ممکن است کسی بر او تقدّم و برتری داشته باشد که معنای ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت دویست و بیست و هشتم : 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیروی از او را واجب دانسته: ه-حدیث دار، در روز انذار: پیامبر اکرم «ص» اشاره به علی، فرمود: «انّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی من بعدی، فاسمعوا له و أطیعوا» . این برادر من، وصی من، و جانشین من بعد از من است، پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمائید. این حدیث نیز از احادیث صحیح و درست است که مورخان آن را درآغاز بعثت پیامبر نقل کرده و یکی از معجزات آن حضرت به شمار آورده اند، ولی سیاست، همۀ حقایق و رویدادها را وارونه جلوه داد و عوض کرد. و هیچ شگفتی در آن نیست چرا که آنچه در آن دوران تیره و تاریک به وقوع پیوست، امروز در عصر روشنائی، تکرار می شود، این محمد حسنین هیکل است که تمام حدیث را در کتابش «حیاه محمد» در صفحه ١٠٤از چاپ اول سال ١٣٥٤هجری قمری آورده است و در چاپ دوّم و پس از آن در چاپهای دیگر، این جمله حضرت را که می فرماید «وصیّی و خلیفتی من بعدی» حذف کرده است! ! و همچنین از کتاب تفسیر طبری-ج ١٩-ص ١٢١ این جمله را حذف کرده اند و بجای آن، کلمات دیگری از خودشان گذاشته اند! ! غافل از اینکه طبری همین روایت را در تاریخ خودش-ج ٢-ص ٣١٩ بطور کامل نقل کرده است، ببین چگونه سخنان را تغییر می دهند و تحریف می نمایند و رویدادها را وارونه نشان می دهند، گویا می خواهند نور الهی را با دهانشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را کامل کرده و روشن می سازد هرچند کافران و مشرکان را خوش نیاید. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم" 📚قسمت دویست و سی و یکم: 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیر
ادامه کتاب آنگاه هدایت شدم سيدمحمد تیجانی سناوي که از شهریور پارسال متوقف گردید 👇👇👇👇👇 "آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و یکم: 💠علت شیعه شدن/٤-روایتهای وارده درباره علی، پیروی از او را واجب دانسته: و این حدیث-اگر صحیح باشد-در معنی صحیح است زیرا معنای عترت در حدیث ثقلین که قبلا ذکرش گذشت، همان رجوع به اهل بیت است تا: اوّلا-سنت پیامبر را به مردم ابلاغ کنند و روایتهائی درست و صحیح از آن حضرت نقل نمایند چرا که اهل بیت، منزّه از دروغ اند و خداوند با آیۀ تطهیر، آنها را معصوم دانسته. ثانیا-برای اینکه معانی آیات و مقاصد الهی را تفسیر نمایند، زیرا کتاب خدا به تنهائی کافی نیست. و چه بسیارند گروه هائی که با کتاب خدا استدلال می کنند و خود در گمراهی اند. از پیامبر اکرم «ص» نقل شده که فرمود: «ای بسا قاری قرآن که قرآن او را لعن می کند» کتاب خدا ساکت است و آیات را می شود بر وجوه زیادی حمل کرد و قرآن دارای محکمات و متشابهات است و برای فهم و درکش، باید به راسخین در علم رجوع کرد همان طور که در عبارت قرآن آمده، و به اهل بیت باید رجوع کرد همان طور که در تفسیر نبوی آمده است. بنابراین، شیعه همه چیز را به ائمۀ معصومین ارجاع می دهند و تنها در مواردی که نصّی وجود نداشته باشد، اجتهاد می کنند، ولی ما همه چیز را به اصحاب ارجاع می دهیم، چه در مورد تفسیر قرآن و یا تفسیر سنت پیامبر و احادیث وارده، و این در حالی است که احوال و اوضاع اصحاب و کارها و رفتارها و استنباطها و بدعتها و اجتهادهایشان را در مقابل نصّ که متجاوز از صدها مورد است، دانستیم بنابراین، بعد از آنچه از آنها سر زده است، نمی توان به آنان تکیه کرد و احکام را از آنان اخذ نمود. و اگر از علمايمان بپرسيم: كدام سنّت را پيروى مى كنيد؟ قطعا پاسخ مى دهند: سنت پيامبر «ص»! ولى واقعيّت تاريخ، آن را رد مى كند زيرا روايت كرده اند كه پيامبر خود فرموده است: «بر شما باد به سنّت من و سنّت خلفاى راشدين بعد از من، پس عاقلانه از آن پيروى كنيد»! و در اين صورت، سنّتى كه مورد پيروى آنها قرار مى گيرد غالبا سنّت راشدين است و حتى سنّت پيامبر را از راه همين افراد بدست آورده اند، و اين در جائى است كه ما در صحاحمان نقل كرده ايم كه پيامبر، اصحاب را از نوشتن سنّتش منع نمود تا با قرآن، آميخته نگردد! و چنين كردند ابو بكر و عمر در دوران خلافتشان، پس ديگر جائى براى اين قول پيامبر باقى نمى ماند كه فرمود: «تركت فيكم سنّتى» [۱] من سنت خود را در ميان شما ص: ۲۵۳ باقى گذاردم. و آنچه از نمونه‌ها در اين بحث ذكر كردم-و آنچه ذكر نكرده‌ام چندين برابر است-كافى است كه اين حديث را رد كند، زيرا سنت ابو بكر و عمر و عثمان، مناقض و مخالف سنّت رسول خدا «ص» است و آن را باطل مى كند، همان طور كه روشن و واضح است. ادامه دارد. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
ادامه کتاب آنگاه هدایت شدم سيدمحمد تیجانی سناوي که از شهریور پارسال متوقف گردید 👇👇👇👇👇 "آ
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و دوم: 🔰علت شیعه شدن ❇️نزاع فاطمه زهرا با ابو بكر: اولين حادثه اى كه فورا پس از وفات رسول خدا «ص» رخ داد و اهل سنت و تاريخنگاران، آن را برشتۀ تحرير درآوردند، نزاع فاطمۀ زهرا با ابو بكر بود كه ابو بكر با حديث «ما پيامبران، ميراثى از خود بجاى نمى گذاريم و آنچه از ما باقى مى ماند، صدقه است» بر او احتجاج كرد. و فاطمه زهرا با استناد به كتاب الهى اين حديث را تكذيب و باطل نمود، و پس از اثبات آن، بر ابو بكر احتجاج كرد كه ممكن نيست پدرش رسول خدا «ص»، كتاب خدا را نقض و مخالفت كند، همان كتابى كه بر خودش نازل شده و در آن مى فرمايد: «يُوصِيكُمُ اَللّٰهُ فِي أَوْلاٰدِكُمْ، لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَيَيْنِ» [۱] . [۲] -خداوند به شما سفارش مى كند دربارۀ فرزندانتان، پس براى هر پسرى مانند بهرۀ دو دختر است. و اين عموميّت و كليّت دارد و شامل پيامبران و غير پيامبران مى شود و همچنين احتجاج كرد بر او با سخن خداوند كه مى فرمايد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمٰانُ دٰاوُدَ» [۳] . -و سليمان وارث داود شد. و هر دوى اينها پيامبر بوده اند. و فرمود: «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا». [٤] خداوندا به من فرزندى عطا فرما كه از من و از خاندان يعقوب، ارث ببرد و او را-اى پروردگار من-پسنديده ساز. ❇️مخالفت ابو بكر با عمر: و اما دوّمين حادثه اى كه براى ابو بكر در آغازين روزهاى خلافتش رخ داد و تاريخ نويسان اهل سنت آن را به ثبت رساندند، آن بود كه ابو بكر با نزديك ترين افراد به خويش، يعنى عمر بن خطاب مخالفت كرد. خلاصۀ ماجرا اين است كه ابو بكر بنا داشت با افرادى كه از زكات دادن امتناع كرده بودند بجنگد و آنها را به قتل برساند ولى عمر با او مخالفت كرده گفت: با آنان نجنگ زيرا شنيدم پيامبر «ص» را كه مى فرمود: «مأموريت پيدا كردم با مردم كارزار كنم تا اينكه بگويند: «لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه» پس هركه اين را گفت، مالش و جانش از نظر من در امان خواهد بود و حسابش با خدا است». متن اين روايت را مسلم در صحيحش آورده است كه در آن آمده: «روز خيبر، حضرت رسول «ص» پرچمى را به على داد، على گفت: اى پيامبر! بر چه چيزى با آنها كارزار كنم؟ حضرت فرمود: «با آنان بجنگ تا وقتى كه شهادت به وحدانيّت خدا و رسالت محمد بدهند، پس اگر چنين شهادتى دادند، اموال و جانشان در امان تو خواهد بود، مگر آنچه به حق گرفته شود، و حساب و عقابشان با خداوند است». [٥] ولى ابو بكر با اين حديث قانع نشد و گفت: «به خدا قسم با آنان كه بين نماز و روزه، فرق مى گذارند، مى جنگم زيرا زكات، حقّى است كه از اموال بايد گرفته شود». و يا اينكه گفت: «به خدا قسم اگر زكاتى كه به پيامبر مى پرداختند، از من باز دارند، بر آن باز داشتن، با آنان به شدّت مى جنگم» و عمر پس از آن قانع شد و گفت: «همين كه ديدم ابو بكر بر آن امر، مصمّم است، خوشوقت شدم». ---------- [۱]: مانند طبرى و ابن هشام همان طور روايت مرسله را نقل كرده اند مانند مالك. [۲]: سوره نساء-آيه ١١. [۳]: سوره نمل-آيه ١۶. [٤]: سوره مريم-آيه ۵ و ۶. [٥]: صحيح مسلم-ج ٨-ص ۵١ كتاب «ايمان». ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و دوم: 🔰علت شیعه شدن ❇️نزاع فاطمه زهرا با ابو بكر: اولين حادثه
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و سوم: 🔰علت شیعه شدن من نمى دانم چگونه گروهى در مخالفت با سنّت پيامبرشان، خوشوقت مى شوند؟ و اين تأويلشان فقط براى اين بود كه بهانه اى در جنگ و كارزار با مسلمانان داشته باشند، همان مسلمانانى كه خداوند، قتلشان را در قرآن خود، روا ندانسته و حرام كرده است. مى فرمايد: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقىٰ إِلَيْكُمُ اَلسَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا، فَعِنْدَ اَللّٰهِ مَغٰانِمُ كَثِيرَةٌ، كَذٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ، فَمَنَّ اَللّٰهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِيراً». [١] -اى مؤمنان، هنگامى كه براى جهاد در راه خدا مى رويد، خوب تحقيق كنيد و به آن كس كه اظهار اسلام كرده و تسليم شما مى باشد، نگوئيد كه تو مؤمن نيستى (تا از اين راه، مال و جانش را بر خود حلال كنيد) و از متاع زندگى دنيا بهره اى ناچيز ببريد. و بدانيد كه غنيمت هاى بزرگ نزد خدا است شما هم در گذشته، اسلامتان چيزى جز تسليم نبود ولى خداوند بر شما منّت نهاد، پس بايد خوب تحقيق كنيد و بدانيد كه خداوند بر تمام كارها و اعمالتان، آگاه است. از آن گذشته آنهائى كه حاضر نشدند، زكات خود را به ابو بكر بدهند، هرگز وجوب زكات را منكر نشده بودند ولى مقدارى تأخير در پرداختن زكات كردند تا قضيّۀ خلافت براى آنها روشن گردد. شيعيان مى گويند كه اينها ناباورانه، مواجه با خلافت ابو بكر شدند و در ميان آنان كسانى بودند كه همراه با پيامبر در «حجة الوداع» بودند و خود از زبان پيامبر، مسئله جانشينى على بن ابى طالب را شنيده بودند، لذا مقدارى صبر كردند تا حقيقت قضيه برايشان معلوم شود، ولى ابو بكر كه مى خواست آن قضيه اصلى فاش نشود و آنها را از انگيزه شان بزور باز دارد، دست به چنين كشتارى زد. من بدون اينكه اين مطلب شيعيان را استدلال يا تأييد كنم، قضيه را براى هركس كه در جستجوى حقيقت است رها مى كنم، تا خود بحث و بررسى نمايد. ---------- [١]: سوره نساء-آيه ٩۴. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و سوم: 🔰علت شیعه شدن من نمى دانم چگونه گروهى در مخالفت با سنّت پ
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و چهارم: 🔰علت شیعه شدن ولى با اين حال، از قلم نمى اندازم داستان ثعلبه را كه در دوران حضرت رسول «ص» رخ داد و ثعلبه از آن حضرت خواست كه برايش دعا كند تا ثروتمند گردد و در اين امر، اصرار فراوان نمود و با خدا پيمان بست كه صدقه و زكات را خواهد داد. حضرت دعايش كرد و خداوند از فضل و كرمش، او را ثروتمند نمود تا حدّى كه مدينه و اطراف آن، برايش تنگ بود زيرا شترها و گوسفندان زيادى بدست آورد و لذا كم كم از محضر پيامبر و مسجد دور شد و كار بجائى رسيد كه حتى به نماز جمعه هم حاضر نمى شد. و هنگامى كه رسول خدا «ص» افرادى را براى گرفتن زكات، به سوى او فرستاد، امتناع ورزيد و چيزى به آنها نداد و گفت: اين همان جزيه است يا اين خواهر جزيه است! و حضرت رسول با او نجنگيد و دستور به قتلش نيز نداد. ولى خداوند درباره اش اين آيه را نازل فرمود: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اَللّٰهَ لَئِنْ آتٰانٰا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلصّٰالِحِينَ، فَلَمّٰا آتٰاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ». [۱] -و از آنان كسانى هستند كه با خدا عهد كردند كه اگر خدا از لطف خويش به ما عطا كند و ثروت زيادى به ما بدهد، قطعا ما صدقه و زكات خواهيم داد و از شايستگان خواهيم بود. ولى وقتى كه خداوند از لطف و كرمش به آنها عطا كرد، بخل ورزيدند و روى برگردانده و از اعراض كنندگان شدند. ثعلبه پس از نزول اين آيه، با ديده اى گريان نزد پيامبر آمد و از او خواست زكاتش را بپذيرد ولى حضرت-طبق روايت-امتناع كرده، از او نپذيرفت. پس اگر واقعا ابو بكر و عمر، پيرو سنت پيامبر بودند، اين مخالفت و ريختن خون مسلمانان بى گناه، بصرف نپرداختن زكات براى چه بود؟ و آنان كه مى خواهند بهانه اى براى ابو بكر درست كنند و دست و پا مى كنند كه اشتباهش را جبران نمايند كه زكات را تأويل كرده كه حق مال است، پس از داستان ثعلبه كه زكات را انكار كرد و آن را جزيه به حساب آورد، ديگر هيچ عذر و بهانه اى براى آنان باقى نمى ماند و كسى چه مى داند شايد ابو بكر، دوستش عمر را به ضرورت قتل آنان كه به او زكات نپرداختند، قانع كرده بود تا اينكه دعوت آنان را در كشور پهناور اسلامى براى زنده نگهداشتن حديث غدير كه على را به خلافت نصب كرده بود، خنثى نمايند و اين چنين بود كه عمر از كشتار آنان اظهار خرسندى نمود چرا كه او كسى بود كه تهديد به قتل و سوزاندن كسانى كرد كه در خانۀ فاطمه جمع شده و از بيعت امتناع كرده بودند. ✍ادامه دارد.... ---------- [۱]: سوره توبه-آيه ٧۵ و ٧۶. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و چهارم: 🔰علت شیعه شدن ولى با اين حال، از قلم نمى اندازم داستان
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و پنجم: داستان خالد بن وليد: اما سومين حادثه اى كه در اوائل خلافت ابو بكر، برايش اتفاق افتاد و با عمر مخالفت ورزيد و برخى از آيات و روايات را تأويل كرد، داستان خالد بن وليد بود كه مالك بن نويره را ظالمانه به قتل رساند و در همان شب با همسر مالك، زناى به عنف كرد. و عمر به خالد مى گفت: «اى دشمن خدا! يك نفر مرد مسلمان را كشتى، آنگاه بر همسرش شبيخون زدى. به خدا قسم سنگسارت مى كنم». [۱] ولى ابو بكر از خالد دفاع كرد و گفت: «او را رها كن، عمر! او تأويل كرده و تأويلش اشتباه درآمده است، پس ديگر چيزى دربارۀ خالد نگو»!! و اين رسوائى ديگرى است كه تاريخ براى يكى از بزرگان اصحاب ثبت مى كند!! و ما هم هروقت نامش را مى بريم، با كمال احترام و قدسيّت از او ياد مى كنيم و او را لقب «سيف اللّه المسلول» مى دهيم!! من چه مى توانم بگويم دربارۀ يكى از اصحاب كه چنان كارهاى زشتى را مرتكب مى شود؟ مالك بن نويره، اين صحابى جليل القدر، و بزرگ خاندان بنى تميم و بنى يربوع را كه در جوانمردى، سخاوت و شجاعت، ضرب المثل شده بود، به قتل مى رساند. و مورخين نوشته اند كه خالد، فريب داد مالك و يارانش را و بعد ازآن كه سلاح‌ها را بر زمين نهاد و با آنان مشغول نماز جماعت شد، خود و اصحابش با طناب هاى محكم آنها را بستند و در ميانشان ليلى دختر منهال-همسر مالك-بود كه وى يكى از مشهورترين زنان عرب در زيبائى بود و گفته اند كه از او زيباتر ديده نشده، و خالد شيفتۀ جمالش شد. مالك به خالد گفت: ما را نزد ابو بكر بفرست تا خود او در مورد ما قضاوت و حكم كند و در اين بين، عبد اللّه بن عمر و ابو قتاده انصارى دخالت كرده و به خالد اصرار كردند كه آنان را نزد ابو بكر بفرستد ولى خالد رد كرد و گفت: «خدا مرا زنده نگذارد اگر او را نكشم». ---------- [۱]: تاريخ طبرى-ج ٣-ص ٢٨٠، تاريخ ابى الفداء-ج ١-ص ١۵٨، تاريخ يعقوبى-ج ٢- ص ١١٠، الاصابه-ج ٣-ص ٣٣۶. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و پنجم: داستان خالد بن وليد: اما سومين حادثه اى كه در اوائل خلاف
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و ششم: ناگهان مالك نگاهى به همسرش ليلى انداخت و به خالد گفت: او مرا به كشتن داد. (يعنى زيبائى همسرم ترا وادار به كشتن من كرد) فورا خالد دستور داد گردنش را بزنند و همسرش ليلى را دستگير كرده، همان شب بر او وارد شد. [۱] چه مى توانم بگويم در مورد اين اصحابى كه حرمتهاى الهى را مى شكنند و براى هواى نفس، مسلمانان را مى كشند و نواميس آنان را مورد دستبرد قرار مى دهند. مگر در اسلام نيست كه نمى توان با زنى كه شوهرش از دنيا رفته، ازدواج كرد مگر پس از تمام شدن عدّه اش كه در قرآن تعيين گرديده است؟ ولى خالد كه خدايش، هواى نفسش بود، مرتد شد و ديگر «عدّه» چه ارزشى براى او دارد پس از آنكه ظالمانه و ناجوانمردانه مالك و قومش را به قتل رساند و آنها به شهادت و گواهى عبد اللّه بن عمر و ابو قتاده، از مسلمانان بودند كه پس از اين حادثه، بقدرى ابو قتاده خشمگين و عصبانى شده بود كه فورا به مدينه بازگشت و سوگند خورد كه هيچ وقت ديگر در سپاهى كه فرماندهش خالد بن وليد است، شركت نكند. [٢] خوب است در اين قضيّه مشهور، اقرار استاد حسنين هيكل را از كتابش «الصّدّيق ابو بكر» نقل كنيم: او تحت عنوان «راى عمر و حجته فى الامر» چنين مى گويد: «اما عمر كه نمونۀ راستين عدالت بود. او يافته بود كه خالد بر يك انسان مسلمان ستم نموده و با همسرش-قبل از تمام شدن عدّه اش-زنا كرده، پس روا نيست كه در فرماندهى ارتش باقى بماند، تا دگربار به چنين كارى دست نزند و امر مسلمانان را به تباهى نكشاند و شخصيتشان را در ميان اعراب، لكه دار ننمايد لذا گفت: با اين رفتارى كه با ليلى كرده، نمى شود او را بدون كيفر گذاشت. و اگر درست باشد كه او تأويل كرده و در مورد مالك به اشتباه افتاده است، ولى عمر اين را نمى پذيرد و همين قدر كافى است كه رفتار خالد با همسر مالك را دليلى بر ضرورت جارى كردن حد شرعى بر او بدانيم، و اين مطلب كه او «سيف اللّه» (شمشير خداوند) است، بهانه اى براى جارى نكردن حد نمى شود و اگر اين بهانه درست باشد كه مثلا «پيروزى در ركاب فرماندهى چون خالد به دست مى آيد»! پس ديگر تمام حرمتها و حرامها براى خالد، جايز و حلال مى شود و از آن پس بدترين نمونه اى خواهد بود كه مسلمانان اين چنين احترام قرآن را نگه مى دارند! ازاين روى عمر دوباره با ابو بكر بحث كرد و بر او اصرار نمود تا اينكه خالد را طلبيده و او را به شدّت مورد سرزنش قرار داد... »! [٣] آيا مى توانيم از استاد هيكل و امثال او از علمايمان كه براى حفظ كرامت اصحاب، به نيرنگ و فريب، روى مى آورند، سئوال كنيم: چرا ابو بكر، حدّ را بر خالد جارى نساخت؟ و اگر عمر-بقول هيكل-الگوى عدالت راستين است، پس چرا به عزل خالد از فرماندهى ارتش بسنده كرد و حدّ شرعى را بر او جارى نساخت تا همان گونه كه خود مى گويد، ضرب المثلى براى مسلمانان نباشد كه اين چنين احترام كتاب خدا را نگه مى دارند؟! و آيا واقعا كتاب خدا را محترم شمردند؟ آيا حدود الهى را جارى نمودند؟ نه؛ هرگز! آنها فقط دنبال سياست بودند؛ همان سياستى كه حقايق را وارونه مى سازد و آيات قرآنى را به ديوار مى زند. و آيا مى توانيم بپرسيم از برخى علمايمان كه در كتابهايشان نقل مى كنند كه پيامبر بسيار خشمگين شد هنگامى كه اسامه نزد او آمد و دربارۀ يك زن شرافتمندى كه دزدى كرده بود، وساطت و شفاعت كرده، و آنگاه حضرت فرمود: «واى بر تو! در يكى از حدود الهى شفاعت مى كنى؟ به خدا قسم اگر فاطمه دختر محمد نيز دزدى كند، دستش را قطع مى كردم. هلاك شدند آنان كه پيش از شما بودند كه هرگاه شخصيتى در ميان آنان دزدى مى كرد، رهايش مى كردند و اگر بيچاره اى دزدى مى كرد، حد را بر او جارى مى ساختند. » اين علما چگونه ساكت مى شوند از كشتار مسلمانان بى گناه و هتك نواميس آنها و دخول بر زنانشان در شب كشته شدنشان درحالى كه آن بيچارگان، در عزاى شوهرانشان ماتم زده اند؟ ---------- [۱]: تاريخ ابى الفداء-ج ١-ص ١۵٨، تاريخ يعقوبى-ج ٢-ص ١١٠، تاريخ ابن السّحنه در حاشيه كامل -ج ١١-ص ١١۴، وفيات الاعيان-ج ۶-ص ١۴. [٢]: تاريخ طبرى-ج ٣-ص ٢٨٠، تاريخ يعقوبى-ج ٢-ص ١١٠، الاصابه-ج ٣-ص ٣٣۶. [٣]: كتاب «الصديق ابو بكر» -استاد هيكل-ص ١۵١. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
🇮🇷 سدرةالمنتهی 🇮🇷
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و ششم: ناگهان مالك نگاهى به همسرش ليلى انداخت و به خالد گفت: او م
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و هفتم: و اى كاش اين عالمان سكوت مى كردند كه كار زشت خالد را با ساختن دروغها و خلق فضيلت‌ها و خوبى هاى دروغين، تأويل كرده و گناهش را پاك مى كنند، و باز هم او را لقب «سيف اللّه المسلول» ص: ۲۶۲ مى دهند. و مرا به شگفتى واداشت يكى از دوستانم كه مشهور به شوخ طبعى و قلب معانى بود، زيرا روزى از همان روزهاى نادانيم، در اوصاف خالد بن وليد، براى او سخن مى گفتم تا آنجا كه به او گفتم: خالد سيف اللّه المسلول است! او فورا گفت: او «سيف الشيطان المشلول» است (يعنى شمشير كند شيطان) و در آن روز خيلى تعجب كرده و ناراحت شدم ولى پس از بحث و بررسى، خداوند قلبم را گشود و ارزش اينهائى را كه بر خلافت تكيه زدند و احكام خدا را تبديل و تعطيل نمودند و حدود الهى را ناديده گرفته و زير پا گذاشتند، به من فهماند. خالد بن وليد در زمان پيامبر: خالد بن وليد در دوران حضرت رسول «ص» داستان مشهورى دارد. حضرت رسول او را به سوى بنى جذيمه اعزام كرد كه آنها را به اسلام دعوت نمايد، و دستور جنگ و قتال آنان را به او نداد. بنى جذيمه به جاى اينكه بگويند: «اسلمنا» (اسلام آورديم) گفتند: «صبأنا، صبأنا» يعنى از دينى دست برداشته و به دين ديگرى گرويديم (كه همان كنايه از اسلام آوردن بود). خالد بى اعتنائى كرده، شروع به كشتار آنان كرد و برخى را نيز اسير نمود و به يارانش سپرد و به آنها دستور داد كه اسيران را به قتل برسانند ولى بعضى از آنها وقتى فهميدند اين بيچارگان اسلام آورده اند، از كشتنشان خوددارى كردند، و هنگام برگشتن، داستان را به عرض پيامبر «ص» رساندند، حضرت دو بار فرمود: «خدايا! من از رفتار خالد بن وليد به تو پناه مى برم و از او بيزارم». سپس على بن ابى طالب را با مقدارى پول به سوى بنى جذيمه فرستاد كه ديۀ كشته‌ها را بپردازد و اموالى كه از آنها گرفته، برگرداند، حتى زيان ظرفى كه سگ در آن غذا مى خورده، به آنان پرداخت شد. آنگاه حضرت ص: ۲۶۳ نواميسشان را هتك مى كند؟ و مگر در اين امر تناقض نيست؟ زيرا خداوند از قتل نفس و از فحشا و منكر و ظلم نهى فرموده ولى در همان حال مى بينيم خالد شمشير ستمش را مى كشد كه مسلمانان را از بين ببرد و خونشان را بريزد و اموالشان را غارت نمايد و زنان و فرزندانشان را به اسارت بگيرد. خداوندا! اين سخن زور و بهتانى آشكار است. خداوندا! تو منزّهى و تو عظيم و بزرگى و بالاتر از اين تهمتها هستى كه مى زنند. پروردگارا! ترا سپاس مى گوئيم و تقديس مى نمائيم و منزّهت مى داريم، و بى گمان تو آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است را به باطل نيافريدى، اين گمان كافران است، پس واى بر كافران از آتش جهنم. ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸💐🌸
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و هشتم: چگونه ابو بكر كه خود را خليفۀ مسلمانان مى دانست، آن جنايتهاى زشت را مى شنود و سكوت مى كند؟ و اى كاش تنها سكوت مى كرد كه ص: ۲۶۴ از عمر بن خطاب مى خواهد كه از خالد دست بردارد و بر ابو قتاده غضب مى كند كه چرا اعتراض به كار خالد كرده است! آيا واقعا قانع شده بود كه خالد تأويل كرده و آنگاه به اشتباه افتاده است؟ و ديگر چه بهانه اى براى مجرمان و تبهكاران مى ماند كه حرمتها و اعراض مردم را هتك كنند و آنگاه ادعاى تأويل نمايند؟ ولى من بر اين باورم كه ابو بكر هيچ تأويلى در مورد خالد نداشته زيرا عمر او را دشمن خدا خواند، و نظرش اين بود كه بايد خالد به قتل برسد زيرا يك مسلمان را كشته است، يا اينكه سنگسار شود زيرا با همسر مالك (ليلى) زنا كرده است ولى ابو بكر هيچ كدام از اينها را در حقّ خالد انجام نداد بلكه خالد بر عمر بن خطاب-در اين مسئله-پيروز شد زيرا ابو بكر، جانب او را گرفته و حق به او داده بود هرچند كاملا و بيش از هر كس ديگر، خالد را مى شناخت. مورخان نوشته اند كه پس از اين حادثه شرم آور، ابو بكر، خالد را به يمامه فرستاد كه از آنجا نيز پيروز بيرون آمد و با دخترى از آن ديار ازدواج كرد و همان رفتارى كه با ليلى نموده بود، در آنجا انجام داد درحالى كه هنوز خون آن مسلمانان و يا خون پيروان مسيلمه خشك نشده بود، و ابو بكر بيش از آن حادثۀ قبلى بر او عصبانى شد و به او پرخاش كرد!! [۱] ترديدى نيست كه اين دختر نيز شوهردار بوده و خالد، شوهرش را به قتل رسانده سپس بر او وارد شده است همان گونه كه با ليلى همسر مالك رفتار كرد، وگرنه سزاوار پرخاش ابو بكر، آن هم بيش از پرخاشى كه در حادثه قبلى كرده بود، نمى بود، هرچند تاريخنويسان متن نامه اى را كه ابو بكر براى خالد بن وليد فرستاده، يادآور مى شوند كه در آن آمده بود: ص: ۲۶۵ «به جان خودم اى فرزند مادر خالد، تو كارى جز هم آميختن با زنان ندارى درحالى كه در صحن حياط خانه ات، خون هزار و دويست نفر از مسلمانان ريخته شده و تا هنوز خشك نشده است». [۱] و هنگامى كه خالد آن نامه را خواند، گفت: «اين كار آن مرد سخت گير است»، يعنى عمر. اينها دلايل محكمى است كه مرا وامى دارد از اين گونه اصحاب، متنفّر و بيزار گردم و همچنين متنفّر شوم از پيروانشان كه به كارهايشان رضايت داده و با قوّت از آنها دفاع مى كنند و متن هاى روايتها را به نفعشان تأويل مى نمايند و روايتهاى دروغين را براى صحّه گذاشتن بر كارهاى ابو بكر و عمر و عثمان و خالد بن وليد و معاويه و عمر و عاص و همقطارانشان، مى سازند. ---------- [۱]: استاد حسنين هيكل در كتابش «الصديق ابو بكر» -ص ١۵١. [۱]: تاريخ طبرى-ج ٣-ص ٢۵۴، تاريخ الخميس-ج ٣-ص ٣۴٣. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─