📝آن شب میان عاشقان شوری دگر بود از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند پرواز را تا بیکران آغاز کردند از دخمه تاریک دنیا پر گرفتند راه دیار دوست را از سر گرفتند رفتند تا اوج فلک، تا چشمه نور رفتند تا سینای عشق و وادی طور رفتند آنجایی که کوی آشناییست آنجا که ماوای شهیدان خداییست جایی که جان آرام گیرد نزد جانان آن جا که “عند ربهم” فرمود قرآن این عاشقان را جز شهادت مرگ ننگ است در کامشان بی دوست ماندن، چون شرنگ است. چون عشق را جز عشق تفسیری دگر نیست حلاج را جز دار تدبیری دگر نیست این واژه در قاموس دل با خون قرین است این داستان آغاز و پایانش همین است تدبیر این یاران عاشق نیز خون است زین حلقه هر کس بیم جان دارد برون است پروای جان یعنی اسیر خویش بودن یعنی اسیر نفس بد اندیش بودن پروانگان را هیچ پروایی زجان نیست سودای جانان، چون بود، پروای جان نیست پروانه کی پروایی از پر سوختن داشت گویی که از اول سر افروختن داشت این جمع مشتاقی که بیم سر ندارند جز وصل یار اندیشهای دیگر ندارند در #عشق_بازی رشک مجنونند اینان آلالههای غرق در خونند اینان این پاکبازان را چه باک از جان سپردن رندان بیدل را چه باک از زخم خوردن با این سبک بالان بی پروا و بی باک با کاروان لالههای سینه صد چاک با این سبک روحان از خود وا رهیده وارستهای میرفت از دنیا بریده وارسته ای، دلداده ای، جان بی شکیبی درد آشنایی، با تن آسایی غریبی این عاشق از خویش رسته جعفرم بود این سینه و بازو شکسته جعفرم بود این زخم کین بر سینه جعفر بود، جعفر این عارف بی کینه جعفر بود جعفر او سینه اش سینای موسای طلب بود هر دم دلش بهر طلب در تاب و تب بود #شوق_شهادت در نگاهش موج میزد مرغ مهاجر بود و دل بر اوج میزد میرفت و بر دل داشت شوق بی قراری آموخت یاران را طریق سربداری ایتا 🕊@shoghparwaz