تا هشیاری به طعم مستی نرسی
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی
تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست به هستی نرسی
#سنایی
شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز
شد روشنی و تیرگی از روز و شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
#سنايى
اَندر دل من، مهر تو چون علمِ یقین است
بر دیدهی من، نام تو چون نقش نگین است
امّید وصال تو مرا عمر بیفزود
خودْ وصل چه چیز است که امّید چنین است؟!
#سنایی