eitaa logo
کانال رسمی انتشارات شبنما
76 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
115 ویدیو
109 فایل
نشر شبنما، روشنای اندیشه‌ها انتشارات شبنما با استفاده از نیروهای جوان و پرتوان و همچنین بهره‌گیری از اساتید مجرب، در عرصه تولید آثار علمی فاخر در حوزه کتاب فعالیت دارد. مدیر مسئول ۰۹۱۲۸۵۵۱۱۳۵ نام کاربری تماس @shabnama96_tamas
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشارات شبنما چاپ کرد: ، نوشته دانلود بخش‌هایی از کتاب در «کافه کتاب شبنما» 👇 🆔 @Shabnama96_20
هم‌اکنون یک‌شنبه ۲۷ مرداد ماه ۱۳۹۸ سالن سلیمانی، شهرستان ازنا قبل از آغاز مراسم رونمایی از کتاب «۱+۵ در میسان» منتشر شده توسط انتشارات شبنما با حضور رزمندگان، ایثارگران و آزادگان و مسئولین شهرستان ازنا ۵_بعلاوه_۱_در_میسان
📚بمب‌گذاری و ترور حوالی ساعت ۲ بعدازظهر بود. من با یک دستگاه از خیابان اصلی شهر به نام انقلاب، در حال حرکت بودم. قبل از تقاطع و آزادی، یکی از مغازه‌داران پلاستیک فروش به نام آقای محمدی، جلوی مغازه‌اش ایستاده بود. وقتی مرا با لباس دید، فوری به سمتم دوید و گفت: «! با شما کار دارم.» گفتم: «آقای محمدی! چه کاری دارید؟» گفت: «یک سطل پلاستیکی داخل مغازه من است که روی آن با پلاستیک و کش بسته شده است، نمی‌دانم مال کیست و داخل آن چیست؟» را روی جک زدم. با آقای محمدی به داخل مغازه‌اش رفتم. با ذکر بسم‌الله سطل را کمی کج کردم اما محتویات داخل سطل حرکتی نکرد؛ بیشتر شدم. کش و نایلون روی سطل را برداشتم. یک فقره دست‌ساز با یک عدد سه‌راهی آهنی، چند شاخه دینامیت، ، سیم‌های اتصالی بین چاشنی و دینامیت‌ها و یک ساعت زنگ‌دار کل محتوای سطل بود. گفتم... 📙منبع: کتاب خاطرات بازنویسی چاپ و نشر توسط انتشارات لینک خرید این کتاب با https://basalam.com/shabnama96/product/119156?ref=1q67y مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 📲 و در فضاهای مجازی @shabnama96tamas
📚کتک خوردن برای گوزن‌ها در تابستان ۱۳۵۷ بازار اکران داغ بود. من و دوستم احمد جودکی تصمیم گرفتیم در اولین فرصت به آبادان برویم تا آن فیلم را ببینیم. بالاخره در بیست و هشتم مردادماه به سمت آبادان حرکت کردیم. در مسیر جاده یکی از واحدهای رژیم ، ایست بازرسی گذاشته بود و مردم را تفتیش می‌کرد. دستور دادند از ماشین پیاده شویم. شروع به بازرسی بدنی کردند. از جیب احمد، زنجیری بیرون آوردند. همان زنجیر اسباب دردسر شد. زیر و روی ناخن‌های من و احمد آثار سفیدی را در خود داشت. سفیدی ناخن‌ها توجه آن‌ها را به خود جلب کرد. گفتند: « می‌کنید؟» بهانه‌ای به دست آوردند تا... 📙منبع: کتاب خاطرات بازنویسی چاپ و نشر توسط انتشارات لینک خرید این کتاب با https://basalam.com/shabnama96/product/119156?ref=1q67y مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 👥 در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 📲ارتباط با ما در فضاهای مجازی @shabnama96tamas ☎️تماس مستقیم با مدیرمسئول و 09128551135 🌹
فیلم گفت‌و‌گوهای زنده با دست‌اندکاران حوزه را از طریق لینک‌های زیر در کانال آپارات این انتشارات مشاهده بفرمایید: در آپارات https://www.aparat.com/shabnama96 گفت‌و‌گو با دکتر https://www.aparat.com/v/36vi7 گفت‌و‌گو با دکتر https://www.aparat.com/v/tB0EP گفت‌و‌گو با دکتر https://www.aparat.com/v/JXjx1 ه------------------------------------ مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 👥 در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 📲ارتباط با ما در فضاهای مجازی @shabnama96tamas 09100740993 🌹
📚شیر در بند در کنار برادران اسیر چهار هم در اتاقی جداگانه در اردوگاه ما زندانی بودند. بعد از رفتار وحشیانه‌ی عراقی‌ها با ما، خواهران نیز برای اعلام همدردی با شرایط سخت ما از دریافت خودداری کردند و در عمل شروع شد. آن شیرزنان به عراقی‌ها اعلام کردند که تا زمانی که شرایط برای ما عادی نشود و به ما آب و غذا ندهند و از حبس در آسایشگاه‌ها خارج نشویم، آنان هم به اعتصاب غذا ادامه خواهند داد. این کار برای عراقی‌ها غیرقابل‌باور بود و آن‌ها را بسیار کرده بود. ما هم نگران بودیم که اتفاق بدی برای خواهران رزمنده نیافتد. حتی... 📙منبع: کتاب خاطرات بازنویسی چاپ و نشر توسط انتشارات لینک خرید این کتاب با https://basalam.com/shabnama96/product/119156?ref=1q67y مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 👥 در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 📲ارتباط با ما در فضاهای مجازی @shabnama96tamas ☎️تماس مستقیم با مدیرمسئول و 09128551135 🌹
📚سَرِ انسان، چرخ کامیون، شکنجه از طریق مترجم به ما گفتند: «یا اطلاعات خود را بگویید یا آن‌که با کامیون از روی کله‌هایتان عبور می‌کنیم.» تصور عبور کامیون آن هم از روی سر، برایم بسیار دردناک بود اما چاره چه بود؟ به خدا توکل کردم و قاسم را دلداری دادم: «نگران نباش این‌ها می‌خواهند ما را بترسانند.» هنوز حرفم تمام نشده بود که چند سرباز آمدند و ما دو نفر را کنار هم خواباندند. طوری که سرهایمان یک طرف و پاهایمان طرف دیگر قرار گرفت. باز هم باور نکردم تا آن‌که به دستور همان افسر، راننده‌ی یکی از کامیون‌ها پشت فرمان نشست و ماشین را روشن کرد. راننده، اول رو به جلو... 📙منبع: کتاب خاطرات بازنویسی چاپ و نشر توسط انتشارات لینک خرید این کتاب با https://basalam.com/shabnama96/product/119156?ref=1q67y مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 👥 در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 📲ارتباط با ما در فضاهای مجازی @shabnama96tamas ☎️تماس مستقیم با مدیرمسئول و 09128551135 🌹
📚رفیق 1+5 روز بعد از رفتن برای مدت کوتاهی از حال رفتم. وقتی به آمدم، شفق صبح زده بود. ‌خواستم نماز بخوانم. کردم. به ناچار رو به ایران در حالی که صورتم را تا جای ممکن به سمت قبله برگردانده بودم، نماز صبح را خواندم. کم‌کم هوا روشن شد. در تاریک و روشن هوا متوجه فرد دیگری شدم که حدوداً روبروی من در ضلع شرقی کانال افتاده بود. مردی حدوداً ۴۵ ساله، درشت‌اندام با انیفورم و ریش انبوهی که به‌هم‌ریخته بود. از ظاهرش مشخص بود که او هم با دیدن من نگران شده است. من با خودم گفتم نکند باشد و اسلحه را برادشتم تا... 📙منبع: کتاب خاطرات بازنویسی چاپ و نشر توسط انتشارات لینک خرید این کتاب با https://basalam.com/shabnama96/product/119156?ref=1q67y مشاهده 🆔 https://basalam.com/shabnama96 👥 در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 📲ارتباط با ما در فضاهای مجازی @shabnama96tamas ☎️تماس مستقیم با مدیرمسئول و 09128551135 🌹
فرهیخته ارجمند و گرامی استاد عزیز و ارجمند جناب آقای دکتر نویسنده ارجمند کتاب: ۵+۱ در میسان از طرف کارکنان و خانواده فرهیخته انتشارات شبنما تولد شما را عرض کرده و عمر طولانی همراه با برکت و سلامتی برای‌تان آرزومندیم. خرسندیم از اینکه حضرتعالی از جمله هستید و ما ناشر آثار شما هستیم. ه================ 👥 در واتساپ https://chat.whatsapp.com/4AX4fRhnsAw2TiSCMthu5E 👥 انتشارات شبنما در پیام‌رسان‌ها @shabnama96 ❤️📚🌷