سقف این خانه برافراشته از همت ماست✌️
#راحیل
#خدمت_رسانی_فرهنگی
#اردوی_جهادی
╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═ 🎓═〰═╝
هدایت شده از بسیج دانشجویی دانشگاه سمنان
آغاز ثبتنام اردوی جهادی دانشگاه سمنان
📍مقصد: منطقهی محروم خارتـوران
❇️ عرصههای فعالیت
هـنـری | فـرهـنـگی | آمـوزشـی | رسـانـه
ورزشی | دامپزشکی | کشاورزی | حقوقی
📆 خواهران: ۲۵ تا ۳۱ مرداد
📅 برادران: ۲۶ مرداد تا ۲ شهریور
⏳ مهلت ثبتنام: ۱۶ مردادماه
👈 ثبت نام:
🪩 https://pencraft.porsline.ir/s/jahadi
📲 اطلاعات بیشتر
• بـرادران ۰۹۳۶۹۱۳۲۹۱۱
• خواهران ۰۹۹۳۴۰۰۵۷۸۸
💠 دورهی آموزشی بهمنظور توانمندسازی جهادگران (خواهران)، پیش از اعزام به اردو در نظر گرفته شده است.
#اردوی_جهادی
╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═ 🎓═〰═╝
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت اول: از کالیمانی تا کربلا
آخرین روزی بود که با بچههای روستای کالیمانی بودم، همهمون یجورایی دَمَق بودیم، بچههایی که روزهای قبل باید با بدبختی ساکتشون میکردی، الان کوه سکوت شده بودن...
من نباید میذاشتم فضا اینطوری بمونه... یهو یاد اربعین افتادم، اینکه قراره بعد از جهادی برم کربلا، به بچهها گفتم من قراره بعد از اینجا برم کربلا زیارت امام حسین، هر کدوم یه کاغذ در بیارین و یه نامه برای امام حسین بنویسین تا من ببرم و بندازم تو ضریح... اینجا بود که چشماشون برق زد و لبخند اومد رو لباشون،هر کدوم مشغول نوشتن شدن، انقدر حرفاشون با امام حسین خصوصی بود که گارد امتحان دادن گرفته بودن😁
یکم نوشتن براشون سخت بود، با اینکه کلاس سوم چهارم بودن ولی به خاطر مجازی شدن مدرسه و دسترسی نداشتن به گوشی، نوشتن خوب یاد نگرفته بودن... خلاصه اینکه هرجوری بود نامهها رو نوشتن و به من دادن، قول دادم بهشون که نامهها رو بدست امام حسین میرسونم...
بچهها خیلی تاکید کردن که نامههاشونو نخونم، منم تا چند روز بعد برگشتن خیلی مقاومت کردم که نخونم ولی بعدش نتونستم و خوندم، بالاخره معلم مثل مادر میمونه و محرم رازه🚶♀️
خوندن همانا و گریه کردن همانا... بچهها برای من دعا کرده بودن(((=
گفته بودن: "امام حسین؛ خاله فاطمه هر دعایی داره برآورده بشه"💔(:
الان حدود یکسال از اون روزا میگذره ولی من هنوز دلتنگم....
با وجود این همه دلتنگی که بعد بودن با بچهها برام پیش میاد، اما امسال باز هم اردو جهادی میرم... میدونین نفس کشیدن کنار این قلب های پاک و چهره های ساده خیلی کم گیر میاد، مخصـوصا تو این دنیای ماشینی و شهری دور از احساس...
🗣دانشجویمهندسیمکانیک
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت دوم: مبارزه با نفس و پاکیزگی محیط
آقا نوروز، یکی از باصفاترین نوجوونایی بود که تو عمرم دیدم.
تو اردوی جهادی یکی از وظایفی که بهش واگذار کردیم،جمع آوری زباله های حیاط مدرسهی روستا بود.
موقع کمک به جمعآوری زبالههای مدرسه، هر آت اشغالی که جمع می کرد، خصوصا اونایی که عین فسیل شده بودن و روش کلی خاک و گل نشسته بود و یا پوسیده بودن رو با نفرت از زمین بلند می کرد، میذاشت تو کیسهی زباله و با حرصی آمیخته با زبون غلیط محلی میگفت؛
"ایشالااا سرطان بگیرن..
یا کوفت بخورن چرا روی زمین ریختن و.."
اون جا تنها سکانس جهادی ای بود که
من اصلا نتونستم جدیتم رو حفظ کنم
و خندیدم از دست این بچه ها..😁
خیلی باحال بودن، خیلی..
یادش بخیر💙
سال گذشته، ما سعی کردیم تمرین صبر رو در صحبتها و گعدههای سیّار صمیمانه دنبال کنیم و تلاش برای پاکیزگی محیط روستا رو با شریک کردن خود بچهها دنبال کنیم، مثلا یک روز با تعدادی از جمعیت بچهها، دستکش، ضدعفونی کننده و کیسه زباله گرفتیم و به کمکِهم از اطراف خیابون و بین خارها، کف خاکی محوطهی اطراف کوچهها،و حیاط مدرسه، زبالهها رو جمع کنیم.
زبالهها به خاطر عدم استاندارد سطلها و فاصلهی نصب، توسط باد در جاده ی اصلی روستا، پراکنده میشدن.
🗣 دانشجوی فیزیک
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت سوم: نانوایی یا چاله میدون؟!
روز اولی که وارد کالیمانی شدیم با چند نفر از بچهها شروع کردیم به گشتن تو روستا، در بین راه متوجه یک نانوایی شدیم که بیشتر شبیه چاله میدون بود تا نانوایی...چون تنها نانوایی روستا بود یک جمعیت زیادی بدون نظم جلوی آن جمع شده بودن، وضعیتش طوری بود که بعید نبود یک دست و پا آن وسط بشکند...😬
مشکل دیگر این بود که با این بی نظمی خیلیها بیشتر از سهم خود نان میگرفتند و ممکن بود بعضیها دست خالی برگردند، آن هم در روستایی که قوت غالبشان نان است!🙃
خلاصه که به فکر افتادیم تا با نوشتن کارتهای شماره و نوبتدهی، نظمی به این نانوایی بدهیم.
کارتها را نوشتیم و صبح زود به نانوایی رفتیم، اینبار هر شخص که میآمد کارتی به او میدادیم و هر وقت نوبتش میشد میآمد و خیلی بیدردسر نانش را میخرید.😌
همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه یک آقا آمد و گفت من تو صف نمیایستم! چرا زنها و بچهها باید از من که مرد هستم زود تر نون بگیرن! مردها باید اولی باشن!😤
من گفتم یعنی که چی، باید همه تو صف باشن.
گفت شما که فعلا همین چند روز اینجایین، بعدش که نیستین ما نمیزاریم اینطوری بمونه😏
گفتم فعلا که هستیم، شما باید رعایت کنید. عصابی شد و مشتی به میز کوبید و رفت...
ولی این حرفش درست بود،بعد از رفتن ما دوباره همون آش و کاسه بود(:
یک فکری به ذهنم زد، اینکه با چند نفر از نوجوون های روستا صحبت کنم و آنها مسئول نوبت دادن بشن، اینطوری دیگه بعد رفتن ما هم این نظم باقی میمونه؛ اتفاقا بچه های روستا از این موضوع خیلی ناراحت بودن چون هر چقدر هم زود میاومدن نانوایی ولی آخر از همه نون میگرفتن، برای همین با ما همکاری کردن و مسئول کارت دادن شدن. از فردا به جای ما، دوتا از نوجوون های روستا مسئول این کار شد😄
خانم ها و بچه های روستا خیلی دعامون کردن که نانوایی رو نوبتی کردیم🥰
جالب اینه که من از کسایی بودم که بدون هیچ مهارتی صرفا از روی علاقه رفتم جهادی ولی اونجا با اتفاقاتی که افتاد تونستم بدرد بخور باشم و یه کاری برای روستا بکنم😁
🗣 دانشجوی شـیمی
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت چهارم: دام پزشک یا دل پزشک؟
فکر نمیکردم بلافاصله بعد از ترم یک بتونم تو رشتهی خودم جهادگر بشم...تا این که با روپوش سفید و خوشحال از اینکه به عنوان پزشک دام روستاییان، دارای مقبولیت نسبی هستم، به دام های روستاهای اطراف سر زدیم؛
این حقیقت تلخ را دریافتم که "درست است که بدو ورود لطف کرده و ما را خانم دکتر خطاب میکنند اما هنگام درمان و توصیه های درمانی که میرسد، حتی دکتر دامپزشک همراهمان که نه تنها مثل ما دانشجو نیستند و دارای مدرک دکتری و چندین سال سابقه ی کار هستند رو هم دکتر نمیدونند و به طور شگفت انگیزی معتقد بودند که خودشون از همه دکتر ترند و به قولی صلاح دام خویش خسروان بهتر دانند.🙄
انتظارشون این بود که ما به عنوان نیروی جهادی باید فقط داروها و احتیاجات تشخیصی اونها را تامین کنیم..."
ناگفته نماند که برخی از دامداران دلِ پردردی از وضعیت نامتناسب دخل و خرج در زمینهی دامداری داشتند که حقیقتا درست میگفتند ولی تو سر منِدانشجو فقط این بود که "چقدر هوا گرمه و به ما مربوط نیست و اصلا وظیفه ی ما نیست" اما آقای دکتر همراهمون نه تنها با صبوری همهی حرفها و گله ها را میشنید،بلکه به قدری متواضع و شریف بود که من تو اون مدت بیشتر از چیزهایی که در زمینه ی درسم باید ازشون میآموختم، آموختم؛ که قبل از هر سِمَتی یا تلاشی که در هر حرفه ای کردی،انسانی و باید برای انسان ماندن تلاش کنی...✨
ودر آخر کوچولوی قشنگی که با ناله های بُزت گریه میکردی، هرچند امیدی به درمان آن حیوان نبود اما شدیدا امیدوارم که خوب شده باشد. وابستگی شما برایم عجیب و در عین حال زیبا بود...❤
🗣 دانشجوی دامپـزشکی
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
اهدای کتاب، اهدای اندیشه🌱
احیای کتاب خانهی عمومی در منطقهی محروم خارتوران (زمانآباد)
🔸اهدای کتاب در قالب:
اهدای کتب شخصی، خرید کتاب و اهدا به کتابخانه، کمک نقدی
🔹کتب:
علمی
مذهبی
روانشناسی
کودک و نوجوان
کمک آموزشی
و آنچه که برای خواندن است...
⏳مهلت تحویل کتاب: تا ۲۴ام مرداد ماه
📲کسب اطلاعات بیشتر:
@MYADOLLAHEE
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @semuni_bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت پنجم: کار تیمی
یکی از مشکلات فرهنگی روستا فردگرایی و عدم روحیه مشارکت و همکاری بود،حتی در خانواده و در ضروری ترین کارها پشت هم نبودن و به شدت تکرو بودند.
به همین دلیل محوریت آموزش بچهها رو تقویت روحیه کارتیمی قرار دادیم.🤝
مسابقه ساخت و پرتاب موشک🚀،
مسابقه ساخت ماشین🚙
و بازی گروهی جابهجایی سنگ🕹
از جمله فعالیت های تیمی بود که با بچه ها انجام دادیم.
آخرین برنامه، هیئت بود که هر کدوم از بچه های روستا یک بخش کار به عهده گرفتن، دخترای ۹و۱۰ساله که من مربیشون بودم مسئول تهیه رزق شدن، یک عده مسئول درست کردن کارت دعوت، یک عده مسئول تمیز کردن مسجد و...
اینطوری شد که شب آخر بچههای روستا با همکاری هم برای اهالی هیئت گرفتن.🌱
هرچند مدت زمان کار با بچه های روستا کم بود اما همانقدر حضور هم اثر گذار بود و میتوانستی تغییر را در رفتار بچهها احساس کنی، البته که باهوشی و چابکی بالای بچه ها هم بی تاثیر نبود😁
🗣 دانشجوی مهندسی مکانیک
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
🔰خاطراتجهادیدانشجویاندانشگاهسمنان
📍خراسانشمالی-روستایکالیمانی
🗓 تابستـان۱۴۰۱
•قسمت ششم: جهاد آگاهی
اولین بار بود که داشتم تصمیم میگرفتم بین رفتن و نرفتن به اردوی جهادی؛ هی با خودم کلنجار میرفتم که آخه منی که انقدر ترمم پایینه برم اونجا چه کار؟ چه کاری از دستم برمیاد؟ منی که هنوز کار عملی بلد نیستم، رفتنم چه فایده ای داره؟به جای اینکه من برم اونجا کار کسی رو راه بندازم و براش جهاد کنم، خودم نیازمند اینم که یکی در حقم جهاد کنه و کار بهم یاد بده🥲
خلاصه با انگیزه ی اینکه بقیه میرن اونجا چه کار میکنن؟! ، تصمیم به رفتن گرفتم.البته همین جوری دست خالی هم نرفتم، چون خوشنویسی بلد بودم تصمیم گرفتم که حداقل خودمو کمی برای آموزش به بچه ها آماده کنم.
برای بخش دامپزشکی هم خداروشکر کارهایی از دستم براومد هر چند به اندازه تهیه عکس و فیلم و ساخت کلیپ، هر چند به اندازه مسئول کیف داروها شدن و با نظم چیدن داروها و وسایل دیگرش، شناخت داروها از روی رنگ جلدشون و سریع درآوردن داروی مورد نظر دکتر ...
تجربیات خوبی هم کسب کردم چه از حیث آشنایی با کار بالینی چه از حیث آشنایی با دغدغه های دامدارها و فکر و پیشنهاد دادن کارهایی به بچه های مسئول که روز به روز کیفیت اردوها بالاتر بره.
ولی از بین همه ی خونه ها و دامداری ها و چادر های عشایر که یکی یکی میرفتیم پیششون و دکترمون به دامدار در زمینه های مختلف بهداشت و خوراک و... مشاوره میداد و هم به معاینه دام ها میپرداخت، یک جا به ماجرایی غم انگیز پی بردم : اونجا که دامدار به خیال خودش با دست بردن تو جیره ی اصولی و کنسانتره بیشتر دادن، قصد سود بیشتر داشت و هزینه این اقدام او از زدن از شکم و مخارج دیگر خانواده اش تامین میشد و هیچوقت هم سود نمیکرد و این دور باطل ادامه داشت چون دکتری که همراهمون بود میگفت: کنسانتره زیاد دادن هنر نیست، دام تا رسیدن به یک وزنی از اون استفاده میکنه و رشد میکنه ولی دیگه بعد اون، بازدهی پایین میاد و اگه همون قدر بهش کنسانتره بدیم دیگه نمیتونه از همش استفاده کنه و دفع میشه و با توجه به قیمت بالای کنسانتره شما ضرر اندر ضرر میکنی.🐑
کاش اون فرد میدونست و میتونست برای بالابردن آگاهیش اقدام کنه، تا هم از بالارفتن وزن دامش سود کنه و هم بتونه نیازهای خودش و زن و بچشو تا حد مطلوبی تامین کنه؛یعنی اگر ما بتونیم در همین حد آگاه سازی هم به افرادی کمک کنیم و راه درست رو بهشون نشون بدیم، خیلی کار کردیم.
نکنه ما هم یه روزی مشغول کاری باشیم که متوجه نباشیم داریم برای خودمون چاه میکنیم! و وقتی آگاه بشیم که دیگه نشه کاری کرد، نشه ضررها رو جبران کرد...
و چقدر درد داره وقتی که بفهمیم کسانی بودند که میتونستند ما رو راهنمایی کنن، ولی نکردن🙃
🗣 دانشجوی دامـپزشکی
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله القاصم الجبارین
بازدید از روستاهای منطقه خارتوران
#اردوی_جهادی
#گروه_جهادی_راحیل
╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═ 🎓═〰═╝
-جهادی شدیم قبل از اینکه جهادی بریم
بسم الله ...
اولش میخواستیم کمی سانتی مانتال بازی در بیاوریم؛
با خودمان گفتیم همینطور دستی دستی که نمیشود؛ اگر داریم میرویم روستا تا خدمتی به آن قطب مدفون اقتصادی و اجتماعی کرده باشیم، باید با چم و خم های حداقلی کار آشنا باشیم دیگر! حداقلش باید بدانیم کجا میرویم، یا حداقلش باید بدانیم در آنجا به چه دردی میخوریم!
خلاصه گفتیم در فضای کاملا آکادمیک دانشکدهی مهندسی شیمی حداقل یک روز هم که شده کارگاه های مرتبط آموزشی برگزار کنیم. الحق والانصاف برای یافتن اساتید هم زحمت کشیده و اساتید کارکشتهای را به کلاس های باکلاس دانشکدهی شیمی دعوت کرده بودیم.
همگی پاشدیم آمدیم نشستیم در وسط دانشگاه.
این وسط دانشگاه که میگویم واقعا وسط دانشگاه ها!! دقیقا روبروی مسجد امام علی (ع) در چهارچوبی مسقف در همسایگی همدانشگاهیِ گمناممان،
گفتیم ناهار را اینجاییم کلاس را در دانشکدهی مهندسی شیمی میخوریم، عذر خواهی میکنم... ناهار را اینجا میخوریم کلاس را در دانشکدهی مهندسی شیمی هستیم.
اگر صدام توانست شام را در تهران بخورد، ماهم توانستیم کلاس را در کلاس های دانشکدهی مهندسی شیمی برگذار کنیم
انگار اصلا روز، روزِ ما نبود... نه تنها دانشکدهی مهندسی شیمی، بلکه هیچ دانشکدهای با ما راه نیامد!
ما ماندیم و همان پردیس شهدای بدون کولرِ عزیزمان که مملوء از اقلام اردوی جهادی و سفرهی ناهارمان بود.
و استادی که ورودی دانشگاه را رد کرده و در مسیر دانشکدهی شیمی قدم برمیدارد!
داشتم فکر میکردم این بچهها که تجربهی اردو جهادی را ندارند! تازه اصلا هنوز ما کجا اردو جهادی کجا! وسط دانشگاه خودمان که حق آبو گل گردنش داریم ایستاده ایم؛ هنوز نه محرومیت هارا دیده ایم، نه میدانیم اگر دیدیم باید چه کنیم!!
راستش از مطرح کردن موضوع با بچه هایی که در ظل گرما از شهر های مختلف خودشان را به نقطهی عطفمان رساندند و خستهی مسیرند میترسیدم،
اما کاری هم از دستم بر نمیآمد؛ ناچارا گلویم را صاف کردم و موضوع را با آنها در میان گذاشتم...
الحق و الانصاف که چه دانشجویانی اسماعیل!! انگار که سال ها تجربهی کار جهادی را داشته باشند! حقیقتا گرخیدم!! از سمتشان توبیخ و سرزنش نشدم که هیچ، دسته جمعی دست به دست هم دادند و چهار دیواری پردیس را در کسری از ثانیه رو بهراه و آمادهی برگزاری کلاس کردند؛ با وجود کمبود فضا، مانند فضای کلاس در چند ردیف نشستند و منتظر استاد شدند...
اینجا بود که فهمیدم جهادگران حتی در این سانتیمانتال بازی هایشان هم جهادی هستند؛
اهل فعالیت های هتلی نیستند، بیایند پذیرش بشوند و منتظر خدمات مهماندار بمانند.
اینان اهل ساختنند،
همانطور که روزمان را ساختند، کشورمان را هم میسازند :)
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═ 🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناه بر تو که بی صدا مَــرا میشنوی
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═ 〰═🇮🇷═〰═╗
☑️ @SemUni_Bsj
╚═〰═ 🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی متفاوت..
_روز اول فعالیت،روستای زمان آباد
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وخداحافظیهایمانرنگوبویِماندنمیداد
_لحظات آخر و خداحافظی بچهای زمان آباد
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
و گوشه ای از لبخند هایِ به جای ماندهشان در قابِ دلمان
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند و آرامش آنها؛بهانه آرامشِ تمام زندگیمان است.
_روز دوم فعالیت،روستای برم
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ملت امـامحسینیـم
_آماده سازی دعوتنامه برای هیات روستای برم
#گروه_جهادی_راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝
جهاد را که معنی میکنیم، به جنگ و ستیز و سلاخی میرسیم؛
آری از واژهی جهاد خون میچکد! حال چگونه میتواند سازندگی هم بکند؟!
جهادگر همواره در چند عرصه، به منازعه میپردازد: با خودش، با مشکلات، با طبیعت، با ...
سرانجام به پیروزی میرسد✌️
قرار روح را بر قرار تن چیره ساخته و جسم را از استراحتگاهش به مخمصه میکشاند.
#جهاد_ادامه_دارد
#سیل_آستارا
#راحیل
#اردوی_جهادی
╔═〰═🇮🇷═〰═╗
☑️@SemUni_Bsj
╚═〰═🎓═〰═╝