•══.✨️•ೋ🌸﷽══•
❤️تقریباً یک سال میشد که پدر و مادرم به رحمت خدا رفته بودند.😔
❤️این غم بزرگ برایم بسیار سخت بود. رنج زیادی کشیدم. 😭
❤️ در همه لحظات به یادشان بودم و نبودشان همزمان با هم، داشت من را از پا درمیآورد.🕊
❤️ وقتی به خانه میرسیدم، شوق به زندگی را از دست میدادم. 😔
❤️اوضاع روحیام خراب بود. این وضعیت و تنهایی برایم غیر قابل تحمل بود. تصمیم گرفتم رنج نبودنشان را به لذت حضور در لحظاتم تبدیل کنم و فکر کنم که هنوز زنده هستند. 👏
❤️مادرم زولبیا دوست داشت و پدرم بامیه. ماه مبارک رمضان شروع شده بود. 😍
❤️ رفتم قنادی نیم کیلو بامیه خریدم و نیم کیلو زولبیا. به سمت خانه آمدم. کلید انداختم. در را باز کردم و رفتم سمت آشپزخانه. وسایل سفره افطار را آماده کردم و همه چیز را سر جایش گذاشتم.💫
❤️ نشستم سر سفره افطار. دو قاب عکس را آوردم. یکی را کنار زولبیا و دیگری را کنار بامیه گذاشتم و افطارم را با حضور و یاد پدر و مادر با کامی شیرین و قلبی پر از عشق آنها باز کردم .📿🔮
#ثروت_ایمان
#لذت_از_رنج
#قانون_ناخودگاه
#قانون_رنج
💎 @Servat_iiiman
🌸══🌸•ೋ✨️═══╝