🌹از آنجایـے ڪہ بہ شهید محمودرضــا بیضایـے خیلے علاقہ داشت، از همان سوریـــــــہ اسم پسرش را محمودرضا انتخاب ڪرد،،
بعد از اینڪہ پسرش محمودرضا بہدنیا آمـــــــد، برادرم قصد داشت به ایـــران بیاید، امّـا وقتے بہ فرودگاه دمشق رسید درگیرے سختے پیش آمد و دوباره بہ جبهہے مقاومت بازگشت..
از آنجا پیام کوتاهے براے پسرش مےفرستد و مےگوید:" بـــــــابــــــا، محمودرضا!
من الان بعد از #صــــد_روز به فرودگاه دمشق آمدم تا بیایم ڪرمـان و تو را ببینم،
...ولے دو ساعت مانده به پرواز خبر دادند ڪه دوباره حمله شده و من باید برگردم..
{محمودرضا، من تو را خیلے دوست دارم، بابا، ڪار #بـےبـےزینب رو زمین است..
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
🌷@ShahadatNameOshagh
🌾 وقتی محمودرضا به دنیا آمد، همسرم به من پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم.
به او گفتم: «به اتفاق بچهها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و کارهای سفر ما را از آنجا پیگیری کرد و گفت: « شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود»
اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.و همانطور هم شد.💔
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
🌷@ShahadatNameOshagh
❣✨بعد از شهادت غلامرضا خیلی بی تابی میکردم🥀 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار حضرت_آقا بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم
❣✨غلامرضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی ارادت داشتم بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم🚶♂
✨همون شب به خوابـم آمد. باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من. با همون خنـ😍ــده ی همیشگی ش بهم گفت:
امروز شما مهمان ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام همسر ایشون رو نمی دانستم)
آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم😔 باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید
حالا که میروی صبـرکن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به مادرم بدهی بهش بگو از طرف ماست اینم هدیه حضرت آقا💝
تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود آخه غلام رضا درست میگفت: این شال همان شالی بود که #حضرت_آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده هدیه🎁 داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم
❣بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک خواب و آن هم به واسطـه ی یک قاری_لبنانی برآورده کرد و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها بدست من رسید و اکنون دست من است
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده🌷
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
#محرم
#امام_حسین
🌱@ShahadatNameOshagh