🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍 لباس پاره شده....
🔻لباسش پاره شده بود. سوزن را نخ کرد و نشست به وصله زدن. گفتم بابا ناسلامتی تو رئیس ستاد لشکری، این طرف و اون طرف جلسه میری، خوب نیست لباست وصله پینه ای باشه. سرش را تکان داد و گفت بزرگان دینمون وقتی که لباسشون پاره میشد، وصله میکردند و میپوشیدن.
یعنی شما میگی من از اون بزرگوارها بالاترم؟!
#شهید_اسماعیل_صادقی
شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹
🌷@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا🕊
🍃یکی از توصیههای مهم شهیدم،محسن، این بود که هرگز مساجد را خالی نگذارید و نماز اول وقت بخوانید. اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت؛ میگفت "یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد.
🍃همیشه میگفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر میکنید، باید با حُسن خُلق همراه باشد. نکته مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عملکردن مردم را جذب میکرد. از اینرو حرفهایش به دل مردم مینشست.
🍃محسن در انجام کار خیر، بیریا بود و کسی متوجه آن نمیشد. خادم مسجدمان میگفت وقتی همه مراسمها در مسجد به پایان میرسید و همه میرفتند، محسن همراه من میماند و همه مسجد را تمیز میکرد؛ بدون اینکه کسی او را ببیند.
✍راوی:پدر شهید
شهید مدافع حرم
#محسن_کمالی_دهقان
شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
شهید عبدالحسین کیانی، قصاب بود و به خاطر خوش انصافی، او را «جوانمرد قصاب» صدا میکردند.
عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض میداد. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، دریغ نمیکرد.
وقتی میفهمید مشتری فقیر است، نمیگذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید، مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و میداد دستش.
کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد، دو برابر پولش، گوشت میداد.
گاهی برای این که بقیه مشتریها متوجه نشوند، وانمود میکرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را میگرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را میداد دست مشتری و میگفت: بفرما مابقی پولت.
هر زمان که از او میپرسیدند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟
میگفت: الحمدلله؛ ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد.🍃
آن موقعی که امام خمینی(ره) سفارش کرد بروید به جبهه تا جوانها خسته نشوند؛ گفت: من هم باید برای عملیاتهای اصلی بروم.
او با وجود هشت فرزند و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت.
قبل از انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر و شدیدا شکنجه شد.
و درنهایت در عملیات فتحالمبین پس از اصابت دوازده گلوله، شهید و به «حمزه سیدالشهدای دزفول» معروف شد.
شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🕊
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش میخونه:
«شمعِ شبهای دوعیجی میشدیم»
میدونید یعنی چی؟
عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت.
فسفر وقتی با اکسیژنِ هوا ترکیب بشه، شعلهور میشه.
رزمندهها که زیر این بمبها گیر میکردن، فسفر به تنشون میچسبید و با هیچ وسیلهای دیگه خاموش نمیشد!
و اونا میسوختن و میسوختن و میسوختن..
صبح، باد، خاکسترهاشون رو با خودش میبرد💔
+ شادی روح همه شهدا صلوات
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
مجالس مختلفی که با هم میرفتیم اصرار میکرد ساده برگزار شود.
اگر میوهای قیمتش یک مقدار بالاتر بود، نمیخورد! به ما هم میگفت: بچهها سعی کنید خودتون رو به سادهزیستی عادت بدید. غذاها و میوههایی رو بخورید که مردم عادی هم به اونها دسترسی آسان داشته باشن.
شادی روح شهید علی محمد صباغزاده صلوات
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
هر روز میدیدم یوسف گوشهای از سنگر نشسته و نامه مینویسد. با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد! برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز هنگام برگشتن از فاو گفتم: یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد؛ نامه را از جیبش درآورد، ریز ریز کرد و توی آب ریخت!
چشمانش پُر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم، کسی را ندارم که..💔😭
#شهید_غواص_یوسف_قربانی
شادی روح شهدا صلوات🍃
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
عباس خیلی اهل هیأت و مسجد بود؛ از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهلبیت استفاده میکرد.
او میگفت: زنده بودنِ من، ماه صفر است. بیشتر وقتها به یاد امام حسین(علیهالسلام) روضه میخواند و سینه میزد..
چندان موافق محیط دانشگاه نبود و دوست داشت به حوزه برود و همیشه کتب عربی و حوزه را میخواند.
او دائم با وضو بود و مراقب رفتارش با دیگران بخصوص نامحرمان بود.
هیچ گاه اخم نمیکرد و بسیار با اخلاق و با تقوا بود.
در امور دینی، فقهی، سیاست و مسائل دیگر، بسیار مطلع بود؛ چرا که با مطالعه بسیارِ خود، تلاش میکرد معلومات خود را بالا ببرد.
آرام و خاموش کارهایش را میکرد و هیچ گاه خود را مطرح نمیکرد.
اخلاق و رفتارش همیشه زبانزد خاص و عام بود.✨
#شهید_عباس_آسمیه
شادی روح شهدا صلوات🕊
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
شهید غلامعلی پیچک وقتی بچه بود، بَستنیش رو از کوچه تو آستینش قایم میکرده که مبادا یکی از بچهها دلش بکشه!
یه بستنیِ ساده🍦
ولی ما
هنوز به این بلوغ نرسیدیم که خوشبختیهامون رو جوری فریاد نزنیم که یه نفر آه و حسرت بکشه!
بنا به صد دلیل، شاید کسی دلش میخواد ولی موقعیتِ داشتنش رو نداره..
شادی روح جمیع شهدا صلوات ✨
@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
🌷 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف هایم گوش کرد، گفت: تو چقدر قرآن میخونی؟
گفتم: اگه وقتی بشه میخونم؛ ولی وقت نمیشه. بیست و چهار ساعته دارم میدوم.
گفت: نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر میخونی؟ باز همان جواب را دادم.
چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه! گفتم: چطور آقا مهدی؟
گفت: تو با همون ایمان سنتیای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوختهای نداری؛ نه مطالعهای داری، نه قرآن میخونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایهای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی!
من میگم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو ببند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.
#شهید_مهدی_باکری
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
#اربعین
#امام_حسین
🌱@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهدا
رزمنده ای که «زنده زنده» سوخت
#شهادت_موسی_بن_جعفر
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
🌱@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
بابک عاشق #امام_رضا (ع) بود ،
ما هر سال آبان ماه خانوادگی به پابوس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می رفتیم ، ولی سال آخر بابک سوریه بود نتوانست به مشهد برود درست در شب شهادت امام رضا (ع) هم آسمانی شد.
بابک نمازش هیچگاه قضا نمیشد ، همیشه صبحِ زود از خواب بلند میشد ،
یکروز هم که تا ساعت 10 صبح خواب مانده بود سراسیمه از خواب بلند شد و گفت ، من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم.
بابک همیشه در حال درس خواندن بود و حتی فوق لیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت ،
رفتن به سوریه و دفاع از حریم آل الله واجب تر از رفتن به دانشگاه است وقتی از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد.....
#شهیدبابک_نوری
📕 مدافعان حرم
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
🌱@ShahadatNameOshagh
#خاطرات_شهدا
💢 در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
❗️ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
داریوش گفت:
📌من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده!
🌹 دانشمند هسته ای
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
🌱@ShahadatNameOshagh