این توئیت ابطحی یک مسئول سابق جمهوری اسلامی نشان دهنده ترویج سکولاریسم نیست؟!!
شخصیتی که لباس روحانیت را تنها در موقعیتهای رسمی بر تن دارد و جرأت پوشیدن این لباس در مناطق بالای شهر تهران را ندارد و با لباسی شخصی به خیابان گردی در تهران می پردازد.
تنهای معانی تبریک "بیحجابی در کنار حجاب" آن هم با لباس روحانیت، چیزی جز سکولاریسم نیست.
به نظر میرسد همان طور که پدر او یکی از مدعیان دروغین مهدویت بود، او نیز یکی از مدعیان دروغین روحانیت است.
جهاد تبیین یعنی این که عقبه فکری و پرورشی این گونه افراد برای مردم روشن شود تا در این عرصه مردم بدانند آبشخور افکار سکولاری این حضرات کجا است....
ابتکار جالب یک هتل بین المللی
معرفی تاریخچه حجاب اقوام ایرانی، ابتکاری جالب برای فرهنگ سازی حجاب
این سبک تبلیغ می تواند برای مابقی اماکن عمومی نیز الگو شود.
┏━━ °•🖌•°━━┓
@jahad_tabein
┗━━ °•🖌•°━━┛
13.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 خداوند ۱۰ سال به این امّت رحم کرد!
🔻تعبیر عجیب آیت الله بهجت (ره) در مورد طول عمر امام خمینی (ره)
➕ روایتی از نگرانی ایشان در سفرهای رهبر انقلاب
#امام_امت
#انتشار_فقط_با_لینک
https://eitaa.com/yusofezahra313
⭕️ بازگشت غربگرایان، به تنظیمات کارخانه!
تنظیمات کارخانه ای محافل غربگرا به هم ریخته است. سال گذشته مقارن با اغتشاشات و به مدت چندین ماه، از مردم خواستند مطلقا شادی نکنند و قیافه عزادار به خود بگیرند؛ حتی اگر بازی های تیم ملی در جام جهانی فوتبال، یا شب یلدا باشد.
می گفتند مردم بازار نروند، خرید نکنند و آماده حلول سال نو و نوروز نباشند! این در حالی بود که بارها و بار ها، تصاویر و ویدئو های مربوط به شرکت همین پادوهای سیاسی- رسانه ای غرب در انواع جشن ها و پارتی ها با وضعیتی زننده منتشر شد!
وقتی بی اعتنایی مطلق مردم را دیدند و سکه یک پول شدند، ریل را عوض کردند و از مخاطبان خود خواستند حرمت ماه مبارک را در روز سیزده به در نگه ندارند.
چند ویدئوی چند نفره هم در شبکه های خود منتشر کردند و نوشتند "رقص و شادی مردم در روز سیزده به در"؛ و حال آن که امسال بر خلاف سال های قبل، اغلب مردم به احترام ماه مبارک، به پارک ها و بوستان ها نرفته، یا دم افطار رفته بودند.
به فاصله چند روز، همان جریان مدعی رقص و شادی مردم، رنگ عوض کرده و به بهانه خودکشی یک کارگردان، مجددا دم از ناامیدی و یاس و بن بست جامعه ایرانی می زند و این اقدام نکوهیده را تشویق و تمجید می کند.
یادمان نمی رود که همین غربگراها چگونه در انتخابات سال 96، ده ها کارگردان و سینما گر و بازیگر مانند پور احمد را بازیچه مطامع خود کردند و سپس با خلف وعده و فشار معیشتی بر مردم، این هنرمندان را در چشم افکار عمومی از اعتبار انداختند.
مشهور و دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن، هیجانی است که وقتی عملی می شود، فرد را کیفور می کند؛ اما چون فواره آن رو به افول می گذارد، افسردگی شدید را به ارمغان می آورد. این، تهدیدی برای سلبریتی گری است.
اما از این تهدید برای سلامتی افراد که بگذریم، تهدید بزرگ تر، همان است که اکبر گنجی درباره ماموریت رسانه ای محافل غربگرا برای نابودی سرمایه امید ملت ایران (به هر بهانه ممکن) فاش کرد:
«وظیفه ما کارمندان بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی، نابودی ایران و ایرانیان است. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی، مدافع حقوق بشر هستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».
✍️ محمد ایمانی
🔰 ایران؛ شیعه خانه امام زمان (عج)
1️⃣ #قسمت_اول
⭕️ توسل به امام زمان (عج) و حل مشکل رزمندگان در دفاع مقدس
جلسهای داشتیم. وقتی که از جلسه برگشتیم، شهید -محمد- بروجردی (از بنیانگذاران سپاه پاسداران و فرماندهان ارشد آن) به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسی کرد.
🌌 شب بود و بیرون در تاریکی فرو رفته بود. ساعت دو نیمه شب بود، میخواستیم عملیات کنیم. قرار بود اول پایگاه را بزنیم، بعد از آنجا عملیات را شروع کنیم.
جلسه هم برای همین تشکیل شده بود. با برادران ارتشی تبادل نظر میکردیم و میخواستیم برای پایگاه محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفتوگو هنوز به نتیجهای نرسیده بودیم. باید هر چه زودتر محل پایگاه مشخص میشد و الا فرصت از دست میرفت و شاید تا مدتها نمیتوانستیم عملیات کنیم.
چند روزی میشد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیروقت هم ادامه پیدا میکرد.
خستگی داشت مرا از پای در میآورد. احساس سنگینی میکردم، پلکهایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن میگشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نشسته بود، گوشهای پیدا کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم.
قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهرهاش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید:
🔸 نماز امام زمان (عج) را چطور میخوانند؟
▫️ با تعجب پرسیدم:
🔹 حالا چی شده که میخواهی نماز امام زمان (عج) را بخوانی؟
▫️ گفت:
🔸 نذر کردهام.
▫️ و بعد لبخندی زد. گفتم:
🔹باید مفاتیح را بیاورم. مفاتیح را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت:
🔸 برو هرچه زودتر بچهها را خبر کن.
▫️ مطمئن شدم که خبری شده وگرنه با این سرعت بچهها را خبر نمیکرد. وقتی همه جمع شدند گفت:
🔸 برادران باید پایگاه را اینجا بزنیم.
▫️ همه تعجب کردند.
🗺 بروجردی با اطمینان روی نقشه یک نقطه را نشان داد و گفت:
🔸 باید پایگاه اینجا باشد.
▫️ فرمانده سپاه سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطهای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد. بعد در حالی که متعجب بود لبخندی از رضایت زد و گفت:
🔷 بهترین نقطه همین جاست، درست همین جا، بهتر از اینجا نمیشود.
▫️ همه تعجب کرده بودند. دو روز بود که از صبح تا شام بحث میکردیم، ولی به نتیجه نمیرسیدیم؛ حتی با برادران ارتشی هم جلسهای گذاشته بودیم و ساعتها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهی، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟
یکی یکی آن منطقه را بررسی میکردیم، همه میگفتند:
🔷 بهترین نقطه همینجاست و باید پایگاه را همین جا زد.
▫️ رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشهای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهرهاش خسته نشان میداد، کار سنگین این یکی دو روز و کم خوابیهای این مدت خستهاش کرده بود. با اینکه چشمهایش از بیخوابی قرمز شده بودند ولی انگار میدرخشیدند و شادمانی میکردند. پهلوی او نشستم، دلم میخواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم:
🔹 چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی، الان چند روز است که هرچه جلسه میگذاریم و بحث میکنیم به جایی نمیرسیم.
▫️ در حالی که لبخند میزد گفت:
🔸 راستش پیدا کردن محل این پایگاه کار من نبود.
▫️ بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار مینگریست ادامه داد:
🔹 شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان (عج) و گفتم که: ما دیگر کاری از دستمان برنمیآید و فکرمان به جایی قد نمیدهد، خودت کمکمان کن.
🔹 بعد پلکهایم سنگین شد و با خودم نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه نماز امام زمان (عج) بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم.
✨ تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمدند توی اتاق. خوب صورتشان را به یاد نمیآورم. ولی انگار مدتها بود که ایشان را میشناختم، انگار خیلی وقت بود که با ایشان آشنایی داشتم. آمدند و گفتند که:
🔶 اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است.
و با دست روی نقشه را نشان دادند. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن آقا نشان میدادند بهخاطر سپردم.
🔹از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم.
▫️ و خلاصه اینگونه و با توسل به وجود مقدس امام زمان (عج) مشکل رزمندگان اسلام حل شد.
🤲 هدیه به ساحت آسمانی مولایمان صلوات
🔺کتاب: امام زمان (علیه السلام) و شهدا، سلیم جعفری، ص ۴۹. به نقل از: ماهنامه موعود شماره ۹۲
⭕️ دست انتقام وسط تل آویو
هرچند یک تار موی میلاد و مقداد تمام صهیونیستهای عالم را میارزد و حاضر نیستم یک ثانیه نفس کشیدن آن را به زندگی کردن تمام اشغالگران وحشی صهیونیست معاوضه کنم،
اما اگر صهیونیستها میلاد حیدری و مقداد مهقانی را از ما گرفتند، ما هنوز هم داغدار و دلغمین از نبود این جوانان برومند وطن هستیم ...
اما در وسط تلآویو انتقام گرفتیم
در قلب امنیتی صهیونیستها
به آنها یادآوری کردیم که شیر نیاز به غرش ندارد،
کافیست چشم باز کند تا دشمن از پا بیفتد ...
و این انتقام ادامه خواهد داشت.
باید بفهمند که نفرینهای ما چه میزان زمین را میلرزاند و دست انتقام را بلندتر میکند.