آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی 🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
🌷بسم رب الشهداو الصدیقین
🌷هرگاه حامد به مراسمی یا هیئتی می رفت،می گفت ای کاش روضه ی حضرت عباس (ع)بخوانند.ارادت عجیبی به حضرت عباس(ع)داشت.در این حدیث شک نکنیدکه میفرماید هرکس به هر آنچه دل بسته روز قیامت با همان محشور می شود.حامد نیزموقع شهادت شبیه حضرت ابالفضل(ع)شده بود.هم چشمانش را داده بود هم دستانش را؛اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا ترکش بود.
🥀حامد در راه و مرام حضرت عباس(ع) بود،مثل ایشان شهید شد و قطعا با خود ایشان نیز محشور می شود.کسانی که در بیمارستان حامد را دیده بودند،هرکس حالش را می پرسید به آنها می گفتند به مقتل حضرت ابالفضل مراجعه کنید..
✍به نقل از:پدر شهید
🌹#شهید_حامد_جوانی
🌺شادی روحش صلوات
🌷@ShahadatNameOshagh